بوشهری ها / اکبر اندایشگر | تقدیم به روح پرفتوح حضرت حجت الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید محمد کراماتی، که بیش از نیم قرن، خاطراتی در اذهان مردم منطقه، بویژه مردم با صفای بردستان خلق کردند که شاید بعد از آن تکرار نخواهد شد. آقایان دکتر سید غلامرضا حسینی، دکترعلی ناظمیان فرد، طلبه ی فاضل جوان، سید محمد باقر موسوی کراماتی و تعدادی دیگر از خوبان، مطالبی علمی و سرشار از فهم و درک و شرح حال این شخصیت شخیص، ترسیم و نگارش نمودهاند و جای تقدیر است. اما این مقال، بر مبنای یک سیر هنری، در قالب «مونولوگ» که خود نمایش و گفتگوی فردی و روایتی است، برگرفته از یک دهه، از ۵۴ دهه ی اول عاشورای حسینی در بردستان، تنظیم گردیده است. امید است مورد رضای خداوند و شادی روح همه ی افرادی که در این متن هنری یاد شده و روح بلند و ملکوتی آسید محمد قرار گیرد، پیشاپیش اگر نام کسی از قلم افتاده است معذرت میخواهم. چون ذهنم هنوز درگیر حزن و اندوهی است که، از این حادثه ی تلخ و جانکاه، بر آن عارض شده است، و گرنه حضور ۵۴ ساله ی یک شخصیت مردمی و دینی و در یک جمع صادق باید بیش ازاین، و پیش از این، مطالبی درقالب کتابهای متعدد، جمع آوری شود تا تاریخ نیم قرن فعالیت تبلیغی این شخص، به فراموشی سپرده نشده و خود الگوی رفتاری برای همه به ویژه دیگر مبلغین دینی باشد.
و اما بعد از تو…
چند روز دیگر به ماه محرم مانده است. همه در تلاشند که این دهه و عزاداری، درماتم سیدا (حسینیه ی اعظم بردستان) به نحو مطلوب برگزار گردد. میراحمد(محمودی) بانی ماتم: بله خدا را شکر
وسایل خوراکی مورد نیاز دهه، آماده است. شکر، قند، چای، برنج، گوشت، روغن…..زنها؛ دروازه را تمیز کنید. حبانه ی آب، جای خودش بگذارید. منقل تشی، قوری، استکانها، تمیز باشد آسید محمد که آمد. باید همه چیز مهیا باشد. بابا: صدای در میآید.آمیراحمد: چه کسی است؟ حسن علی منو(حمیدی) آمده، میگه آسید آمده منزل حاجی حسینی( زبیری) استراحت میکند. خدا را شکر، آقا رسید. به مشهدی غلامحسین زارمیرزا(اندرواژ)، اطلاع دهید تا بلندگوها را امتحان کند، تا در روضه خوانی آ سید محمد مشکلی ایجاد نشود. راستی به افراد ذاکر خبر دادهاید تا امشب بالای حسینیه ذکر بگویند؟ مشهدی سلمان، حاج عبدالعلی، عبد العباس، مشهدی حسین عبدالرسول، محمد زارمیرزا، جَعله ها(خمره ها) پر آب شده؟ منقل تشی، قوری، استکانها تمیز هستند؟ قلیانها چی؟ تنباکو و زغال به اندازه کافی وجود دارد؟ به محمد غلوم (علی پور) وحسین علی منو(نادریان) گفته شده که چای ریزماتم باشند؟ آمیراحمد؛ آسید محمد آمده کنار مقبره پیاده شده، دارد، اموات را فاتح میدهد و سلامی به جدش سید جمال الدین میکند. چه کسانی همراه آقا هستند؟ آسد ابول (پوزش) ، میرکمال(کراماتی) ، شیخ احمد(امینی)، زارمیرزا(ومبدایی) ، آمیر محمد رفیع(موسوی کراماتی)، شیخ حسین شیخ ابراهیم(بحرانی) ، حیدر حاجی(جهاندیده)، حاج محمد حسینی(زبیری) ، محمدحسین(غلامپور)، حاج غلام ماندنی (رستمی)، مشهدی غلوم آزادی،حاج عبدالرضا زائری. حاج میرزا شورش زاد، الله اکبر به مردم بردستان، چقدر آقا را همراهی میکنند!
شب اول محرم
نزدیک غروب است. نگاهها به سمت قبله، ناگاه هلال ماه محرم مشاهده میشود. همه گریه سر میدهند، و این بیت زمزمه میشود. «پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است…آهی کشید و گفت که ماه محرم است» آمیرمحمد رفیع با صدای عارفانه خود اذان مغرب سر میدهد جمعی در مسجد کراماتی(جامع) گرد آمدهاند تا در نماز جماعت، به امامت سید محمد شرکت کنند. با دیدن آسیدمحمد، چشمها به جمال آقا روشن شده و برای سلامتیش صلوات میفرستند. (اللهم صل علی محمد و آل محمد) نماز تمام شده مردم به خانههای خود میروند. و منتظرند تا پشت بام ماتم ذکر گفته شود. مشهدی حسین عبدالله نودین(غلامپور) با همراهی مشهدی سلمان(عبدی) مشهدی حسین عبدالرسول (رسولی) حاج عبدالعلی(اندرز) عبدالعباس (عندلیب) و چند نفر دیگر، پشت بام رفته، و با صدای بلند خود، ذکر حسین سر میدهند، تا همه بدانند ماه محرم آغاز شده است. مشهدی حسین عبدالله نودین با صدای بلند و خوش لحن خود، این گونه ذکر میگوید
«حسینم وا حسینم وا حسینا… تعالوا للعزا نبکی حسینا.. به هرجا میشود ذکر حسین راست… جناب مادرش زهرا در آنجاست… بنال ای بلبل شیدای زینب… خبر داری تو از سودای زینب… یا امام، یا امام، یا امام، یا غریب، یا غریب، یا غریب، یا امام یا شهید، یا شهید، یا شهید» کنار دیوار باغ مَطلبو، ایستادهام، دارم، مردم را تماشا میکنم. ماشالله مردم دسته دسته، وارد حسینیه میشوند. گروه خادمین، از مردم با قلیان و چای پذیرایی میکنند. مردم ازهمدیگر میپرسند آ سید محمد چه روضهای میخواند؟ جواب هم می دهند ومیگویند، طبق سنت گذشته، امشب برنامه وداع امام حسین از مدینه جدش است و باید روضه وداع بخواند، ماشالله مشهدی غلام آزادی، خودش را آماده کرده تا مرثیهی شب اول و نوحه ویژه بخواند. با ذکر ذاکرین پامنبری ،حاجی قنبر(کاظمی) مشهدی سلمان، حاج عبدالعلی مشهدی محمد زارسمیل، مشهدی حسین عبدال رسول، و… مشهدی غلوم، بر پله اول منبر نشسته و با لعن خاص خود، مرثیه را شروع میکند. «آخی محرم آمد و ماه عزا شد… عزای شاه مظلومان به پا شد….» یا حسین جواب، همه جواب بلند بدهید: «ماه محرم در جهان شور دگر دارد، شور دگر دارد…. از قتل شاه کربلا گویا خبر دارد، گویا خبر دارد…..» بعد از اتمام مرثیه خوانی نوحهسرایی، با ذکر ذاکرین پای منبر «برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند… اول صلا به سلسله ی انبیا زدند…نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید… زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند… آه، یا حسین علیه السلام» آسیدمحمد، از جا بلند شده و همه به احترام او از جا برمیخیزند و آقا آهسته، قدم زنان، به سوی منبر میروند. چتر غم و اندوه ما محرم، بر سر روی مردم پهن شده و منتظرند تا آقا، سلام ویژه بر سرور شهیدان سر دهند. آسید محمد، با حزن قلبی خود که همیشه با کی بود. با صدای حزین میگوید :السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله، ماتم با ناله ی مردم وتوأم با ناله ی آقا، حقا ماتم میشود.
