فرهنگ / شناسه خبر: 20627 / تاریخ انتشار : 1396/12/4 20:05
|
احسان عبدی پور:

گاهی باید زیر میز زد

گفتیم شاید این صراحت کار دستت دهد. گفت برایم مهم نیست. واقعا هم برایش مهم نبود که اگر بود، نمی گفت دلش می خواهد که زیر میز بزند.

بوشهری ها /

 

کیوان حیدری/سودابه زیارتی: مهمان احسان عبدی پور بودیم. کارگردان خوب بوشهری که این روزها در سینما حرفی برای گفتن دارد. می گفتند زیاد خوش مصاحبه نیست. می‌گفتند خودش را می گیرد و به قول خودمان اخلاقش خوب نیست! این ها شایعاتی بود که اطراف خیلی از چهره ها بازارش داغ است. هر چند که خیلی طول کشید تا قرار مصاحبه با احسان، به دیدار میسر شود، اما هر بار تماس ما را با خوش رویی تمام پاسخ می داد و این یعنی تمام آن شایعات واقعا شایعه بود.

به هر صورت با او قرار گذاشتیم. قراری که با کمی تاخیر آغاز شد و البته از قبل این را به ما اطلاع داد. حال او روبه روی ما نشسته بود و آن چه از شواهد بر می آمد، چندان شبیه شایعاتی که شنیده بودیم، رفتار نمی کرد. چای ذغالی اش را که گرفت لب به سخن گشود و مصاحبه از همان لحظات نخست آغاز شد. صراحت، فصل مشترک تمام رفتارهای او بود. برای کسی که از صفر شروع کرده و حالا به اینجا رسیده این صراحت می توانست یک نقطه عطف باشد. صراحتی که ما گفتیم شاید کار دستت دهد و گفت برایم مهم نیست. واقعا هم برایش مهم نبود که اگر بود، نمی گفت دلش می خواهد که زیر میز بزند.

 

همه احسان عبدی پور را از « افسانه98 » می شناسند. قبل از آن هم فعالیت هنری داشتید؟

از زمان دبیرستان داستان می نوشتم. هیچوقت به اندازه آن زمان استرس نداشتم. دکه «آرامی» سه را بازرگانی بود و تمام راه را با استرس به آنجا می دویدم. از دو شب قبلش استرس داشتم که یکشنبه کی می رسد و آیا اصلا داستان من چاپ شده یا نه! از باغ زهرا تا سه راه بازرگانی با استرس می دویدم و در همان جا هم همه چهار صفحه را چک می کردم و بی توجه به اینکه با ماشینی برخورد کنم یا نه. آن زمان اول یا دوم دبیرستان بود. فشارم یک لحظه روی یک و یک لحظه روی هزار بود؛ حالتم شبیه خلبانی بود که اِجِکت شده.

درواقع می توان گفت که از نوشتن به سینما رسیدید!

خب! بعد از آن بود که به تور ایرج صغیری خوردم و وارد حوزه تئاتر شدم. در همان زمان ها هم«سرباز» ایرج صغیری را کارکردم. در دوره ای که تئاتر کار می کردم به جز کار «سرباز» که مربوط ایرج صغیری بود، تئاتر دانشجویی هم کار می کردم. حتی یکی دو سال هم تئاتر می بردم به جشنواره ها.

 همین ها باعث شد که در ادامه راه سینما را تجربه کرده و اولین کارم را ساختم. همان اول از حوزه تصویر خوشم نیامد چون جذابیت و لذت تئاتر را نداشت. با این حال به نوشتن فیلم‌نامه ادامه دادم. بعد از خدمت سربازی نیز رشته سینما را در دانشگاه تهران خواندم تا کار به «افسانه 98» رسید. البته من دانش آموخته فنی در دانشگاه خلیج فارس در رشته مهندسی کشتی سازی هم هستم.

