جامعه / شناسه خبر: 63176 / تاریخ انتشار : 1400/1/28 17:11
|
امید زاهد

روایتی از زندگی یک جنتلمن بوشهری

کتاب خاطرات «علی اکبر خالصی بوشهری» متولد 1313 خورشیدی، از سوی انتشارات یاقوت علم منتشر شد. مطالب این کتاب به انتخاب و زیر نظر استاد دکتر سید جعفر حمیدی تنظیم شده است.

بوشهری هاکتاب خاطرات «علی اکبر خالصی بوشهری» متولد 1313 خورشیدی، از سوی انتشارات یاقوت علم منتشر شد. مطالب این کتاب به انتخاب و زیر نظر استاد دکتر سید جعفر حمیدی تنظیم شده است.

خالصی متولد کازرون اما شناسنامه‌اش صادره از بوشهر است، پدرش مهندس حسین، در ابتدا رییس فروشگاه نفت بوشهر و بعدها مقاطعه‌کار جاده شیراز - بوشهر ‌شد. جالب آنکه کُتل رودک را در این جاده به افتخار زحمات پدر خالصی در راه مرمت این کُتل، «کُتل خالصی» نامگذاری کردند.

زندگی پرماجرای خالصی در شهرها و حتی کشورهای حوزه خلیج فارس گذشت. ماجرای اولین روز مدرسه‌اش هم جالب است که فردای اولین روز مدرسه، از پدرش می‌خواهد لباس‌هایی برایش تهیه کند که همسطح با سایر دانش‌آموزان باشد. او در نوجوانی ماجراجو بود. به همین خاطر، مادر منوچهر آتشی «اکبر فُضولو» خطابش می‌کرد.


پس از فراغت از تحصیل، خالصی از سربازی معاف و در بانک ملی بوشهر استخدام شد و پس از هیجده روز کاری، با مراجعه یک نفر خارجی به بانک که مترجمی نداشت، به سبب تسلط به زبان انگلیسی‌، مترجم آن شخص خارجی شد و از بانک استعفا داد. او سپس با تاسیس شرکتی در بوشهر به حق‌العمل کاری در گمرک و ترخیص کالا پرداخت. کسی که بعدها برای شرکت‌های خارجی مقیم بوشهر کارگران بومی را استخدام می‌کرد و در ازای آن هم پولی نمی‌گرفت. به نوشته خالصی او بیش از چهار هزار نفر را در بوشهر به استخدام شرکت‌های خارجی درآورد.

خالصی بدون مزد و منت، در هر پست و شغلی که قرار داشت، حقوقی دریافت نمی‌کرد! حتی وقتی که مدیرعامل سازمان آب بوشهر و برازجان بود، حقوقش را به محرومان می‌داد. خالصی با استناد به سخن "گوته" شاعر آلمانی «اگر می‌خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش» سعی در کمک به «همشهریان دلبند» خود داشت.

کتاب خاطراتش در واقع دل نوشته‌های مردی خود ساخته است که از نوجوانی و جوانی در تلاش معاش و دستش در کار خیر بود و هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد. او از چهار تفنگدار بوشهری! اما بدون تفنگ! سید صادق یزدانی، عبدالرحیم جعفری، سید احمد علم بلادی و خودش -علی اکبر خالصی-  و خوشی‌های دوران جوانی‌اش سخن گفته است.

خالصی آنگونه که در کتابش آورده بذل و بخشش‌هایش بی‌حد و حصر بود و همه را مورد لطف و بخشش قرار می‌داد. حتی بدی‌ها را با خوبی پاسخ می‌داد که البته خوبی‌هایش موجب دشواری‌هایی در زندگیش می‌شد. هر چند پرفسور دانا حائری هشدارش می‌داد که «خالصی این همه خوبی هم، خوب نیست» اما خالصی گوش نمی‌کرد!

او از انسانیت در تجارت و دستگیری و یاری تجار ورشکست شده شهر سخن به میان آورده است. او معلمی را که یک قاچاقچی به ناحق به زندان افکنده بود، کمکش کرد تا آزاد شود. در خیابان افرادی را که نمی‌شناخت و منتظر تاکسی بودند، سوار می‌کرد و به آنها می‌گفت: هر وقت شما ماشین‌دار شدید، منتظران را سوار کنید. با این حال خالصانه خود را شاگرد کمال می‌دانست و نه استاد کمال!