،،،،، روز سوم محرم،،،،،
مردم در ماتم جمع شدهاند. طبق روال همیشگی، ذکر پشت بام گفته میشود. زار حسن زار حاجی (زبیری) کتاب روضه الشهدا، با سبک ویژه میخواند. مشهدی غلام آزادی مرثیه و نوحه ی روز سوم محرم میخواند. «چون کشتی آل عبا، در کربلا لنگر شکست…. عرش برین شد بی سکون، جبریل را شهپر شکست» آسید محمد، با ذکر ذاکرین پای منبربالای منبر میرود، تا با موعظه ی خود، خلق خدا را به احکام شرعی و رفتار اجتماعی، به فیض برساند. امروز، روز سوم است. روز ورود کاروان حسینی به کربلاست. با ذکر مصیبت ویژه، مردم را به گریه میآورد اشک مروارید گونه، از چشمها سرازیر، و صدای شیون مردم بلند است. ناگاه آمیر محمد رفیع از آن گوشه ی ماتم، که بزرگان محل جمعند، به پا میخیزد و با حزن همیشگی خود، کنار منبر آمده : «همرهان گر این زمین کربلاست… قتلگاه ما در این دشت بلاست… بار بگشایید، بار/ ای بار، بگشایید بار…» ، با زیارت خوانی مشهدی محمد زارسمیل امشب هم تمام می شود.
،،،، شب چهارم محرم،،،،
شب چهارم محرم فرا میرسد. هیئت زنجیرزنی خود را آماده میکند. بعد از غروب و صرف شام، خلیل حاج کمال و هیئت زنجیرزنی، جلو ماتم جمع میشوند. الله اکبر چه جمعیتی، گروه نوحه خوان، حسن حاج فرج(ناتوان) نامدار حاج فرج (ناتوان) علی محسین( زارعی) و مشهدی غلامحسین زارمیرزا، حاج مختار حاجی (ناظمیان فرد) جلو جمعیت و سید علی پوزش، مسئولیت درست کردن صف زنجیرزنان و آموزش بچهها را بر عهده دارد. سید علی: عزیزم پاهایت را آهسته بردار، نگاه کن، دستهایت با گروه، هماهنگ کن. جواب هم بده. خدا بزرگت کنه. ماشالله چقدر زرنگید. رسم هست که، هر شب گروه زنجیرزنی، سر یک پیر(زیارتگاه) برود. امشب سرپیرسیدابراهیم(مسجدجامع) و پیر شیخ زادی کنار منزل آسید ابول میروند. طبق سنت گذشتگان روضه خوانی هر شب تعلق به یک شخصیت دارد. حضرت مسلم بن عقیل و فرزندانش، حر بن یزید ریاحی، حبیب بن مظاهر، مسلم بن، عوسجه هانی بن عروه. آ سید محمد هم، طبق روال وسنت روضه خوانی،هر روز و هرشب، پیرامون آن شخصیت ازیاران امام حسین علیه السلام،صحبت کرده، و روضه ویژه ی آن شهید نیز میخواند.
،،،،، شب هفتم محرم،،،،
شب هفتم محرم، تعلق به حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام دارد. رسم هست در این شب، زنها وسایل حجله آورده وحجله ی قاسم بسته شود. سیده زکیه بنت سید عبدالرضا. سکینه ی حسین قانون مادر احمدزبیری و مادر علی دوراهکی، مسئولیت سینه زنی زنها، و مراسمات این گونهای بر عهده دارند. میبینم در قسمت زنها حجله حضرت قاسم بسته شده، شیرینی و حنا در ظرف مخصوص جای داده و پارچههای رنگارنگ به دیوار نصب کرده اند. هر زنی که وارد میشود، به خاطر ناکامی حضرت قاسم(ع) گریه و ناله سر میدهد، و دیگر زنان با هم کل سر داده، و در آخر فریاد گریه و جیغ سر میدهند. طبق روال، مشهدی غلام آزادی مرثیه و نوحهخوانی خود انجام میدهد. سید محمد با ذکر ذاکرین بالای منبر میرود، تا چشمش به حجله قاسم میافتد، هق هق میگرید. جمعیت حاضر در ماتم، همراه او میگریند. غلغله بپاشده، شب هفتم است، شب شیون وناله، آسید مصیبت جانسوز حضرت قاسم میخواند. جمعیت درحال گریه کردن ونآله کردن هستند، در این بین، میر محمد رفیع، از جا برخاسته و با حالت زاری وگریه، چاوشی میخواند: «حجله عیش ببندید که داماد آمد… قاسم تازه جوان با قد شمشاد آمد.» از پشت پرده مادر داغ دیدهای باکل ممتد میگوید: «ای سیه بختون بیایید جمله امدادش کنید…. میشود داماد رودم خرم و شادش کنید…. تشت بیارین تا حنا را تر کند…رخت زیبایش بیارین تا عروسش تن کند.» با زیارت دوره ای، امشب هم تمام می شود.
،،،، شب هشتم،،،،
رسم براین است که، از شب چهارم، علاوه بر مراسم زنجیرزنی، سینه ی قد هم، برپا میشود. هرچه به روز عاشورا نزدیکتر میشویم، شور و هلهله ی هیئتها و عزاداریها بیشتر میشود. شب هشتم است و تعلق به حضرت علی اکبر جوان امام حسین علیه السلام دارد. این شب، زمان بیشتری مردم در حسینیه هستند. ماشالله به خلیل حاج کمال (اسدی)، چه جمعیتی دورش جمع شدهاند، با بلندگوی دستی خود فریاد میزند: «حسین، حسین، حسین، / ما که زنجیر عزا برشانه و سر میزنیم… از برای دامادی شهزاده اکبر میزنیم… مسلمانان علی اکبر جوان بود… دم رفتن به فکر شیعیان بود…» بعد از اتمام مراسم زنجیرزنی، گروه سینه زنی دستهای (یز له) تشکیل میشود. چقدر جمعیت، ماشاالله به سید علی آسید ابول، تونل بزرگ انسانی تشکیل داده، همه بلند بگویند: «کشته شد اکبر لیلا، واویلا اکبرلیلا، بریز بریز، بهر حسین نازنین، بریز بریز» بیش از ۱۰۰ نفر خم میشوند و با زدن سینه و پا بر زمین، شکوهی دیگربه عزاداری داده اند. سینه دستهای تمام میشود. جمعیت وارد حسینیه شده و توسط خادمین حسینیه، ازآنها پذیرایی میشود. حالا نوبت سینه ی قد است. سید احمدآسید ابول و نامدار حاج فرج، بلند میشوند و در وسط ماتم، قرار گرفته، شروع میکنند به نوحه ی سینه ی قد، : «هر که را عشق حسین بر سر بود عریان شود… هر که او دارد تکبر از عزا بیرون رود… » ماشالله چه جمعیتی، نوجوان، جوان، پیرمردها، شعله ی سینه زنی گرم شده، آمیرمحمد رفیع، از جا بلند شده ودروسط جمعیت، قرار میگیرد. و با صدای مانایی، میگوید: ماشاالله به جوونا، بلند جواب بدین، «لیلا بگفتا ای آرام جانم… کن ترک میدان ای روح و روانم… بنشین اندر کنارم…. که از هجرت بیقرارم… اکبر جوان لیلا……» در گرماگرم هیئت، آمیرمحمد رفیع، با صدای حزین واحد : ماشالله داغتو نبینم، آسید محمد آن گوشه ایستاده و به جمعیت وخلوص آنها نگاه میکند، و هق هق میگیرید.« گفت بر خیز ز جا ای مه رخشنده ی مادر….قد شمشاد علم کن و بکش تیغ دو پیکر… خویشتن زن به صف معرکه چون حیدر صفدر…. همچو طومار بپیچان تو ز هم لشکرکافر……» نوحه ی سینه زنی تمام میشود. بوسیله خادمین از مردم و هیئتها پذیرایی میشود. حالا نوبت به هنرنمایی سید علی آسید ابول و آمیرکمال است، بدون اینکه مردم مطلع باشند، اسبی سبز پوش، همراه با یک سوار، و سیدی بالا بلند و نقاب بر چهره، وارد ماتم میشوند. سید علی هم همراه آنهاست. لحظه ی وداع علی اکبر و پدرش امام حسین علیه السلام به نمایش گذاشته میشود. آمیرکمال، نقش امام حسین علیه السلام دارد. خلیل حاج کمال، پشت بلندگو رفته با صدای مانایی خود میخواند: «اکبر نو خط، گل باغ وفا….شبه نبی، آینه ی حق نما…» علی اکبر از اسب به زمین میافتد. امام حسین علیه السلام، با صدای حزین خود، بر سر نعش جوانش، این مرثیه میخواند. «ای کشته ی غرق خون برابر من… ای نور دو چشم انورمن… ای روح روان پیکر من… ناکام علی اکبر من…» آسید محمد، با ذکر ذاکرین، بالای منبر رفته، بعد از حمد و ثنای الهی، با این شعر از مرحوم، پروین اعتصامی، سخنان خود را آغاز میکند. : «پسر رو قدر مادر دان که دائم. .. کشد رنج پسر بیچاره مادر…و بیت آخر… برو بیش از پدر خواهش که خواهد…تورا بیش از پدر بیچاره مادر.»آقا مطالبی پیرامون مادر و فرزند، پدر و فرزند، و احترام به آنها، با استفاده از سخنان معصومین علیه السلام بیان میکند. امشب روضه ی وداع علی اکبر بااهل بیت میخواند. و روضه، ی اصلی که، چگونگی شهادت آن حضرت است. برای ظهر روزهشتم محرم موکول مینماید.
