بوشهری ها /حیدر کاشف: نه جای سوزن انداختن کنار ساحل بود، نه فرصتی برای گوش سپردن به صدای امواج.
بوشهری ها /حیدر کاشف: نه جای سوزن انداختن کنار ساحل بود، نه فرصتی برای گوش سپردن به صدای امواج. سفرهای نوروزی بود و خیل مسافرانی که از همه جا به جنوب ِ بهاری آمده بودندانبوه زبالهها روی شنهای ساحل اما بهار را از نفس انداختهاند . از شمال سبز تا جنوب آفتابی، از جزیرهی هرمز تا سواحل بوشهر و گناوه، همه و همه در تعطیلات نوروزی میزبان مسافرانی بودند که رد پایشان چیزی جز قوطیهای خالی، سفرههای رهاشده و خاک ارزشمند برداشتهشده نبود.
نوروز امسال، طبق معمول، با موج سفر همراه شد و طبق عادت، با خبرهای تلخ تصادف و تلفات. اما آنچه این بار پررنگتر دیده شد، موجی از نقد و گلایه بود نسبت به رفتارهایی که نه با طبیعت مهرباناند و نه با مفهوم فرهنگ، آشنا.
تصاویر این رفتارها در قاب موبایلها ثبت شد، در شبکههای اجتماعی دست به دست چرخید و دست آخر سر از تلویزیون درآورد؛ از کندن و بُردن خاک هرمز گرفته تا کوههای زباله کنار دریا و یادگاری نوشتن بر تن نحیف سی و سه پل صحنه های وایرال شده نوروز امسال بود. و باز این سوال تکراری که چرا هنوز با مفاهیم ابتدایی زندگی در یک جامعهی متمدن بیگانهایم؟
بارها، دیگری را به بیفرهنگی متهم کردهایم، بیآنکه نگاهی به رفتار خودمان بیاندازیم. بارها از بیملاحظگی گلایه کردهایم، بیآنکه خود در طبیعت اثری پاک بر جای بگذاریم.
منتقدان این وضعیت همچنان دو دستهاند؛ گروهی بر لزوم آموزش و فرهنگسازی دولتی تأکید دارند و از تجربه موفق همهگیر شدن کمربند ایمنی میگویند. آنها معتقدند وقت آن رسیده که دولت تعارف را کنار بگذارد و با بیفرهنگی اجتماعی، صریح و قاطع برخورد کند.
در سوی دیگر، گروهی هستند که این زخم کهنه را ریشهدار در رفتارهای مردم میدانند و نتیجهی بیتفاوتی جمعی نسبت به محیط زیست و اجتماع.
اما بیتردید، آنچه هر سال تکرار میشود، نشانهی ناآموختههایی است که باید آموخته شوند. نوروز گذشت، سفرها پایان یافتند، اما آنچه باقی ماند، یادگاری است از مدل فرهنگی و شیوه تربیتی ما؛ یا درخشان، یا شرمآور.
از اسماعیل حسام مقدم، پژوهشگر و جامعهشناس، درباره معنای فرهنگ عمومی و سرچشمهی هنجارها و عرف اجتماعی پرسیدیم. او در پاسخ، به لایههای پنهان و پیچیدهای از زیست انسان اشاره میکند که فرهنگ را میسازند: «فرهنگپذیری انسانها از عمیقترین لایههای زیست بشر نشأت میگیرد؛ لایههایی که محصول برخورد عقل سلیم هر دوره با امیال غریزی جمعیت هستند. این منازعه دائمی، فرهنگ عمومی را شکل میدهد. به همین دلیل، در عرف اجتماعی گاهی با پدیدههایی مواجه میشویم که قابل تحلیل نیستند. مثلاً پرسش همیشگی این است که چگونه از دل چند قرن اندیشه فلسفی در اروپا، نازیسم در آلمان سر برآورد و مردمی فرهیخته، شیفته یک ایدهی غریزی و نژادپرستانه شدند؟ این همان ناسازهایست که از دل فرهنگ عمومی سر برمیآورد؛ یعنی نمیتوان از یک فرآیند تاریخی منظم، همواره یک نتیجه منظم و باشکوه انتظار داشت. در بطن تمدنها، امکان سر برآوردن یک منش خاموش و تهدیدکننده وجود دارد.»
او در ادامه افزود: «فرهنگ عمومی مانند باکتریایست که ممکن است میلیونها سال در یخها پنهان مانده باشد و وقتی از خواب برمیخیزد، یا حیات را شکوفا کند یا زمینهساز انقراض شود. ماجرا بههمیناندازه پیچیده، مبهم و غیرقابل پیشبینیست.»
