printlogo


زنان و موانع توانمندسازی آنان
زنان و موانع توانمندسازی آنان
کد خبر: 61986 تاریخ: 1398/11/28 16:27
بوشهری ها | می‌دانیم که این پیشامدها مختص زن نبوده و مردان نیز همچون جنس مکمل خود از قرار گیری در این موقعیت‌ها مبرا نیستند.

بوشهری ها / ایرن واعظ زاده  | زنان سرپرست خانوار یا بدسرپرست آن دسته از زنانی هستند که به دلایل گوناگون سرپرستی خود و خانواده را عهده دار شده‌اند.

می‌دانیم که این پیشامدها مختص زن نبوده و مردان نیز همچون جنس مکمل خود از قرار گیری در این موقعیت‌ها مبرا نیستند. اما آنچه انگیزه‌ی پرداختن به این مقوله را فراهم نموده این است که چرا زنان در یک قشر یا به عبارت صحیح‌تر، در یک اقلیت قرار گرفته و متعاقباً نیز دچار دست اندازها و آسیب‌های بی‌شماری می‌گردند؟

در حقیقت، با قلمداد شدن مرد به عنوان سرپرست و محور اصلی خانواده، در صورت حذف شدن این عضو، بنیان زندگی خانوادگی به یک باره از هم گسسته و فشار زیادی به زن وارد می‌شود.

مشکل اساسی این است که از دیرباز تا کنون نگاهی ایده‌آلیستی با این دید وجود دارد که زن پیوسته از حمایت خانواده برخوردار بوده و حتی پس از والدین نیز تحت حمایت برادر یا همسر قرار خواهد گرفت؛ در صورتی که واقعیت امر دیگری است؛ به بیان دیگر، تصور تأمین بودن زن تحت هر شرایطی و سپردن حق و حقوق وی به خانواده یا همسر، یعنی ناتوانمندسازی او در جامعه‌.

 

از دریچه‌ی نگاه دو زن

لحنش مهربان و مادرانه بود اما درد در صدایش موج می‌زد و رنگ غم را به همراه کلماتش به فضا می‌پاشید: «سال 92 بود که شوهر دست فروشم به رحمت خدا رفت. آن زمان بچه‌ی کوچکم تازه می‌خواست به کلاس اول برود. سه تا بچه دارم؛ دختر و پسر بزرگم به خاطر سختی زندگی ترک تحصیل کردند. پسرم که الان می‌رود صافکاری و پولی که درمی‌آورد آن قدری است که فقط بتواند بخش کوچکی از مخارج خودش را تأمین کند و برای هر چیزی از من پول نخواهد. دخترم هم که فقط توانست تا دیپلم درس بخواند. دلم نمی‌خواست درسش را ول کند اما چه کنم که نداشتم خرج دانشگاه و تحصیلش را بدهم، کامپیوتر و هزار چیز دیگر هم لازم داشت. الهی شکر حالا نامزد کرده و چند وقت دیگر می‌رود سر خانه و زندگی خودش.»

بعد از کمی مکث، دوباره ادامه می‌دهد: «ماهیانه یک مستمری از کمیته‌ی امداد می‌گیریم و بعضی خیرین هم در مناسبت‌هایی خاص خواربار به ما می‌دهند اما هنوز هم برای اداره‌ی زندگی مشکلات زیادی داریم. خرج دوا و درمان خودم و مدرسه‌ی بچه‌ی کوچکم و هزار زخم دیگر که در زندگی‌مان هست... خودم هم که مریضم و نمی‌توانم کارهای سخت انجام دهم. همین چند مدت پیش یک غده در گردنم بود و مجبور شدم عمل کنم که با کمک چند خیر توانستم هزینه‌ی عمل و بیمارستان و ... را بدهم.»

از رفتار مردم با او و خانواده‌اش می‎پرسم: «بعضی مردم حرف‌های ناجور و قضاوت‌های بدی در مورد ما می‌کنند که خیلی باعث ناراحتی و عذابم می‌شود؛ از خدا می‌خواهم روزی به این اشتباهشان پی ببرند. زندگی ما خیلی سخت می‌گذرد؛ ای کاش جایی بود که زنانی مثل من می‌توانستند در کنار هم بنشینند و کارهای سبک انجام دهند تا کمی کمک خرج زندگی باشند.»

نسترن، فرزند 23 ساله‌ی یک خانواده‌ی بدسرپرست است که چهار سال از عمرش را در بهزیستی گذرانده و حالا با هر سختی که هست بار کمرشکن زندگی را یک تنه به دوش می‌کشد. کمی سخت توانستم اعتمادش را جلب کنم تا برای چند دقیقه‌ی کوتاه با او هم‌کلام شوم.