کسی که هیچ وقت ماشینش را کنار اسکله و کنار کشتی، پارک نکرد و با کیف وارد کشتی نشد، دفتر کارش کوچکترین تابلو را داشت. خالصی، خالصانه زندگی کرده و حرف‌های دلش را زده است. او اولین کسی است که حساب ارزی دلاری شماره یک را در بانک ملی افتتاح کرد و دلارهایی که از شرکت‌های خارجی دریافت می‌کرد به آن حساب می‌ریخت. او پیش از انقلاب، در دوره پر فراز و نشیب زندگی اش، در حلقه قهرآمیز تنگ نظران محاصره شد. او به پیشنهاد شراکت با پسر خاله شاه، جواب منفی داد و همین هم دستاویزی برای ساواک شد و زحمت افزایی‌ها برای او و کار و تجارتش ایجاد کردند. به طوری که ماشین شورلت مدل 1977 او را به آتش کشیدند. پس از انقلاب، دفتر کارش را بستند و اموالش مصادره و غارت کردند. این بود که پس از بی‌مهری‌های زیاد، برای دادخواهی برای باز پس‌گیری اموال و املاک، با اینکه دادگاه رای به استرداد اموال صادر کرد، اما ترتیب اثری داده نشد؛ پس از مدتی بار سفر بست و از ایران برخلاف میل باطنی‌اش رفت.

این جنتلمن بوشهری، با کتاب و تنهایی مانوس شد و به قول خودش برای غفلت از تنهایی به مطالعه روی آورد و با کتاب تجدید فراش کرد! باید گفت، خالصی در اول کشکولی فراهم آورده از نکات بدیع، عبرت آمور، سخنان نغز و حکیمانه و البته با چاشنی مزاح با بُرش‌های مهمی از ادبیات ایران و جهان، که هر خاطری را سبب تسکین است.

هر چند افسوس نگارنده این سطور، این است که خاطرات خالصی از تاریخ بوشهر، ای کاش قدری بیشتر بود و برای ما بیشتر از تاریخ بوشهر در دوره پهلوی اول و دوم می‌گفت. مشاهدات او در بوشهر دوره پهلوی ناچیز، اما راهگشا است و برای پژوهشگران تاریخ  بوشهر دوره پهلوی مفید خواهد بود.

این مرد هشتاد و هفت ساله به راستی یک کتابخوان حرفه‌ای هم هست او خوب می‌داند که حجم کتابش نباید زیاد باشد تا کتاب ملال آور شود. او حتی به ترجمه رمان هم اقدام کرد. هر چند کیف خاطرات و یادداشت‌هایش و آن ترجمه در حادثه‌ای در حوالی جزیره خارگ به اعماق خلیج فارس رفت و حسرتی را بر دل خالصی نهاد.

کتاب خاطرات خالصی، فصل‌بندی و دسته بندی مطالب ندارد! پراکندگی مطالب در کتاب هویداست! علت آن را خالصی به دلیل سالها در به دری و پراکندگی در حیات که از آغاز زندگی همراهش بوده، می‌داند. با این وجود، کتاب در اصل به سه بخش قابل بخش‌بندی است. بخش اول: زندگی و زمانه علی اکبر خالصی، بخش دوم: سخنان نغز بزرگان و حکایات پند آموز و بخش سوم: تاریخ بوشهر در دوره پهلوی اول و دوم.

خالصی از شخصیت‌های بوشهری و نقد و نظر درباره افراد سخن به میان آورده است، حرف دلش را می‌زند، اما در بیشتر مواقع سکوت می‌کند و قصد ندارد دلی را بیازارد. او درباره رسول پرویزی، اسماعیل رائین، عبدالرحیم جعفری، منوچهر آتشی و عبدالحسین مهربان سخن گفته است. او حتی از «زگردها» و جوانمردی آنان در درگیری سنتی محرم و صفر در چهارمحل قدیم بوشهر، سخن گفته که اجازه نمی‌دادند به زن و بچه‌های مردم آسیبی برسد و آتش منقل و خاکستری بر سرآنان ریخته شود.

کتاب خاطرات خالصی در واقع ما را با زندگی یک جنتلمن بوشهری آشنا می‌کند. کسی که با کت و شلوار آراسته و اتومبیل شورلت مدل 1997، بدون ادعا و تکبر به دفتر کارش می‌رفت و دلش برای مردم و دردهایشان می‌سوخت. او از مهربانی، محبت گذشت و انسانیت سخن گفته است. البته شرح زندگی خود را که بیشتر با اذیت و آزار دراز و طولانی برخی افراد همراه بوده، به جهت رفاه حال خوانندگان کتاب، نیاورده است.

علی اکبر خالصی امروز غریبانه در کشوری بیگانه با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند. در توفان حوادث روزگار به قول خودش گرفتار آمد و  تنها مطالعه بود که روزگارش را گوارا تر کرد. او می‌گوید: امیدوارم در رختخواب دنیا را وداع نگویم زیرا به قول کُردها، «در رختخواب مُردن هدر رفتن است».

کلیدواژه

امید زاهد

بوشهر

علی اکبر خالصی

ارسال نظرات

captcha
کلینک زیبایی
نمایشگاه  پتروشیمی