 

خط داستانی فیلم‌های شما همیشه به یک شکل نیست و ما این تفاوت را در «تنهایِ، تنهایِ، تنها» و «تیک آف» به وضوح می بنیم.

فیلم هایم اکثرا فاز «نریشین» دارند. ولی در کل اصلا اعتقادی ندارم که فیلم هایم را به یک شکل خاص بسازم. بنابراین امکان دارد در آینده سبک ها و روش های متفاوتی از من ببینید.

خیلی ها می گویند احسان عبدی پور در فیلم هایش چهره مردم بوشهر را به دور از واقعیت نشان می دهد؛ مردمی سیاه‌پوست و کم بضاعت!

اولا من اصلا من مسئول نشان دادن بوشهر به کشور نیستم. فیلم های من نه قوم نگاری است و نه مستند! وقتی فیلم را بر این متمرکز می کنید که قرار است یک «پاپ» انتخاب شود که امکان دارد سیاه باشد. در آن فیلم به مسئله سیاه پوست ها پرداخته و اشاره شده اما اینگونه نیست که نشان داده شود کل مردم بوشهر سیاه پوست هستند. اتفاقا وقتی کل سیاه پوست های بوشهر یک جا جمع می شوند به زور به 80 نفر می رسند و اتفاقا هم، آنجا نشان می دهد که کل سیاه پوست های بوشهر چقدر تعدادشان کم است. از همه این ها به کنار من نمی فهمم چه آپارتایدی ته ذهن مردم بوشهر است که هر جا مرا می بینند، سوال می کنند چرا سیاه پوست در فیلم هایت می گذاری؟ واقعا نمی فهمم این تفکرات و این افراد مربوط به کدام هزاره هستند که اینگونه می پرسند و واقعا می مانم که به این قبیل تفکرات باید چه جوابی بدهم؟ بماند که اصلا برای خود من سیاه پوستان جذاب ترین مردم هستند و از استایل، تا نوع زندگی و بیانشان را خیلی دوست دارم و تا یک سیاه پوست می بینیم دلم را می برد! ولی واقعا به این قبیل سوالات و تفکرات قرن هفدهمی نمی دانم چه جوابی بدهم؟ می خواهم بگویم یک آپارتاید عجیبی ته ذهن مردم است که حتی همین الان هم دلشان نمی خواهد با سیاه ها قاطی شوند. بعد همین آدم ها اسم ماندلا می‌آید یا درباره خط شکی بین سیاه پوستان با سفیدپوستان در آمریکا و آفریقای جنوبی که صحبت می کنند، با تعجب می گویند مگر می شود و ابراز تاسف می کنند! خب همین خط بندی‌ها همین الان در ذهنتان است.

پس این انتقاد را قبول ندارید؟

بر می گردم به همان چیزی که ابتدا گفتم من وظیفه قوم نگاری بوشهر را که ندارم! اعلام نکردم که فیلم من درباره مردم بوشهر است و لاغیر! این را هم بگویم که همین ملت با همین سیاه پوستان و با همین بافت فعلی پیشروترین فکرها و اندیشه ها را دارند! همین الان دو سیاه پوست بنشینند با هم درباره سرمقاله نیویورک تایمز و جسی جکسون صحبت می کنند. واقعا کدام یک از ما می دانیم این شخص کیست که پدر خانواده می آید در نشست خبری دراین باره حرف می زند؟ کجا ملتی به روز تر از این می توان یافت؟ یا در مثلا در «آه ای عبدالحیم» زندگی بچه های فیلم عقب مانده است؟ یا آن ها مردم بدبختی هستند؟ کسی نمی گوید آن خانه به آن شکوه و عظمت و ماشین و این که زن رانندگی می کند و .... حساب نیست و به چشم نمی آید؟ کجای این فیلم خانه قدیمی و کوچک بود؟ در این فیلم خانه با شکوه، آدم ها شیک و خوش صحبت و موزیکشان بی نظیر است. این که در بافت قدیم بوده به خاطر این بود که این بافت، واقعا جذابیت های بصری را هیچ کجا اندازه این جا نمی توان پیدا کرد. من خودم دلبسته این جذابیت ها هستم و خب کارگردان علایقش را در فیلم می آورد. خودم الان خانه ای در خیابان باغ زهرا دارم می سازم که همه تلاشم این است که رنگ و لهجه بوشهری بگیرد. خب این علایق من است؛ یک آدم سیاهپوست، عبدالحیم و این بافت علایق من است.