قاطع اما با اندکی بدبینی سخن می‌گفت: «هر زمان بخواهم خانه اجاره کنم یا برای کار به جایی بروم، هیچ وقت این موضوع را که مدتی در بهزیستی بوده‌ام مطرح نمی‌کنم، چون از نگاه مردم می‌ترسم و می‌دانم اگر از زندگی‌ام بدانند اتفاقات خوبی برایم نمی‌افتد. قبلاً تجربه‌اش را داشتم و وقتی بقیه می‌فهمیدند که بدسرپرست هستم و مدتی هم در بهزیستی زندگی کردم، حرف‌هایی می‌زدند که اصلاً جالب نبود یا ترحم‌های بیجایی می‌کردند، یا اینکه کار بیشتری از من می‌کشیدند و حقوقم را خیلی کمتر از آن چیزی که حقم بود می‌دادند.»

از او می‌خواهم کمی از وضعیت کار و درآمدش بگوید: «الان هم کار می‌کنم اما درآمدم آن قدر نیست که بتواند کفاف زندگی‌ام را بدهد؛ آن‌هایی که خودشان خانواده دارند از پس مشکلات زندگی برنمی‌آیند دیگر چه برسد به افرادی مثل من. هیچ نهادی حتی به اندازه‌ی یک ریال هم از من حمایت نمی‌کند؛ بارها به بهزیستی مراجعه و پیگیری کرده‌ام اما هر دفعه می‌گویند بودجه نداریم یا اینکه افراد نیازمندتر از شما در صف هستند و چند سال است که با همین حرف‌ها مرا دست به سر می‌کنند.»

شهریه‌ی دانشگاهت را چطور؟ بهزیستی می‌دهد؟ «برای شهریه‌ی دانشگاه مبلغ خیلی کمی کمک می‌کنند؛ مثلاً اگر شهریه 700 تومان بشود، آن‌ها در حد 150 – 100 تومانش را می‌دهند. حتی خیری هم معرفی نمی‌کنند که حداقل شهریه دانشگاه را به من بدهد تا بتوانم فارغ التحصیل شوم و دانشگاهم را تمام کنم.»

تن صدایش آهسته‌تر می‌شود؛ طوری که انگار با خودش حرف می‌زند: «من ورودی سال 92 هستم و به خاطر مشکلات مالی که دارم بارها و بارها نتوانستم به دانشگاه بروم یا کارم چنان سخت و فشرده بوده که دیگر به درسم نمی‌رسیدم. الان سه ترم است که به خاطر وضعیت بد مالی دانشگاه نرفته‌ام و از این بابت خیلی نگران و دلواپس هستم؛ کسی که ورودی سال 92 است باید الان فارغ التحصیل می‌شد.»

دوباره به حالت اول بازمی‌گردد: «مدتی منشی دفتر یک وکیل بودم و در کنارش برای نظافت منزل می‌رفتم و شب تا صبح هم کارهای دیگری انجام می‌دادم؛ یعنی صبح ساعت هشت می‌رفتم سر کار تا ساعت یک ظهر که می‌آمدم خانه لباسم را عوض می‌کردم و دوباره ساعت دو تا چهار برای نظافت منزل می‌رفتم. اصلاً نمی‌توانستم استراحت کنم و دوباره ساعت پنج می‌رفتم تا هشت شب و وقتی باز به خانه برمی‌گشتم، شام می‌خوردم و دوباره ساعت یازده شب تا شش صبح می‌رفتم سر کار... حسابی از نظر جسمی به هم ریخته‌ام تا جایی که از درد زانو خوابم نمی‌برد.»

صحبت‌هایش را این چنین به پایان می‌رساند: «برای یکی از کارهایی که انجام می‌دادم باید تا صبح روی پاهایم می‌ایستادم که فشار خیلی زیادی به زانوهایم آمد به حدی که دیگر نتوانستم آن کار را ادامه دهم. شرایط زانوهایم خیلی بد است و به خاطر نوع کاری که انجام می‌دادم جدا از درد زانو، کلیه‌هایم هم آسیب دیده‌اند. الان دیگر نمی‌توانم کار بیشتری انجام دهم که درآمد بیشتری داشته باشم. در حال حاضر مخارج زندگی من فقط از منشی گری و یارانه‌ای است که دولت می‌دهد. ما مشکلات زیادی را به خاطر شرایط بد مالی و حمایت‌هایی که از ما نمی‌شود تجربه می‌کنیم.»