،،،،، شب نهم محرم،،،
شب شب تاسوعاست. تعلق به آقا ابوالفضل العباس علیه السلام دارد. مردم ارادت ویژه به آقا ابوالفضل دارند. اکثر نذورات، خاک پاک قدوم آن حضرت است، بعد از غروب واقامه ی نماز، مردم شام خود را صرف کرده و به هر شکلی خود را به ماتم میرسانند. هیات زنجیر زنی، مثل شبهای قبل، درب حسینیه جمع شده ومنتظر نوحه خوان هستند. خلیل حاج کمال، مثل همیشه با صدای رسای خود میخواند، : «این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست… این چه شمعی است، که جانها همه پروانه ی اوست… کاروان عزای شاه بی یار… از مدینه وارد کربلا شد، وارد کربلا شد…. حسین، حسین، حسین، غریب کربلا حسین، غریب نینوا حسین» نامدار حاج فرج نوحه میخواند. :« برادر، ای برادر، ای برادر… آخی جونم، برادر، ای برادر…» هیأت زنجیرزنی درمحله ی سادات چرخیده وبه سمت ماتم برمی گردند. مراسم زنجیرزنی، پایان مییابد. توسط خادمین ماتم، با آب وچای وشیرینی ازعزاداران پذیرایی می شود. چای ماتم چه لذتی دارد. باآب جعله ها(خمره) ، که آب چاه برزو و دوتاست باسطل آهنی ولیوان پلاستیکی باسقایی صفرحاجی استادعباس (مهمار) و حیدر رمضان (آخوندی) خستگی همه، برطرف می شود. باز هم باید عزاداری بکنیم، هیچکس خسته نیست. عشق امام حسین علیه السلام قلبی است. دسته ی سینه زنی تشکیل، و سید علی آسید ابول، تشویق به سینه زدن میکند. خودش شروع میکند.: «شب تاسوعاست امشب… کربلا غوغاست امشب…» خلیل حاج کمال، : «سقای دشت کربلا،ابوالفضل ابوالفضل… سقا شده دستش جدا، ابوالفضل ابوالفضل… سقای آب آورم، ابوالفضل ابوالفضل…» جمعیت سینه زن به سمت پیر زارحسن، پیر چاه دی عبدو، (باغ حاجی یحیی رسولی) میروند. چه عشقی دارد. امشب شب تاسوعاست. باید تا پاسی از شب، بیدار بود. هیئت سینه زنی به ماتم برمیگردد. از عزاداران توسط بانی محترم، میراحمد محمودی، خوب پذیرایی می شود. مثل شبهای گذشته سید احمد آسید ابول، بلند میشود. جوانها سینه، نوحه می خواند : «شیعه با دست غم… با آه و الم… بزنید سینه و برسر… که ز نو شد محرم…» واقعا سینه گرم است. آمیرمحمد رفیع، از کنار بزرگان مجلس که در گوشهای گرد هم جمع شدهاند برخاسته، عبای خود را کنار میگذارد، و وارد حلقه سینه زنی میشود سید علی مدیریت سیزنی بر عهده دارد. آمیرمحمد رفیع، :ماشالله، اجرتون با حضرت زهرا، «کشتید یاوران،قاسم نوجوان… در خیمه علیل است، عابد مضطرم …»واحد ،ماشالله، داغتون نبینم، جوانها به مطلب برسین، «طاقت تاب و توان رفت گر از اعضایم… بر سر راه شما بر سر زانو آیم…. غم جان دادن عباس جوان پیرم کرد… مردن اکبر ناکام زمین گیرم کرد…» امشب مشهدی غلام، معرکه میکند. با ذکر ذاکرین، بالای منبر میرود، و بانوای همیشگیاش مجلس را به غلغله میاندازد. مرثیه می خواند: «میر علمدار حسین بی سر افتاده…بی تخت وتاج، افسر از پا در افتاده …بی دست بی طبل و علم، در میان خون… چون کشتی بیچادر و بی لنگر افتاده…» با جواب ذاکرین پای منبر، نوحه ی میر علمدار حسین میخواند. «میر علمدار حسین، ضرغام اژدر در… سقای دشت کربلا، عباس نام آور… ماه عرب، شیر عجم، بر سروران سرور…. هم قوت پشت حسین، عباس نامآور…» ، آسید محمد با قدمهای سنگین خود، با صلوات میرمحمد رفیع، بالای منبر میرود. ضمن بیان زندگی علمدار کربلا، قسمتی از شرح حال قمر بنی هاشم در کربلا بیان میکند. ذکر مصیبتی خوانده و اصل مطلب برای فردا میگذارد. زیارت دوره ای خوانده می شود. مردم بافرح وشادی قلبی به خانه می روند. چون احساس می کنند امشب اجر خود رااز ابوالفضل العباس علیه السلام گرفته اند.
،،،، روز نهم محرم،،،
امروز روز تاسوعاست. طبق تقویم رسمی کشور امروز تعطیل است. جمعیت عظیمی در حسینیه و بیرون حسینیه جمع شدهاند. بردستانی هایی که خارج از بردستان زندگی میکنند، به بردستان برگشته اند. عدهای از شهر دیر نیز حضور دارند. حسینیه مملو از جمعیت است. زار حسن زارحاجی مثل روزهای گذشته، با نوای مانای خود، کتاب روضه الشهدا میخواند. از مردم پذیرایی میشود علی محسن قهوه و علی غلام علی، چای و عباس شیخ محمد(اندیده)آب بهره می کنند. با ذکر ذاکرین پای منبر، مشهدی غلام بالای منبر رفته، و یک مرثیه در رسای آقا ابوالفضل می خواند. اما شاهکار مشهدی غلام در نوحه ی بحر طویلی است که، در مدح و شخصیت ام البنین و فرزندش، قمر بنی هاشم سروده شده است. روی منبر میایستد و با نوای جاودانه خود، با شور و شوق مضاعف، از حفظ این شعر را میخواند: «چون خدا داد، به ام البنین، آن شاه زنان، نور عیان، سرو خرامان، مه تابان، گل بستان عرب، اصل و نسب، فرع و سبب، عین و ادب،…» مردم به وجد آمده اند. با گرمی سینه زدن خود، با مشهدی غلام، همراهی میکنند. همه به حافظه این مرد، احسنت میفرستند. بیش از یک ساعت می تواند از حفظ بخواند. بعد از اتمام نوحه، آسید محمد مثل روزهای گذشته، بالای منبر میرود. اما امروز آ سید محمد مثل روزهای گذشته نیست. اندوه وغم بر وجودش حاکم شده، ضمن توصیه مردم به احترام به همدیگر و احترام برادر به برادر، پشتیبانی برادران از همدیگر، در ارتباط با احترام ویژه آقا ابوالفضل علیه السلام، به امام حسین علیه السلام، مطالبی بیان میدارد آنگاه جنگنامه ابوالفضل با نوای عارفانهاش میخواند. مصیبت جانکاه ابوالفضل، به جایی میرسد که امام حسین یکسره، بدون نعش آقا ابوالفضل به سوی خیمهها میآید. زنها و بچهها از آقا میپرسند که، سقای تشنگان کجاست. سکینه از بابا میپرسد عمویم آب نمیآورد؟ امام بدون هیچ پاسخی، به سوی خیمه ابوالفضل میرود. عمود خیمه را پایین میکشد. یعنی اینکه من دیگر علمدار و برادر ندارم. جمعیت عزادار در حال شیون و گریه کردن هستند. آمیرمحمد رفیع از جا بلند شده و بانوای حزن انگیز خود چاوشی ویژه امروز سر میدهد «نزدیک نهر علقمه دیدم یکی شهید…. گفتم چرا جدا ز شهیدان دیگر است… گفتا خموش باش که عباس نامور… منظور او ادب به جناب برادر است»
،،،،، شب عاشورا،،،،