چرا از «آه ای عبدالحلیم» به «تیک آف» رسیدید؟

از اسم «تیک آف» متنفرم. این اسم را تهیه کننده ها گذاشتند و واقعا یک اسم دَرِ پیت و درجه سه است. من هیچگاه همچین اسمی روی فیلم هایم نمی گذارم و از همه هم عذرخواهی می کنم که فیلم من با این اسم منتشر شد اما واقعا زورم نرسید.

عبدالحلیم کنایه به بنده صبوری داشت. اسم فیلم هم برای همین گذاشته شد. «آه ای عبدالحیم» به معنای آه ای عبد (بنده) صبور است. چون تم فیلم من طغیان است. واقعا این اسم اسم خاص و دست نخورده ای بود که متاسفانه سلیقه دوستان همین اندازه بود.

فیلم «تنهای تنهای تنها» سیاسی بود؟ در یک مصاحبه ای آن را ضد سیاست خوانده بودید؟

فیلم سیاسی هم می تواند ضد سیاست باشد. تِم این فیلم این گونه بود که آدم هایی که به واسطه سیاست زندگی‌شان آسیب دیده بودند. مثل الان که ما درگیریم. یعنی بسیاری از سیاسیون تحلیل‌هایشان از اوضاع به اندازه یک آدم در قهوه خانه هم نیست. واقعا بسیاری از آدم های معمولی ما از خیلی از آن‌ها صاحب تحلیل های خوب و تفکرات بهتری هستند و راحت تر با لایحه های مختلف، ارتباط می گیرند. این فیلم حرفش این بود که ای کسی که داری قلم و کاغذ را می چرخانی! این کار در زندگی بسیاری از آدم ها زلزله و موج ایجاد می کند. بنابراین این فیلم به نوعی اعتراض بر سیاست بود.

 

انتخاب بازیگران چطور؟ احسان عبدی پور عدت نداشت از بازیگران چهره استفاده کند؟

تهیه کننده خواست. من با تیم خودم تمرین را این جا شروع کرده بودم و خوب هم پیش رفتیم. حضور این بازیگران، خواسته تهیه کننده بود و ابدا انتخاب من نبود. البته همان اول کار رضا یزدانی را خواستم. یعنی فقط رضا یزدانی و تیم خودم بودند.

من در «تنهای تنهای تنها» و «پاپ» هم از چهره ها استفاده نکردم و الان هم در ادامه با یک دوز کمتر و تقسیم بندی آن را اجرایی خواهیم کرد.

خود را استعدادیاب سینما می دانید؟

من استعداد یاب سینما نیستم. خب در هر صورت هنگام یک کار چهره ای یافت می شود مگر این که بخواهی یک سینمای آماده خوری را تجربه کنید و برای گیشه باشد.