عدم برابری در قوانین استخدامی و مزد کمتر زنان به ازای مردان در برابر کار یکسان و در یک کلام جنسیت‌‌زدگی، زنان را به لایه‌های زیرین چرخه‌ی بازار کار و اجتماع پرتاب کرده که همین مسئله اساس تمام مصائب آنان به حساب می‌آید.

 

زنان در بهزیستی از حمایت مالی و امنیت جانی برخوردارند

یک خیر که با این قشر از جامعه در ارتباط است بیان می‌کند: «زنان سرپرست خانوار یا دختران بدسرپرست که به تنهایی زندگی می‌کنند، در شرایط سختی هستند. دخترانی را می‌شناسم که نه بی‌سرپرست که بدسرپرست هستند و مدتی در بهزیستی به سر برده‌اند و به خاطر قوانین آنجا، وقتی به سن 18 سالگی رسیدند، بهزیستی تسهیلاتی برایشان در نظر گرفته تا بتوانند زندگی جدید و مستقلی را شروع کنند؛ مثلاً برای یکی از این دختران خانه‌ای رهن کردند تا سرپناهی داشته باشد و زندگی‌اش را بسازد. این دختر سختی‌های زیادی کشید و با هر مشقتی که بود، ساخت اما دست از پا خطا نکرد و هیچ وقت دستش را جلوی این و آن دراز نکرد.»

وی اضافه می‌کند: «این بچه‌ها تا زمانی که در بهزیستی زندگی می‌کنند از حمایت مالی و امنیت جانی و ناموسی برخوردار هستند ولی زمانی که از بهزیستی بیرون می‌آیند دیگر آن امنیت سابق را نداشته و از نظر مالی هم تأمین نیستند؛ باید روی پاهای خودشان ایستاده و کار کنند که متأسفانه کار برای آن‌ها بسیار مشکل‌تر از افراد دیگر پیدا می‌شود، چون نه معرفی دارند که برای رفتن به سر کار آن‌ها را تأیید کند و نه کسی که برایشان سفته و چک ضمانتی بدهد. مشکل عمده‌ی این قشر این است که پشتبانی نمی‌شوند.»

تحمیل پذیرش بار سنگین و ناگهانی زندگی به این زنان، کوهی از مصائب و دشواری‌های متعدد را پیش رویشان قرار می‌دهد که سبب سردرگمی و فشار هر چه بیشتر به آنان می‌گردد. اما در این بین آنچه می‌تواند این گروه را از گرداب عمیق مشکلات برهاند، تأثیر مستقیم دولت و نهادهای قانونگذار در زمینه‌ی ایجاد اشتغال و سیاستگذاری‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که منجر به توانمندسازی این زنان و تحکیم بنیان خانواده‌ی آنان می‌گردد.

 

آموزش را نباید نادیده گرفت

زینب سیروس جاهدی دارای دکتری روانشناسی با اشاره به اینکه این یک مسئله‌ی کاملاً جهانی است به پیام عسلویه می‌گوید: «ما در کل دنیا خانواده‌های تک والدی را داریم که به هر دلیلی تنها مادر یا پدر از فرزندان مراقبت می‌کنند که به این خانواده‌ها، خانواده‌های تک سرپرست گفته می‌شود. در ایران نیز از دوران گذشته به دلایلی مثل فوت، جدایی، زندانی شدن همسر و ... این شرایط وجود داشته است. در سال‌های اخیر، به واسطه‌ی اینکه شرایط فرهنگی و اقتصادی در کشور ما دچار تحولاتی شده که در کل دنیا در حال جریان است، تعداد زنان تک سرپرست خانوار به مرور افزایش میابد. برخی از این زنان استقلال مالی خود را تا حدودی کسب کرده و شغلی دارند که قادر به گذراندن امورات زندگی خود هستند. اما گروه‌های دیگری نیز وجود دارند که به لحاظ امرار معاش و تأمین معیشت خود با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می‌کنند.»

سیروس جاهدی ادامه می‌دهد: «دولت با توجه به برنامه‌هایی که برای این قشر دارد، از طریق سازمان‌هایی مثل بهزیستی و کمیته‌ی امداد کمک‌هایی برای آن‌ها در نظر گرفته اما با این حال مسائل و مشکلات اقتصادی همچنان برای آنان پابرجا است. مسئله‌ی عمده این است که برخوردها، نگرش‌ها و سؤالاتی که در مورد خانواده‌ی این افراد از آن‌ها می‌شود بسیار برایشان آزاردهنده است. با توجه به اینکه حوزه‌ی کاری ما طوری است که با این گروه از جامعه در ارتباط هستیم، می‌بینیم همواره نگران این مسئله هستند که در مورد پدر یا همسرشان سؤالاتی از آنان پرسیده شود که همین امر در بسیاری موارد نگاه‌های منفی نسبت به آنان را تشدید می‌کند.»