شب عاشورا، شبی بسیار عظیم و به یاد ماندنی برای همه است. امشب ، همه زودتر به حسینیه میآیند. زنها که بچههای خردسال دارند با گهواره (مهتک)و هیلو، درب حیات و خانه ی شیخه، بنت شیخ محمدبحرانی بردستانی الاصل و اطراف حسینیه جا گرفته و هر کس فرشی پهن کرده، و با بچهها ی خردسال خود نشستهاند. هیئت زنجیرزنی درب ورودی ماتم جمع شده اند. خلیل حاج کمال، حسن و نامدار حاجی فرج آماده و هیئت چون شبهای گذشته حرکت میکند علی محسن و مشهدی غلامحسین زارمیرزا جلو دسته زنجیرزنی قرار گرفتهاند، حسن حاج فرج نوحه میخواند «فردا حسین سر میدهد….عباس و اکبر میدهد… شش ماهه اصغر میدهد… هم عون و جعفر میدهد…» نامدار حاج فرج هم نوحه میخواند. نوحه زنجیرزنی شب عاشورا «شب هجران، خواهر نالان… کم نما افغان، با دل سوزان… فردا به دشت کربلا، زینب ای زینب…. گردد سرم از تن جدا، زینب ای زینب …» خلیل حاج کمال نوحه زنجیرزنی می خواند. «خواهرا اهل حرم با تو سپردم رفتم…. جمله از جور جفا با تو بگفتم رفتم… حسین، حسین، حسین، غریب کربلا حسین… غریب نینوا حسین… حسین، حسین، حسین»، بعد از ساعتهایی که به سر پیرها با هیئت زنجیرزنی رفتیم، به سوی ماتم بر میگردیم. برنامه ی زنجیرزنی تمام میشود. حالا نوبت سید علی آ سید ابول و سینهزنی دستیست. دهها نفر روبروی هم ایستادهاند، سینه میزنند. نوحه. «شب عاشواست امشب… کربلا غوغاست امشب… دربدر لیلاست امشب…» مردمی که داخل ماتم هستند با هیئت همراهی میکنند. خلیل حاج کمال نوحه «عزا عزای کیست حسین مظلوم… که ماتم بهر کیست حسین مظلوم… که منبر بهر کیست حسین مظلوم… کشته شد اکبر لیلا… نوجوان اکبر لیلا… خون جگر اکبر لیلا… ای وای امامی وای امام… امام ما کشته شده…» چون شب عاشوراست ،بایدبرنامهها طول بکشد ، ماشالله به علی محسین با همه ی خستگی، باز هم از مردم پذیرایی میکند. قهوه میدهد. ماشالله ،علی غلام علی، درهیئت فعال بوده، باز هم خوب با چای از مردم پذیرایی میکند. بعد از کمی استراحت، نامدار حاج فرج بلند میشود و صدا میزند: شب عاشوراست، بلند شویم و سینه، ی قد بزنیم. نوحه «الوداع الوداع، امشب شب عاشورا… دور خیمه بر سر زنون زهرا…» ماشالله چقدر سینه زنی گرم شده است. میر محمد رفیع با شال عزا وسط حلقه سینه زنی قرار میگیرد. نوحه «شیعه به سر زن ماه عزا شد… ماه محرم یارون به پا شد…» ماشاالله داغتون نبینم زنده باشید. یا علی. «واحد : نوبت جنگ به سالار شهیدان آمد… شه دین با دل صد آه به میدان آمد… گفت که ای خواهر غمدیده زارم زینب… صبرم از حد بگذشت و به لبم جان آمد… گیسوی اکبرم از خون سرش گشته حنا… بعد اکبر نتوان زیست در این دار فنا/ کی چنین بود خلیل الله و آن کوه منا… که علی اکبر من با لب عطشان آمد…» آ سید محمد آن گوشه ی ماتم نشسته و با حزن اندوه، به هیئت و گروه سینه زنی نگاه میکند. چقدر اشک میریزد. کسانی که کنارش نشستهاند مثل او محزونند. شب عاشوراست. باید همه محزون باشند. چون شب عاشورا شب علی اصغر است. با ذکر ذاکرین پای منبر. مشهدی غلام آزادی بالای منبر میرود، و این مرثیه در رسای علی اصغر میخواند. «اصغرا، گر ز عطش تشنه و بی تاب شدی…بر روی دست پدرخوب تو سیراب شدی…. شمر رحمی نه اگر بردل بی تابت کرد… نوک تیر ستم حرمله سیرابت کرد…» ، نوبت نوحه خوانی اوست. وا قعاً کولاک میکند. نوحه «علی ای اصغر مادر… علی ای سرور مادر… نزن بر جان من آذر… بخواب ای اصغر مادر…» حالا نوبت آقاست با ذکر ذاکرین پای منبر، آ سید محمد بالای منبر مینشیند. حزن و اندوه از سر و روی آقا نمایان است. قسمتی از عمامهاش را به علامت عزا دور گردن انداخته. با بسم الله گفتنش همه گریه میکنند. چون شب عاشوراست شبی بسیار سنگین و غمگین است. آقا فقط از علی اصغر و تنهایی امام حسین علیه السلام میگوید و روضه میخواند. ماتم پر از شیون و فغان است. هیچکس نیست که اشک نریزد. چون شب عاشوراست، مردم تا صبح در ماتم هستند. نوحه میخوانند. لالایی میخوانند. احمد عباس (بلغار) عبدالله علی(حسن زاده) مشهد حسین عبدالرسول، محمد زارمیرزا، نامدار حاج فرج، هر کدام ابیاتی در ارتباط با علی اصغر، با صدای حزین میخوانند. زن ها در پشت چادر، در خن زنها، با کل زدن ممتد، همراه با جیغ و فریاد و لالایی گویان، همراهی میکنند. گهواره علی اصغر را حرکت میدهند و میجنبانند. هر کس هر حاجتی دارد امشب از طفل ۶ ماهه ی امام حسین علیه السلام می گیرد. تا صبح خادمین، از عزاداران پذیرایی میکنند. آب میدهند، چای میدهند. در خن زنها، حلوا و نان توزیع می شود. نیمههایی از شب گذشته باید صبحدم خوانده شود. آسید ابول سید عبدالرضا با شال عزا از منزل میآید. همه مردم تا سید میبینند، شروع به گریه و آه و ناله سر میدهند. آ سید محمد در بین جمعیت هست. یک فانوس جلوی آقا سید ابول میگیرند. آقا برگه ی نوحه ی صبحدم از جیب خود بیرون میآورد. ۲۰ نفر یا بیشتر پشت سر سید هستند. حسینیه مملو از جمعیت است. آ سید ابول، شروع میکند به خواندن مرثیه آغازین صبحدم. «ای صبح روسیَه ز چه رو میشوی سفید.. فردا حسین تشنه لب می شود شهید.. ای شیعه علی پیرو پاک مصطفی.. از من شنو حدیث واقعه کربلا.. آه از دمی که گفت بیارید ذوالجناح.. تا نوبت دگر به رکابش نهیم پای» صدای شیون و ناله مردم بلند است. سید ابول، با صدای حزین خود، میخواند، « ای صبح دم، یک دم مدم، یک امشب از بهر خدا، تا حسین کشته نگردد در زمین کربلا،، ای صبحدم شرمی نما، یکدم مدم از راه وفا» همه جواب میدهند، دورستونهای ماتم حلقه میزنند، و نوحه میخوانند. وقتی نوحه صبحدم تمام شد. آسید محمد، جلو بلندگو قرار گرفته، و با حزن بسیار تمام، و شال عزا در گردن، روضه آخرین ساعات شهادت امام حسین علیه السلام، از قول هلال ابن نافع، میخواند. جمعیت غوغا
کرده است. آه و فریاد جمعیت عزادار، فضای ماتم را پر کرده و گویا ملک در آسمان نیز، همراه آنان گریه و شیون میکنند. وقت اذان صبح است، آمیر محمد رفیع، خطاب به مشهدی حسین عبدالرسول کرده ومیگوید وقت اذان است، اذان بگو، با الله اکبر موذن، جمعیت غوغا میکند. آه چه وقت جانسوز، سید محمد در کنار و همراه مردم عزادار آه و ناله سر میدهد. نماز صبح، به امامت سید محمد در مسجد خوانده میشود. مردم عزادار، بعد از یک شب عزاداری مخلصانه، به خانههای خود باز میگردند
،،،روز عاشورا،،،
روز عاشورا روزی مهم و ماندگار است. لذا همه تلاش ها بر این است که این روز با توجه به بزرگی آن، عظیم و حزین برگزار شود. صبح است، خورشید بالا آمده، کنار قلندرخونه ی ماتم، دارم نگاه میکنم. مردم دسته دسته، گروه گروه، فردی، به سمت ماتم میآیند. حزن واندوه، بر وجود و هستی مردم، حاکم است. امروز کسی را با نعلین یا کفش نمی بینم. اکثریت پابرهنه هستند. بزرگترها، ناشتایی نخورده اند. عده ای وارد ماتم می شوند. جمع کثیری بیرون ماتم، کنار باغ مطلبو، دیواری میراحمد، حیاط سیدمحمود(حسینی)، خونه ی سید حسن سید عبدالله (کراماتی) ایستاده و نشسته اند. داخل ماتم، خبری ازپذیرایی، مثل روزهای گذشته نیست. تمام وسایل پذیرایی درقلندرخونه گذاشته و درش بسته شده است. جعله ها خالی ازآب است. زار حسن زار حاجی، خواندن کتاب روضه الشهداء را شروع می کند. حاج حسین محسین(سناسیری) درپیش، و خیل جمعیت پشت سرش، ازمسجد محله ی پایین، (قلعه)، چون روضه زودتر تمام کرده اند، وارد ماتم می شوند. سری به محوطه ی تعزیه می زنم. گروه زنجیرزنی بانوحه خوانی، حسن و نامدارحاج فرج، اطراف محوطه قرارگرفته اند. « ای ذوالجناح با وفا، کوحسین، کوحسینم…. کو صاحب سردار ما، کوحسین، کوحسینم…» جلو دسته های زنجیرزنی، علی حسین و مشهدی غلامحسین زارمیرزا، با شمشیر برهنه قرار گرفته اند.عباس خلیل (ابراهیمی) باتوجه به مشکلات جسمی درآن گوشه ی میدان تعزیه، سربه گریبان نشسته است. علی حسین علی زار حسن (زبیری)، حسن مشهدی غریب (عباسی)، محمد عبدالله حسن (برنا)، عباس ملاحسین زار احمد(حقیقت)، عباس محمد بشیر(بشیری) وسلمان خلیل(ابراهیمی) درصف زنجیرزنی، می بینم. پنج خیمه، توسط غلام علی (دوراهکی) آماده شده است.