پس میثم فرهومند...؟

من اخیرا در یک برنامه ای با امید روحانی نیز درباره میثم فرهومند گفتم که من از میثم خیلی یاد گرفتم. منظور تکنیک نیست، تاکتیک است. خواستنی که در این بچه بود و حمله ای که به هدفش می کرد در کنار خستگی ناپذیری، چیزهایی بود که در آدم بزرگ ها و بازیگران سه رقم میلیونی، نمی بنیم! بازیگر الان سر صحنه که می آید دست راست و چپش دو موبایل است. هم زمان تا کارگردان حرکت می گوید موبایلش را کنار می گذراد و با کات دوباره سراغشان می رود. این بازی گری است که بالای سه رقم می خواهد پول بگیرد. اصلا می مانی که من دارم اینجا چه غلطی می کنم؟

بازیگرسالاری در سینما! این مسئله را تایید می کنید؟

من کاری به الفاظی چون بازیگر سالاری ندارم اما یک رویه غلطی بوده که از قدیم هم وجود داشته و فقط مربوط به امروز نیست. البته بازیگر سالاری نیست. در اصل، غیبت سیستم است. این باعث می شود تا بازیگر سالاری، تهیه کننده سالاری، پخش سالاری و .. می شود که همه ناشی از غیبت سیستم و غیبت قواعد است، بروز کند.

این غیبت قواعد را بیشتر توضیح دهید.

فرهنگ در سرزمین ما یا متولی ندارد یا به تعبیر دیگر 10 صاحب دارد. 10صاحبی که چشم دیدن هم را نداردند! بودجه شان اندازه هم است و در جان هم می افتند و توِ هنرمند نمی دانی افسار دست کیست؟ همانقدر که حوزه هنری زور دارد، ارشاد هم دارد و همانقدر که ارشاد توان دارد، تلویزیون هم زور می زند و همانقدر که همه این ها زور دارند یک موسسه مطالعاتی در فلان شهر زور دارد و اینها باعث می شود که مثلا تو از یک جا مجوز می گیری و یک جا تکفیرت می کنند! این ها شرایط را جوری کرده که آدم‌ها دکان دو نبش باز کنند و از دو طرف بخورند.

خود را یک کارگردان مستقل می دانید؟

من از فضای سینما خیلی زده شده ام و برای همین می خواهم از آدم ها فاصله گرفته و کوچکتر کار کنم که این باعث می شود مستقل تر شوم. البته این استقلال نیست که اگر موضوعی پیشنهاد شد که 40 سال است دغدغه من بوده من آن را رد کنم. نه! اتفاقا شاید بدون پول کار را انجام دهم. ذات این که کسی سفارش دهد و تو بسازی، خراب نیست. این که اما سفارشی با عقیده ات زاویه داشته باشد، خب آن بحث دیگری است. ولی راستش آنقدر در زندگی اتفاقات عجیب دیده ام که نمی توانم محکم بگویم نه! من هرگز این کار را نخواهم کرد!

هر آدمی یک نرخی دارد. من همین الان درگیر آدمی هستم که پس از دو سال فهمیدم نرخش 50 میلیون تومان است و به خاطر 50 میلیون تومان بزرگترین دروغ ها و ناراستی های زندگی ام را از او شنیدم. نرخش این اندازه است. ممکن بود اگر نرخش 2 میلیون بود روراستی اش را ادامه می داد اما خب دید 50 میلیون می ارزد و با خودش گفت بزنم زیر میز و زد زیرش‌!

هنوز هم دست به قلم هستید؟

نوشتن حس خاصی دارد. مثل این که می روی در کار سینما و زشتی ها تنت را فرا می گیرد و برای غسل کردن نیاز به آب داری که آن آب را از نوشتن می گیری! احتمالا اگر ساز بلد بودم یا نقاشی یا هرکاری که انفرادی باشد و به چند آدم دیگر نیاز نداشته باشی ..... در کل، داستان‌نویسی یک نوع تطهیر بود از این فضایی که این اواخر دچارش شدم.

سینما یا نوشتن؟

شرافت نوشتن از همه‌ کارها بیشتر است. چون مستقل است و نیاز به یک سیستم مریض نداری...

سانسور در سینما؟

باید یک کتاب مثل آموزش رانندگی به تو بدهند و چپ و راست ها را به تو بگویند. یعنی کجا حق تقدم داری و ... بی اغراق می گویم. بازی آنقدر پیچیده است که امکان دارد یکهو زیر میز زده و بازی را‌ به هم بزنی ....