وی می‌افزاید: «یکی دیگر از مشکلاتی که مخصوصاً برای رنان جوان وجود دارد، معضلات اجتماعی است. متأسفانه این زنان دچار سوءاستفاده‌های مختلفی، از سوءاستفاده‌های جنسی گرفته تا سوءاستفاده‌های روانی، در جامعه می‌شوند؛ لذا این مسئله ایجاد یکسری گروه‌های اجتماعی مخصوص این افراد جهت دادن آموزش‌هایی به آنان را می‌طلبد. در واقع، ما در حوزه‌ی آموزش و تربیت افراد بدسرپرست یا بی‌سرپرست جای زیادی برای تلاش داریم. می‌توان کمپ‌ها، ان‌جی‌اوها یا گروه‌هایی برای آنان ایجاد کرد که البته کم و بیش در جامعه و بیشتر در کلان شهرها دیده می‌شوند. اما فعال بودن و حمایت دولت از آن‌ها اهمیت زیادی دارد.»

به گفته‌ی این مدرس دانشگاه، یکی از طرح‌هایی که در بهزیستی وجود دارد این است که این سازمان مجوزهایی جهت ایجاد خانه‌های شبانه روزی برای این زنان می‌دهد که بهتر است در این خانه‌ها آموزش‌هایی از سوی مسئولین و فعالان این حوزه به آن‌ها داده شود. بسیاری از این افراد به خاطر سوءاستفاده‌هایی که از آنان شده دچار آسیب‌های روانی و بیماری‌های جسمانی متعددی هستند که اگر کنترل و درمان نشوند، ممکن است به کل بافت اجتماع ضربه بزنند.

سیروس جاهدی در پایان چنین بیان می‌کند: «برای جلوگیری از این آسیب‌ها، خیلی از گروه‌های حمایت اجتماعی و فرهنگی می‌توانند کمک کننده باشند. آموزش نیز راه کار دیگری است که بسیار می‌تواند تأثیرگذار باشد. البته برای آموزش یک مسئله به کل اجتماع باید هزینه و زمان زیادی صرف کرد؛ مثلاً بستن کمربند ایمنی در هنگام رانندگی را در نظر بگیرید. سال‌ها زمان گذاشته شد تا اکنون مردم ما می‌دانند وقتی در ماشین نشستند باید کمربند ایمنی را ببندند. برای مواردی مثل این موضوع ما نیاز به زمان و آموزش بیشتری داریم و به هیچ وجه نباید بخش آموزش را نادیده بگیریم، خیلی از معضلاتی که برای این زنان به وجود می‌آید به دلیل عدم آگاهی است؛ چراکه آن‌ها خانواده‌ی منسجمی نداشتند تا بتوانند این آموزش‌ها را در خانواده ببینند یا عضو گروه‌هایی با افرادی مثل خودشان بودند و همین عدم آگاهی باعث انتخاب مسیرهای اشتباه برای ادامه‌ی زندگی‌شان شده است. علاوه بر این، کمک به این افراد و بهبود وضعیت زندگی آن‌ها از راه‌های دیگری مثل رسانه‌ها و از طریق صدا و سیما با ساخت فیلم و سریال و همچنین به واسطه‌ی نهادهای دولتی مثل بهزیستی، کمیته‌ی امداد و وزارت بهداشت که افراد بتوانند مزایایی مثل خدمات درمانی را به صورت رایگان دریافت کنند، میسر خواهد شد.»

بنا بر آنچه در فوق آمد، از مهم‌ترین مسائل و دغدغه‌های این قشر می‌توان به تأمین معیشت و مشکلات اقتصادی، نبود امنیت شغلی، نگرش‌های نامنصفانه‌ی مردم، عدم حمایت‌های کافی از سوی سازمان‌های ذی‌ربط و ... اشاره کرد که هر کدام از آن‌ها به نوبه‌ی خود زمینه‌‌ی بروز اضطراب و مشکلات روحی را برای آنان فراهم می‌کند؛ لذا می‌توان گفت دارا بودن شغلی ایمن و داشتن منبع درآمدی مطمئن، علاوه بر اینکه می‌تواند راهگشای مسائل معیشتی باشد، از بروز بخش زیادی از آسیب‌های روحی در این زنان نیز جلوگیری می‌کند که این امر بایستی با تدوین طرح‌ها و برنامه ‌ریزی‌های مناسب جهت ارتقاء توانمندی‌های زیستی، روانی و اجتماعی این قشر در دستور کار نهادها و ارگان‌های مربوطه قرار گیرد

لینک مطلب: http://booshehriha.ir/News/61986.html