سری به داخل حیاط آمیر محمد رفیع می زنم. وای چه خبر است؟ مشهدی ماندنی محمد تقی (سیفی) لباس شمر پوشیده و جعفرمیرزا (اندرخور) غلام شمر است. سید محمد آسیدابوال، داخل نعش خوابیده است. دو کبوتر با رنگ قرمز، بر روی نعش نشسته اند. پاها و دستههای سید محمد که در نقش امام حسین علیه السلام است خونین و سر ندارد. ولی گردنش مشخص است که بریدهاند. میر محمد رفیع نقش امام زین العابدین دارد. میر کمال نقش حضرت زینب، خلیل حاج کمال، محمد زار میرزا(مبدایی)، سید احمد آسید ابول، حاج کمال صالح(عمرانی)، ملاحسین زار احمد(حقیقت) نقشهای دیگر اهل بیت برعهده گرفته اند. سید عبدالحسین امیر محمد رفیع،در نقش امام محمد باقرعلیه السلام، لباس پوشیده است .مشهدی حسین عبدالرسول، قاسم بشیر( شاهدی) ، یحیی زاز مظفر (اندرخور)، علمدار محمد بشیر(بشیری) با کفن زیر نعش گرفتهاند. حاجی قنبر (کاظمی)، نقش شیر کربلا(حاجی غریب غریب پور، چقدر لباس شیر قشنگ، و واقعی دوخته است) و حاجی درویش(عمرانی) نقش اعرابی برعهده دارند. با گروه «شبیه» از حیاط آمیر محمد رفیع بیرون میآیم. الله اکبرچه جمعیتی اطراف مسجد و ماتم، جمع شدهاند. چقدر دیریها را میبینم. از شیراز مختار، محمود و قاسم حاج علی قاسم( قاسمی) در جمعیت هستند. از بنک، عباس سماچی و دوستانش نیز حضور دارند. چقدر جالب، دبیرانمان ، از مدرسه ی راهنمایی مهر دیرهم آمدهاند، آقایان علمدار پوپ، جمالی، سیدزاده، الله یاری و دیگر دبیران می بینم. معلمان دبستان ششم بهمن، آقایان قاسمپور، علی بنیاس، اسلامی، سید حسین درخشنده احمد مسیگر… در جمعیت عزادار هستند. واقعا امروز عاشوراست. گروه شبیه ، با راهنمایی سید علی آسید ابول که نقش کارگردانی دارد جلو ماتم می نشینند. درهای ماتم بسته شده است. چه روزیست. می بینم قنبر علی عبدو وعلی عیوض مکاری، کنار حیاط سید حسن سید عبدالله، جدا ازجمعیت نشسته، و عزادار امام حسین علیه السلام هستند. شیخ احمد زارمحمد(امینی) جلو درب وردی از داخل ایستاده است. سعی میکنم به هر شکلی شده خودم را وارد ماتم کنم. ماشالله ماتم پر از جمعیت عزادار است. جایی برای نشستن نیست. به هر شکلی شده، خودم را به گوشهای که جمعیت کمتری است، می رسانم، به دیوار تکیه زدهام. زارحسن زار حاجی، بالای منبر رفته، کتاب روضه الشهدا میخواند حاج علی حاج قاسم از شیراز آمده و در ردیف بزرگان محل نشسته است. فرضیها، اعتباریها، میرزا علی دیری، حسن زار مختار( فرخزاد) حاج عباس وحاج عبدالعلی زار غلامعلی (امینی)، عبدالله علی( اسدی)، حاج حسن جعفری و خیلی دیگر که نمیشناسم، در جمعیت عزادار حسینی میبینم. از جایی که ایستادم، به سوی منبر میروم. جا برای انداختن سوزن نیست. اطراف منبر غلغله از جمعیت است.خیلی از محله ی خودمان که میشناسم، در ماتم حضور دارند، علی زار صالح (اندربای) زایرحسین صفر (اندایشگر بانی بیت العباس) و برادرانش، حاجی وعلی صفر، گرگعلی غلام ( محمدی)، مشهد غریب و مشهدی قاسم مهدی (عباسی)، علی مش حیدر ( حسن پور) ُحسن حاج قاسم( قاسمی)، محمود و عبدالله بشیر( بشیریان)، عباس عبدالله (جعفری)، زار غلامرضا (بوستانی)، عبدالله غلام علی( دوراهکی) درویش و حسین زارعلی( دردان)، حسین علی زارحسن( زبیری)، عباس، مختار، اسدالله حاج کمال (اسدی)، حاج غلام ماندنی (رستمی) حسن غلام (هوشیار)،غلام و محمدحسن (هوشیار)، مراد وحسن حسینی (مرادی) عبدالله حسن (برنا)، مشهدی حبیب عبدالله زارصفر(صفری)بشیرعبدالله (بشیریان)، حسن عبدالله (فخرایی)، محمد صفر(مرادی بانی مسجد صاحب الزمان ) حسن محسین (اندخیده) محمد و ماندنی علی (رنجبر) مشهدی محمد و ماندنی (پرهیزگار)، حسن عیوض (دوراهکی)، خلیل، حیدر و پدرشان قاسم زارعلی(فرخ)،مشهدی قاسم غلوم (رنجبر) مشهدی علی قاسم (بری) وآن گوشه دیگر، علی و محمدجهانگیر(عاشوری) حسین و حاجی مهدی (بردی)، علی مهدی و حسین مهدی(صالحی) می بینم. شیخ عبدالله زارمحمد(امینی) وشیخ عبدالله شیخ عبدالرسول (بحرانی) غمگین نشسته اند. زارمحمد، ماندنی و حسن غلام زارمحمد و محمدحسین (غلامپور)می بینم. حاجی قاسم و مشهدی اسماعیل عبدالرضا(جدید) درجمع عزاداران حسینی حضور دارند. دیگر فرصت نام بردن افراد ندارم. باید به منبر نگاه کنم. زارحسن زار حاجی، بالای منبر، تمام وقایع کربلا و کشته شدن شهدای کربلا، از کتاب روضه الشهداء می خواند و جایی که نوبت رفتن امام حسین به سوی میدان جنگ است، تمام کرده و از منبر پایین میآید.