این فاصله گرفتن از سینما باعث نمی شود اسمی که این روزها تازه گل کرده و معروف شده است، آسیب ببینید؟

اصلا برایم مهم نیست این فاصله گرفتنم باعث شود تا اسمی که این روزها شنیده می شود از من کمرنگ شده و از یاد برود. ابدا مهم نیست. این یک چیز «فِیک» و الکی است. من که اصلا حسرتش را نمی خورم. چون هرچه پیش رفتم و به آدم هایی که برایم از دور خیلی درجه یک بودند، نزدیک شدم، پشمان تر شدم. تا جایی که وقتی از خانه شان بیرون می آمدم گریه می‌کردم و می گفتم چقدر دور...

 البته باید اعتراف کنیم همه مان از دور قشنگتریم.... یک قهوه خانه ای در اطراف بوشهر رفته بودیم. یک مرد معتادی که مشخص بود، اعتیادش از سر درد و نه از سر تفریح بوده حدیثی برایمان خواند که می گفت اگر چهره هایتان را بهم نشان دهم حتی نمی آیید یکدیگر را تشییع کرده و جسدتان روی زمین می ماند. حالا مقدارِ کمتر این را در روابط آدم ها می بنیم.

 

به عنوان یک کارگردان که با ستاره ها در ارتباطید، موضع گیری آنها را در حوادث مختلف چگونه می‌بنید؟

موضع گیری سلبریتی و ستاره ها در حوادث مختلف به شدت مثبت است. چه فِیک باشد چه واقعی، تاثیر نهایی اش مثبت است. حالا این که می خواهد خیلی از این رفتارها فِیک و شو بوده و یا از اعماق قلبش بوده تاثیری در نتیجه مثبتش ندارد. اینکه یک بازیگر زردی که یک فیلم زرد بازی می کند، می آید در رابطه با معدن، کشتی و .... حوادث مختلف می نویسد، تاثیرش خیلی زیاد است. بعد هم بهتر است تا بیاید از آرایشگاه و مدل مویش بنویسد و حرف بزند.

برگردیم به فضای سینما. از بین بیضایی، فرهادی و تقوایی کدام کارشان را می پسندید؟

بیضایی: باشو مسافران

تقوایی: رهایی، ناخدا خورشید

فرهادی: چهارشنبه سوری، گذشته

اوج سینمای ایران را در چه دهه ای می‌بینید؟

اگر چرخش مالی سینما را حساب کنیم هیچ زمانی مثل زمان حال نبوده است. البته قبلا هم سینما زیاد می رفتند اما آن زمان سینماها کم بود. الان حداقل تعداد سالن های سینما چند برابر شده اند و صف ها دیگر اینترنتی شده و به چشم نمی آیند! ما چه موقع ساعت دو شب اکران داشتیم اما الان می بینیم. که این اتفاق دائما می افتد.

 اما تاثیر واقعی را در اواخر دهه 60 و دهه 70 فیلم ها روی جامعه می گذاشتند. به قولی فیلم‌ها جریان ساز بودند. الان ولی این گونه نیست. کدام فیلم این سال ها جریان ایجاد کرده است؟

 

کار جدید؟

سریالی دارم که عید امسال از شبکه سه پخش می شود که 15 قسمت است.

 

نظم و برنامه در زندگی احسان عبدی پور جایی دارد؟

نظم و برنامه در زندگی ام نقشش کم است. البته آدم تنبلی نیستم اما آن شکلی که بگویم هر روز فلان ساعت فلان کار را کنم یا ... متاسفانه ندارم. هدف‌گذاری هم ندارم. البته بد آموزی دارد اما خب واقعا ندارم (با خنده)

کلیدواژه

احسان عبدی پور

تیک آف

سینما

ارسال نظرات

captcha
کلینک زیبایی
نمایشگاه  پتروشیمی