printlogo


ای واویلا شیر مرده،شیر شمشیر دار مرده
ای واویلا شیر مرده،شیر شمشیر دار مرده
کد خبر: 183938 تاریخ: 1404/6/14 21:17
بوشهریها|سال نود و هفت آخرین کارم (حسنک کجایی؟) بود.

بوشهری ها /.عادتم بود وقتی نمایشنامه ای یا قصه ای می نوشتم اول می بردم پیش خالو ایرج(یک روزی بهم گفت تو مثل بقیه بهم نگو آغا مو خیش قومتم تو باید بگی خالو ایرج و من منبعدش گفتم) خالو هم با دقت نوشته هام رو می خوند و روی واژه واژه بحث می کرد و می خواست بدونه من می فهمم چی نوشتم یا ناخودآگاه و درهم و برهم چیزی نوشتم… وقتی نوشته ای  دستش می دادم،یک هفته بعد برای نقد و برسیش صدام میکرد…بی شک یکی از سختترین محاکمه های جهان بود،می رفتم توی اتاق سه در چهارش که پر از کتاب بود و دود سیگار و یک فلاسک چای و چندتا استکان کمرباریک مسجدی و با اشاره می گفت: چای خواستی بردار و پک می زد روی سیگارش و سکوت سرتاسر اتاق رو می گرفت ،مکث،دودی که حلقه حلقه خارج می شد ،نفسم بند می اومد،انگار هوا نبود اکسیژن یا نبود یا کم بود حلقم می شدخشک …نگاهم نمی کرد و بی مقدمه خالو شروع می کرد حرف زدن …عموما هم راضی نبود و کوتاه می گفت:خوب نیست برو از اول بنویس….
.
سال نود و هفت آخرین کارم (حسنک کجایی؟) بود.خالو ناخوش احوال بود گفتم ول کن نمی خواد متن ببرم پیشش و نبردم و تمرین رو بی اذن خالو شروع کردم و رسیدیم به اجرا، شب سوم اجرا بود که با ماشین رفتم دنبال خالو و اوردمش سر اجرا و توی راه کلی عذر خواهی که این سری نشد متن بیارم خدمتتون،حقیقتش این قصه درباره….داشتم حرف می زدم که خالو گفت:بسه برو ….حواست به رانندگیت باشه…
.
اجرا تمام شد و خالو ایرج یکهو لای شلوغی و خسته نباشیدهای تماشگر گمش کردم حتی بهم نگفت:فلانی گردنت خورد،خالو حتی به بچه ها هم خسته نباشید نگفت و وقتی فهمیدم تا رفته….توی دلم گفتم خراب کردم چه جورشم…
.
یکماه گذشت تلفنم زنگ خورد،خودش بود صدای خش دار و پت و پهنش پشت خط گفت:برو پیام عسلویه بخون سیت مطلب نوشتم،با ترس گفتم:ری چیشوم خالو و بی خداحافظی قطعش کرد……خدا می دونه،نمی دونید چطور خودم رو به کیوسک روزنامه فروشی ها رسوندم…
.
دیروز که خبر خالو ایرج رو به مادر بزرگم که حالا نزدیک به هشتاد و اندی سالشه و درست هم تکلم نمی کنه،دادم،نامفهوم و مقطع مقطع گفت:ای واویلا شیر مرده،شیر شمشیر دار مرده

پیمان زند

 

لینک مطلب: http://booshehriha.ir/News/183938.html