اسید محمد، با حالت محزون و دلشکسته، آهسته آهسته از بین جمعیت فشرده حرکت میکند. خیلیها نگاه به آقا سید دارند. وقتی نزدیک منبر میرسد، میبینم با گریههایش، شانههای آقا میلرزد. پا به پله اول منبر، میگذارد و بر روی پله ی آخر مینشیند. به علامت عزا قسمتی از عمامه ی خود، تحت الحنک کرده وآماده ی روضه خوانی می شود. یکی از افراد حاضر، بلندگو جلو آقا میگذارد. امروز دیگر خبری از ذاکرین و ذکر پامنبری نیست، نوحه، مرثیه خوانده نمی شود. همهاش ماتم و عزاست. سید با چشمان پر اشک خود، رو به جمعیت عزادار کرده میگوید: «عظم الله اجورنا و اجورکم لمصائب الحسین الغریب»، جمعیت عزادار داخل و بیرون ماتم همه گریانند.امروز موعظه ندارد. روضهاش راازاینجا شروع میکند. امام حسین علیه السلام مثل مرغ پرکنده شده است. هیچکس ندارد. یار و یاوری ندارد. برادر و فرزندی ندارد. دامن جامه ی عربی تکان میدهد. یعنی یار و یاوری برایم باقی نمانده است.علم و علمدار ندارم. و بدین مقال باخود زمزمه میکند.: «کجا رفتند آن رعنا جوانان… کجا رفتند آن پاکیزه جانان… جوان نوخطم اکبر کجا رفت…سرور سینهام اصغر چرا رفت» در این حال، حضرت زینب جوابش میدهد. «همه بار سفر بستند و رفتند… به خون خویش غلتیدند ورفتند» آسید محمد به روضه اش ادامه می دهد. امام حسین علیه السلام چهار نگاه کرد. دید تا یارا ن باوفایش، زیر آسمان کبود کشته شده، برروی زمین داغ کربلا آرمیده اند. ازآن طرف، عده ای زن و فرزند و عیال بی صاحب ، درخیمه ها درحال زاری وگریه هستند، وخودش یکه وتنها درمقابل لشکر دشمن ایستاده است. «کس ندیده در عالم، این همه گرفتاری… شه رود به میدان و زن کند جلو داری» حضرت زینب عنان مرکب گرفته وامام بر ذوالجناح سوار می شود. خرامان خرامان، خود را به سوی لشکر ابن سعد می رساند. یکی ازلشکریان می گوید: چهره ی حسین، تغییر کرده است. از زردی به ارغوانی تبدیل شده و گوئیا، داغ یاران و جوانانش ندیده است. بعداز حمد وثنای الهی، رجز می خواند و خود را معرفی می کند : « انا ابن علی الطهر، من آل هاشمی/ کفانی بهذا مفخرا حین افخرو .... من فرزند علی پاکیزه از خاندان هاشمم و همین مقدار برای افتخار کردن من بس است و من سبط پیامبر، و جدم رسول خداست که گرامی ترین انسان هاست.و ماییم چراغ فروزان الهی در زمین. و مادرم فاطمه از دودمان احمد است. عمویم جعفر ذوالجناحین است در خاندان ما وحی نازل شده، و ما برای مردم امان خداییم ... و ماییم صاحب حوض کوثر....
اما ای عمر سعد، من با شما سه شرط دارم. یکی ازآنها قبول کنید. اجازه دهید تا حرم رسول الله، به مدینه ی جدم ببرم. یامقداری آب بدهید تا به کام لب تشنه گان خیمه هایم برسانم. یا چون یک نفرم، شما تک تک به حرب من بیایید.» عمرسعد، دوشرط اول قبول نکرد و شرط سوم پذیرفت. تعدادی ازدلیران وشجاعان لشکر دشمن به جنگ امام رفتند. و به درک واصل شدند. لشکر به عمرسعد اعتراض کرده، چرا چنین شرطی پذیرفتی؟ عمرسعد دستها از بالای سر بهم زد. یعنی همگی حمله کنید. لشکر حمله کرد. امام، طومار لشکر را درهم کوبید، به سمت میمنه لشکر مایل شد و فرمود : الموت خیر من رکوب الدار مرگ بهتر از زندگی ننگین است. امام میمنه و میسره، را به هم ریخت. علم وعلمدار سرنگون کرد. عنان مرکب برگرداند و به سوی خیام حرم رفت تا قوت قلبی برای اهل بیتش باشد، حالا وداع آخراست. آسید محمد باصدای حزین و مانایی خود، درحین گریه کردن و ناله ی مردم، ازخواهرش زینب، تقاضای لباسی که مادرش به او داده، می کند. حضرت زینب با گریه تحویل می دهد، امام تاچشمش به لباس افتاد، مادرش حضرت زهراسلام الله علیها، بیادش آمد.خواهر و برادر با هم می گریند. لباس می پوشد. جلو خیمه آمده، باصدای بلند می فرماید: یاسکینه! یا رقیه! یا رباب !یا ام کلثوم! علیکن منی السلام، درعرب این سلام، سلام آخراست و فرد، دیگر بر نمی گردد. و امام دیگرهم، برنمیگردد. هرکدام دور آغا گرفته و تقاضایی دارند. بابا ما را به مدینه ی جدمان برسان!، چرا ما را دراین بیابان، تنها می گذاری؟ مارا به که می سپاری؟ آغا می فرماید: شمارا به زینب می سپارم. زینب ناله کنان، :من را به کی می سپاری؟ جانشین من درمیان شما، خداست. شما را به خدا می سپارم. زینبم صبرکن، بادست یداللهی خود، به قلب زینب اشاره کرده. و زینب ساکت می شود. خود می گرید و جمعیت نیز به گریه می افتند. امام به سوی میدان جنگ روانه می شود. آسید محمد به روضه اش، ادامه می دهد. و می گوید: میمنه و میسره را بر هم میریزد. امیر وسپاه را درهم می کوبد، قلب وجناح لشکر ازهم پاره می کند. صدا می زند : چرا با من می جنگید؟ آیا حقی ترک کرده ام؟ آیا سنتی تغییر داده ام؟آیا شریعت و دینی دگرگون کرده ام؟ لشکر جوابش می دهند. به خاطر بغض وکینه ای که با پدرت علی داریم، با تو می جنگیم. آسید محمد، درحالیکه، گریان واشک ریزان است می گوید:امام حسین علیه السلام، خسته به نطر میرسد. خود را میان لشکر قرار داده و نیزه اش را به زمین میزند تا لختی استراحت کند. عمر سعد دستور می دهد تا امام را سنگ باران کنند. سنگ به پیشانی امام خورده وخون از پیشانی مبارکش سرازیر می شود. خواست باپیراهن عربی، خون صورت مبارکش پاک کند، حرمله ابن ابی کاهل، با تیر سه شعبه، قلب شریف آن حضرت را نشانه گرفت. تیرمسموم با قلب شریف چه کرد نمی دانم؟ ! وبا این شعر از مقبل کاشانی، به روضه اش ادامه می دهد. «هوا ز جور مخالف، چو قیر گون گردید…عزیز فاطمه ازاسب، سرنگون گردید… بلندمرتبه شاهی زصدر زین افتاد… اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد!» اسید محمد از جا بلند شده، عمامه از سر خود برمیدارد، و با گریه میگوید :«بسم الله و بالله و علی ملت رسول الله»، شیخ احمد زارمحمد ، درب ماتم را باز میکند. گروه شبیه و تعزیه وارد ماتم میشوند. شمر: «منم شمر، که از خدا و رسول خدا نمیترسم. ای زینب غمدیده حسین تو کجاست؟ با چوبی که در دست دارد به بدن امام حسین علیه السلام اسایه ی ادب میکند.» بعد از یک دورزدن داخل ماتم، گروه شبیه با جمعیت، از ماتم خارج میشوند. هیئت سینه زنی پشت سر نعش : «عزا عزای کیست ؟ حسین مظلوم… که ماتم بهر کیست؟ حسین مظلوم… که منبر بهر کیست ؟ حسین مظلوم… که سینه بهرکیست ؟ حسین مظلوم… فدای نعش بی سر…. کسی نبود بالاسر…» شمر رجزخوانی میکند. با اشعار خود و پاسخ حضرت زینب، به خیمهگاه میرسند. هیئت زنجیرزنی حرکت میکند. علی محسین و غلامحسین زارمیرزا، درجلو هیات قمه میزنند. صورت آنها خون آلود است. شمر با عصبانیت خاص، امام زین العابدین را به سمت خیمهها می کشاند وآن را به آتش میکشد.ضجه ی جمعیت به آسمان می رود. با تلاش حضرت زینب ودیگر اهلبیت حضرت را ازخیمه بیرون می آورند . هیئت زنجیرزنی از جلو، گروه شبیه پشت سر آنها، و انبوه جمعیت اطراف آنها به سمت مسجد می روند. حسن حاج فرج نوحه میخواند: «ای ذوالجناح باوفا کوحسین کو حسین کو حسینم…. ای صاحب سردار ما کوحسین کوحسین کو حسینم» گروه شبیه و هیئت زنجیرزنی و مردم وارد مسجد میشوند و به عزاداری خود ادامه میدهند. بعد از گفتگو هایی بین شمر و امام زین العابدین و حضرت زینب شبیه تمام میشود. نعش و گروه شبیه به طرف منزل امیر محمد رفیع برده و آقا خود در وسط گروه سینه ی قد قرار میگیرد ،همه دور ستون مسجد حلقه زده اند، و با سوز و گداز روز عاشورایی، نوحه میخواند. «ای شمر مهلتی ده، تا خواهرم بیاید… در وقت جان سپردن، چشمان من ببندد…» «ای شمر پر جور و جفا، ظالم ! امان از تشنگی… ای کافر دور از خدا، ظالم! امان از تشنگی…» «زیر خنجر گفت شاه لب تشنه… مهلتی ای شمر تشنهام تشنه…»،
آسید محمد دریکی از پنجرهها ی مسجدایستاده و به گروه سینه زنی نگاه می کند و اشک می ریزد. روز عاشوراست، همه در سینه ی قَد شرکت کرده اند. حاجت دردنیا و شفاعت درآخرت از امام حسین علیه السلام می خواهند. حاج فرج، زارغلامرضا، مشهدی ماندنی محمد تقی، آسید ابول، حاج غلام ماندنی، زار میرزا، قاسم زالی، همه و همه، سینه میزنند. میر محمد رفیع، با همان حرارت همیشگیاش بلند میگوید، :واحد «ایها الناس شما را به حق خون حسین… لحظهای گوش نمایید بدین شیون شین… نوبت جنگ به سالار شهیدان آمد… شه دین با دل صدها به میدان آمد… گفت کی خواهر غم دیده ی زارم زینب… صبرم از حد بگذشت و به لبم جان آمد… گیسوی اکبرم ازخون سرش گشته حنا… بعد اکبر نتوان زیست در این دار فنا… روز روشن شده اندر نظرم تیره، چه شام… نیزه ی جور سنان کار مرا کرده تمام… غم جان دادن عباس جوان پیرم کرد… مردن اکبر ناکام زمین گیرم کرد… بارالها به حق پهلوی مجروح بتول… این عزاداری ما جمله بفرما تو قبول…» جمعیت باحرارت عاشورایی خود بلند میگویند: (آمین)
فعالیت روز عاشورایی مردم به پایان میرسد. نگاه به صورتها که میکنم، همه را محزون و غمگین میبینم. از آن طرف، احساسشان این است که، اجرشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جد امام حسین علیه السلام و خدای پیامبر خواهد داد، خدا را شکر میکنم که من هم این توفیق پیدا کردم، تا در کنار مردم عزادار دراین روز بیادماندنی باشم.