در ادامه، دربارهی متولی فرهنگ عمومی و نقش نهادهای مختلف در شکلدهی آن از حسام مقدم پرسیدیم. او ابتدا از منظر حاکمیتی به موضوع نگاه میکند: «اگر از زاویه سیاستگذاری نگاه کنیم، همه نهادها میتوانند نقشآفرین باشند؛ دولتها با اتکا به بازوهایی مانند آیینهای رسمی، نهادهای دولتی، خانواده، آموزشوپرورش و رسانهها تلاش میکنند فرهنگ عمومی مطلوب خود را بازتولید کنند. هدف آنها تسلط همهجانبه بر فرهنگ عمومیست. نمونهاش را در فستیوال «کوچه» در بوشهر میبینیم. در نخستین سال، این فستیوال با محوریت مردم و فضاهای عمومی شکل گرفت؛ کوچهها، معابر و موسیقی مردمی قلب ماجرا بودند. اما در سالهای بعد، این فضا محدود شد و فستیوال به سالنها برده شد؛ این همان تلاش نظامهای حاکمیتیست برای کنترل فضاهای عمومی و جهتدهی به فرهنگ.»
اما او در سوی دیگر ماجرا، نقش مردم را نیز بنیادی میداند: «وقتی مردم بهصورت خودجوش گرد هم میآیند—در جشنهای ورزشی، در سوگواریهای ملی و مذهبی—این خاطرهی جمعی و ناخودآگاه فرهنگیست که آنان را پیوند میدهد. این قدرت آیینی، اغلب از ساختارهای دولتی قویتر است. چنین میراثی نسلبهنسل منتقل شده و متولی اصلی فرهنگ عمومی، در اعماق حافظهی تاریخی جامعه نهفته است.»
او در جمعبندی گفت: «خاطرهی نسلی و حافظهی جمعی، نقطهی اتصال همه رخدادهاییست که در فرهنگ عمومی رخ میدهد. این کدهای فرهنگی میتوانند بستری برای بازسازی تمدن باشند یا در مواقعی، زمینهساز نابودی تمدنی شوند.»
در ادامه، از این نویسنده و جامعهشناس بوشهری دربارهی علل بروز رفتارهای مخرب نسبت به محیطزیست در ایام نوروز پرسیدیم؛ اینکه آیا این کنشها واکنشی به شرایط اجتماعی و اقتصادی است یا خیر؟
او این تحلیل را رد میکند و میگوید: «با این قضاوت همدل نیستم. همانگونه که در جامعه رفتارهای مخرب دیده میشود، رفتارهایی در جهت حفاظت و بازسازی نیز وجود دارد. مسأله اصلی، دوقطبی شدن فرهنگ عمومی در جامعه ایران است. بخشی از جامعه که حامی گفتمان مسلط هستند، حاضر به پذیرش تغییرات اجتماعی نیستند. این مقاومت در سادهترین رفتارهای روزمره بازتولید میشود. جامعه به دو قطب متضاد بدل شده که بر سر هویت فرهنگی و اجتماعی در نزاعاند و نتیجهاش، تخریب آیینها، سنن، منابع طبیعی و وحدت ملیست.»
او با ذکر مثالی گفت: «در سال ۱۴۰۴، گرامیداشت نوروز در میان کردهای ایران با رقص و شادی همراه بود؛ اما واکنش بخشهایی از جامعه، رنگ و بوی قومیتی و ایدئولوژیک داشت. این دوقطبیسازی، زیست نرمال را ناممکن کرده است. ما با «امتناع جامعه» مواجهایم، یعنی دیگر نمیتوان از جامعهای نرمال حرف زد. در این فضا، فرهنگ عمومی بهجای پیوند، مملو از تضاد و ناسازه میشود.»
در پایان، دربارهی راهحل تغییر این وضعیت پرسیدیم؛ اینکه چه باید کرد و متولی واقعی اصلاح فرهنگ عمومی کیست؟
حسام مقدم بر ضرورت صلح تأکید دارد و گفت: «فرهنگسازی در جامعهای نرمال ممکن است، اما در شرایط کنونی، جامعه ایران باید به صلح با خود و دیگری برسد. مردم باید با طبیعت، با همدیگر، و با تنوع فرهنگی موجود در جامعه همزیستی کنند. میزان خشونت و عصبیت که اغلب برساخته نهادهای حاکمیتیست، باید کاهش یابد. همان شهروند بوشهری که در عزاداری محرم شرکت میکند و به هویت دینی خود احترام میگذارد، باید به هویت مردم کردستان هم احترام بگذارد. و بالعکس؛ کسانی که در فستیوال کوچه به شادی میپردازند، باید دیده و پذیرفته شوند. وقتی مردم این صلح را درک کنند، دیگر نیازی به انتقامگیری اجتماعی نخواهد بود.»