،،،، شب یازدهم محرم،،، (شام غریبان)
امشب مردم پاداششان، خواهند گرفت. منزل شیخ محمد بحرانی بردستانی الاصل، محل رفت و آمد مردم است. این پنج شب تعلق به شیخه بنت شیخ محمد دارد. غروب است. آمده ام تا اطلاعاتی بدست آورم. نگاه می کنم از طرف بانی، غذا به عنوان نذری، به خانه های اطراف برده می شود. در مسجد جامع به امامت آسید محمد نمازجماعت می خوانم. ذکر یاحسین، پشت بام ماتم بلند است امشب مردم زودتر به ماتم، می آیند. چون مراسم شام غریبان برگزار میشود. خلیل حاج کمال می بینم که بابلندگوی دستی خود، جلو ماتم ایستاده است. صدا می زند اجرتان با خدای حسین، جمعیت انبوهی از زن و مرد کنارش جمع شده اند. من هم درجمعیت عزادار غرق شده ام. عزاداران با فرمان خلیل، حرکت می کنند. نوحه می خواند «امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است….شام غریبان است… امشب نوای کودکان بر بام کیوان است… شام غریبان است…» اولین مقصد ما، پیر شیخ زادی(زاید) کنار منزل آسید ابول سید عبدالرضا ست. جمعیت آهسته حرکت می کند. آسید محمد کنار دروازه ی آمیر احمد به جمعیت نگاه می کند. وبادستانش به سینه می زند. تاچند قدم، باعزاداران، همراهی می کند. بعد از پیر شیخ زادی، به طرف مسجد کراماتی (جامع) آمده ایم. کناردیوارمزار سید ابراهیم، سید احمد آسید ابول، مشغول نوحه خواندن است. عزاداران با شربت پذیرایی می شوند. نمی دانم، ازخانه چه کسی آورده اند. ازکنارمنزل سید حسین سید آغا(حسینی) معروف به سید چهل منی، و رمضان ابراهیم (بریمو)، (گلچمن) می گذریم. عباس شیخ محد (مهمار) از بچه ها با شیرینی پذیرایی می کند. دم درحیاط مشهدی غلامحسین زار میرزا به عزاداران آب می دهند. خلیل بریمی (ابراهیمی) و همسرش دم درحیاط ایستاده و سینه می زنند. باجمعی حرکت می کنم. به امامزاده سید جمال الدین می رسیم. درمقبره عزاداری خوبی صورت می گیرد. توسط یکی از طلبه های جوان سادات، که از سربازی آمده، روضهخوانی می شود. جمعیت با شور وشوق وصف نا پذیری، از پیر سید جمال الدین به سمت ماتم حرکت می کند. انبوه جمعیت وارد ماتم می شوند. علی محسین (زارعی) وعلی غلام علی (دوراهکی) با آب و چای از مردم، پذیرایی میکنند. نمیدانم امشب درویش غلامحسین، ازگلهدار آمده است یا نه؟ نگاه میکنم، بله آمده است، امشب نوحه ی خیمهها میسوزد و… می خواند. پذیرای تمام شد. عزاداران یک مقدار استراحت کرده اند وخستگی ازتنشان دررفته است. درویش غلامحسین پشت بلندگو قرار میگیرد. امشب دیگر مشهدی غلام آزادی نوحه نمیخواند. درویش غلامحسین : «خیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده… در شب بیماری ام آتش پرستارم شده… ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم….از چه دیگر شعلهها یار دل زارم شده…» آسید محمد، با ذکر ذاکرین، بالای منبر میرود. امشب، واقعا آقا عزادار است. از بس که گریه کرده، چشمانش سرخ شده است. امشب آسید محمد دیگر سخنرانی نمی کند و فقط روضه میخواند. بعداز حمد وثنای الهی وسلام براباعبدالحسین علیه السلام، مطلع روضه اش با این شعر، آغاز می کند: « امشب شب غریبی اولاد مصطفی است… زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست…» با صدای حزین خود، چگونگی حمله اعدا، به خیام امام حسین علیه السلام و آتش زدن خیمه و خرگاه، بیان میکند. حضرت زینب و خواهرش ام کلثوم، اسیران کربلا را در بیابان جمع میکنند واز آنها نگهداری مینمایند. ناگاه در بین جمعیت نالان، فضه ی خادمه، به یاد گذشتههای خوش آن دوران در کنار آل عبا میافتد. و با این شعر، گذشتهها ی شیرین بیاد می آورد. «خوش آن روزی که فارغ بال بودیم… به زیر سایه اقبال بودیم… سراسر روزگار خوشدلی بود… پیامبر بود زهرا و علی بود…»، حضرت زینب با حالتی اندوهگین و گریان، جواب میدهد: «میاور فضه یاد ایام گذشته… مگو فضه از دوران رفته…» با شرح بیشتر از مصیبت بی کسی آل مصطفی، و با شیون و زاری مردم عزادار، روضهاش را به پایان میبرد. زیارت دورهای، توسط امیر محمد رفیع خوانده میشود. مردم با شور و شوق وصف ناپذیری ماتم را بسوی خانههای خود ترک میکنند. و خوشحالند که در مصیبت بی کسی آل عبا، همراه با اهل بیت. نالان وگریان بوده اند. روز و شبهای یازده، دوازده وسیزده ی محرم، درماتم، روضه خوانی هست. هر شب و روز بنا به وقایع و اتفاقات پس ازحادثه ی کربلا و مصائبی که بر اهلبیت امام حسین علیه السلام دراسارت قوم اشقیاء پیش آمده، آسید محمد ضمن بیا ن تاریخ وقایع، روضه ومصیبتی نیز می خواند.
،،،، عصر سیزدهم محرم و طایفه بنی اسد،،،
امروز مثل روزهای گذشته، کنجکاویم گل میکند، چون دیشب در ماتم اعلام شد که فردا، شبیه طایفه ی بنی اسد در پیر سید جمال الدین، اجرا میکنند. الان روی تنب طلاب، در پیر سید جمال الدین ایستاده ام. دیواری دور پیر نیست. فقط یک اتاق کوچک، که مزار سید جمال الدین در آن قراردارد. ازسمت روز(شرق) دبستان ششم بهمن میبینم. آن طرف مدرسه، خانه ی محمد عیوض ( سماچی)، منزل مختار علی (اندخش) و خانه غلام علی( دوراهکی) می بینم، و این سمتم، خانه حاج میرزا (شورش زاد) و حیدر حاجی (جهاندیده) و پشت منزل آنها هم، جاخرمنها، مشاهده میکنم. وقتی به سمت شمال نگاه میکنم، ای ماشالله، باغ حاجی و نخلهای بلند، درخت لیمو وکنار خودش یک جنگل است. کُل آبی( گِلکنی) جایی که مردم برای اندود کردن پشت بام هایشان، ازآنجا گِل میبرند، خودش تماشای دیگر ی دارد. ضلع جنوبی پیر، منزل شیخ احمد زارمحمد( امینی) خانه ی ملا حسین زار احمد (حقیقت) وخانه عباس حسین (نوروزیان) ذهنم رابه خودش مشعول کرده است. روبه به قبله(غرب) میکنم منزل شیخه، باغ سیدحسن سید عبدالله، ماتم، باغ مطلبوکه پر ازنخل وکنار، و در و بادگیر مسجد جامع میبینم. طایفه ی بنی اسد، داخل و پشت اتاق پیرسید جمال الدین با تعدادی زنبیل، منتیل ( دیلم)، بیل، کلنگ سخین میبینم. از تنب طلاب، پایین میآیم. مردم گروه گروه، برای تماشای شبیه، وارد پیر سید جمال الدین میشوند. در میدان، تعداد ۳۰ الی ۴۰ جسد کفن شده، میبینم هر کس وارد میشود با دیدن اجساد غرق خون شهدای دشت کربلا، محزون شده و گریه میکند. از پشت منزل شیخ احمد، صدای افراد متعدد میآید. بله آقا سید محمد و گروهی از سادات، ازجمله، آمیرمحمد رفیع، آسیدابوال سید عبدالرضا، سید حسین سید آقا، زارمیرزا، شیخ احمد زایر محمد، مشهدی ماندنی محمد تقی، حاجی حسین زار مطفرو محمدحسین و… به سمت پیر میآیند. مردم با مشاهده ی آسید محمد و همراهان، به احترام آنها بلند میشوند. صلوات میفرستند. تعدادی افراد جلو میروند و با آسید محمد سلام می کنند و دست وصورت آقا میبوسند. سید علی آسید ابول، مردم عزادار به صورت نیم دایره، اطراف اجساد قرار میدهد. من اول طایفه ی بنی اسد دیده بودم.وقتی با دستور سید علی، طایفه ی بنی اسد، وارد میدان میشوند. همه ی مردم گریه میکنند. طایفه به دور اجساد گردیده و هر کاری میکنند اجساد را نمیشناسند. به سر و صورت میزنند و گریه و افغان می کنند. واستمداد می طلبند .و به هرسوی نگاه می کنند، تا شاید کسی بیاید وآنها را درشناسایی و دفن شهدا، راهنمایی ویاری کند.ولی کسی نیست. دستها به آسمان بلند کرده و از خداوند تقاضای شناسایی اجساد می نمایند. ناگاه، یک نفراسب سوار سبز پوش و نقاب بر چهره، همراه با یک نفر دیگر، از سمت باغ حاجی، به سوی پیر میآیند. الله اکبر، من احساسم بر این است که، نکند واقعاً امام زین العابدین علیه السلام، به بردستان آمده باشد! مردم با مشاهده ی اسب سوار، و فردی که، عنان مرکب در دست دارد و وارد میدان میشوند. همه گریه و زاری میکنند. آسید محمد، چون خودش با تاریخ کربلا و انقلاب خونین امام حسین علیه السلام آشناست، بیش از همه، متاثر و گریان است. سید سبز پوش، از اسب پیاده میشود. با صدای حزین و مانایی خود اشعاری میخواند. بر سر نعش بی سر پدر، وبرادرش علی اکبر، و تک تک شهدا میرود. و بعد ازفارغ شدن ازدفن آنها، کنار نهر علقمه، که مقداری آب در یک گودی ریخته شده و جسد ابوالفضل قرار دارد، رفته و مشغول دفع کردن جسد میشود آمیرمحمد رفیع نیز، در حین دفن جسد نازنین ابوالفضل العباس، چاوشی خاص خودش میخواند. «نزدیک نهر علقمه دیدم یکی شهید… گفتم چرا جدا ز شهیدان دیگر است… گفتا خموش باش که عباس نوجوان… منظور او ادب به جناب برادر است…» بلی همراهان، یک دهه ازمحرم دوران نوجوانیم، با آسید محمد گذراندیم واین خاطرات ،بخش کوچکی ازحضورسراسرامید وآموزندهی آسید محمد کراماتی در بردستان بوده است. رضوان خدا بر او باد
،،، سخن پایانی ام با آسید محمدکراماتی،،،
آقا جان، از زمانی که فهمیدم که هستی و هستم درکت کردم. هرچه از کربلا و قیام امام حسین میدانم، به پاس حضور در مجلس و کلاس درسی است که شما خطیب و دبیر آن بوده ای، خوب میدانم که سه نسل، پدرانمان، خودمان و فرزندانمان، در حسینیه، همراه و در کنارت بودهایم. خلوص نیت و عشق شما به امام حسین علیه السلام و خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، ما را واداشت تا حسینی شویم، پیشتازی جوانان این دیار، در رویداد انقلاب اسلامی، و حضور سرخ گون جوانان در ۸ سال دفاع مقدس، خود شاهد بر این ادعاست که، شما رسالت مبلغی خود، به خوبی انجام دادی، چه زیبا از مکتب شهادت و آزادگی امام حسین علیه السلام ویاران باوفایش دفاع کردی، دیگر در حسینیه اعظم بردستان، بر روی منبر جدت، شما را زیارت نمیکنیم، دیگر صدای هق هق گریهها ، حرکت و لرزش شانههایت را نمیبینیم. آقا جان، محرم با تو سرشار از صفا و صمیمیت بود. همدلی و همرنگی بود. پدرانمان و گذشتگانمان، با لذت روضه و موعظه ی شما از دنیا کوچ کردند، و ایمان دارم با جاری شدن اشک هایشان در ماه محرم، امام حسین علیه السلام در شب اول قبر، به بالینشان آمده و آنها را در روز واپسین، شفاعت خواهد کرد ، آقا جان، نمیدانم امام حسین علیه السلام و مادرش حضرت زهراسلام الله علیها، در شب اول قبر، با تو چه کردند؟ اما باورم این است که، در روز حشر، شما جزء گواهان برعزاداران امام حسین علیه السلام خواهید بود. آقا جان، عاجزانه میخواهم شهادت دهید که ما نیز جزو باکیان امام قتیل الاشقیا بودهایم، تا شرمنده مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها نباشیم. با شعر شورآفرین دکتر مختار عباسی که در رثای آسید محمد سروده اند این روایت هنری را به پایان میرسانم. امید است مورد توجه و لطف شما خوبان قرار گیرد.
مرثیه :
روضه خوان نامیِ محراب و منبر یاد باد
سیّدی نورانی از نسل پیَمبر یاد باد
آن کراماتی، محمدنام، همنام رسول
سیّد والاتبار آل حیدر یاد باد
فیض ها بخشید عمری از جهان کربلا
ساقی عشق حسین و بیت اطهر یاد باد
دم زد از مولا حسین، آن روضه خوان، پنجاه سال
سر کشید آخر شراب پاک کوثر ، یاد باد
حیف از آن دریای دانش، حیف از آن فیّاض وعظ
یاد باد آن نور ، آن ماه منور یاد باد
یاد و نامش روضه ای جانسوز در جانهای ماست
روضه خوانی های او تا روز محشر یاد باد
در خطابه بی بدیل و در مواعظ کم نظیر
یاد بادا آن سخندانِ سخنور، یاد باد
سوگوارند اهل شهر و جمله می گویند که :
ای دریغا! حیف شد ! دیدار آخر یاد باد ! (مختار عباسی)
درپایان، ازآقایان حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد محمودی، حاج سید عباس موسوی کراماتی، حاج سید اسدالله کراماتی، حاج صالح اندربای، حاج سید عبدالعلی موسوی کراماتی، حاج سید قاسم موسوی کراماتی وسرکار خانمها، سیده زبیده کراماتی، سیده فاطمه پوزش وآمنه اندایشگر که در به ثمر رساندن این مقاله، که با من همکاری داشته اند، کمال تشکر وقدردانی می نمایم.
اکبر اندایشگر
بوشهر دی ماه ۱۴۰۲
منابع و مؤاخذ :
منبع : روزنامه پیام عسلویه
لینک مطلب: | http://booshehriha.ir/News/181539.html |