بوشهری ها / حسین ایزدپناه | اصولا حافظه تاریخی مردمان جامعه با نمادها و بناهای منتسب به دوران باستانی و تاریخی موجود در مناطق خود ، رنگ و بویی از تفکر و یا تامل به خود می گیرد که گاه یادآوری داستانها و خاطرات آنها می تواند یک شخص را سرخوش و یا او را در غم عمیقی فرو برد .
برای من اما که در بندری کوچک در کرانه خلیج فارس متولد شدهام؛ خاطرات مربوط به تنها قلعه موجود در زادگاهم بیشتر تداعی گر کنجکاوی کودکانه است که روزانه با تنها دوچرخه زندگیام اطراف آن در چرخش و تفکر بوده ام ،به نوعی غمی شیرین یا به اصطلاح مدرن تر،همراه با بن مایههایی نوستالژیک به همراه داشت . قلعه شیخ کنعان نصوری در آن دوران حکم یک سوال بدون پاسخ را برای من داشت ...خانه ای بزرگتر از خانههای موجود در محل با شکلی متفاوت ، ساخته شده از گل و سنگ همراه با یک برجک نسبتا بلند و مشرف برروی یک تپه با دو حیاط اندرونی و بیرونی که میتوان از روی اندک باقی ماندههای دیوار گلی آن ،دریای پارس را تماشا کرد و جالب تر اینکه در این قلعه هم درویش خانه وجود داشته است هم زندان کوچک .
شیخ کنعان نصوری
ساکنان آن چه طور لباس می پوشیدند؟ چگونه غذا میخوردند؟ و الان کجا هستند ؟ سوالاتی بود که همیشه ذهن مرا به خود مشغول می داشت .قلعه در زمان تولد من و هم نسلان من دیگر از رونق و فعالیت گذشته خود دور شده بود . اگر چه حتی تا اوایل انقلاب که دروازه چوبی میخ دارش ،حریم داخلی آن را از یورش چپاول گران اثاثیه ها و تجهیزات باقی مانده در آن را محفوظ نگه می داشت میشد تصور دوران پویایی این امارت را در ذهن ،باشکوه تر از حال حاضر مرور کرد .
دهه 60 یعنی دوران مدرسه رفتن هم نسلان ما ،مصادف بود با تب تند انقلاب و جنگ ،مقطعی از حافظه تاریخ معاصر که فضای اجتماعی ایران پر بود از نگاه ضد سلطه ارباب رعیتی و به طبع چیزی غیر از تفکر انقلابی در فرهنگ اجتماعی حتی در ابعاد محلی نیزفرصت خودنمایی نمی یافت . اگرچه بعد از اصلاحات ارضی حکومت پهلوی در سال 42، و تقسیم اراضی بین اکثر مردم، قدرت بسیاری از خوانین و و اربابان محلی در مناطق مختلف کشورعموما کمتر از قبل شده بود اما در مورد بنادر جنوب استان بوشهر با آخرین حاکمان خاندان نصوری مساله فرق کمی داشت . وجود نوعی اعتماد و احترام بیش از اقتدار حاکمیت منطقه ای ، احساسی بود که مردم نسبت به ساکنان قلعه شیخ کنعان نصوری و دیگر صاحبان قلعههای همجوار و نوع برخورد آنان به طور نسبی در خود داشتند .
به نوعی در طول سال های حیات قلعه شیخ کنعان نصوری، این سازه گلی تحت تاثیر قلعه دیگری در همجواری خود که اتفاقا صاحبان هر دو از نسبت فامیلی نزدیک به هم برخوردار بودند نیز قرار داشته بود . قلعه شیخ ناصر برادر شیخ کنعان در بندر سیراف چه به لحاظ موقعیت استراتژیک و چه از لحاظ زیربنایی و معماری دارای خصایص شاخص تری است . کما اینکه علیرغم عمر 400 ساله قلعه سیراف ،زیربنای باقی مانده همراه با نقش و نگار قاجاری آن بسیار بیشتر از قلعه پرک است .
عمر قلعه شیخ کنعان تقریبا به درازای یک قرن می رسد و آنطور که گفته میشود توسط شیخ حاتم دوم یعنی پدر شیخ کنعان ساخته شده یعنی در حدود سال 1340 هجری قمری و در ابتدای ساخت نیز محل استقرار شیخ حاتم دوم می گردد .
باید توجه داشت که حکومت خاندان نصوری به چند نسل قبل تر از شیخ کنعان میرسد و در حقیقت محدوده جغرافیایی آن از بخشهای شرقی فعلی استان بوشهر و غربی استان هرمزگان تشکیل میشده است . دربخش شرقی بوشهر مناطقی چون کنگان ،بندر طاهری یا سیراف ، تمبک یا همان عینات قدیم ،اختر و بندر پرک و در غرب استان هرمزگان نیز بندر پارسیان یا گاوبندی قدیم در سیطره این خاندان بوده است . دربخشهای استان بوشهر شیخ حاتم دوم تا زمان حیات خود یعنی 1351 هجری قمری حاکمیت مناطق ذکر شده را بر عهده داشته است. اما پس از مرگ هر کدام از مناطق در اختیار یکی از فرزندان قرار می گیرد . کنگان باحاکمیت شیخ سلیمان ،و شیخ ناصر امورات بندر طاهری را بر عهده می گیرد، شیخ جباره در تمبک مستقر می گردد و پرک نیز سهم شیخ کنعان نصوری می شود.
هدف من در این یادداشت پرداختن به کلیت تاریخی حضور خاندان نصوری و دیگر اقوامی که از قرن 18 میلادی از شبه جزیره عربستان به سواحل خلیج فارس آمدند نیست . بلکه تاکید من روی تاثیر اجتماعی مستقیم یا غیر مستقیم یکی از آخرین نسل های حاکمیتی خاندان نصوری یعنی شیخ کنعان نصوری است .
شیخ کنعان در جوانی
شیخ کنعان،حاکم زاده دارای قریحه خطاطی
شیخ کنعان نصوری متولد سال 1294 هجری شمسی است و در دوران کودکی و نوجوانی خود از عالمان دینی که نقش پر رنگی در آموختن سواد قرآنی به مردم این مناطق داشتهاند، بهره می گیرد. او جوانی شیک پوش و بواسطه قریحه خود در خطاطی بعدها در شیراز در اداره ثبت احوال مشغول به کار میشود . اولین ازدواج او با دختری به نام عایشه از خاندان بزرگ بن حجربوده است که بعدها نیز فرزند یکی از این خاندان، دختر دوم شیخ کنعان را که مالک فعلی این قلعه نیز هست به همسری برمی گزیند .در ادامه از آنها خواهم گفت .
شروع دوران حاکمیتی کنعان جوان همزمان میشود با استقرار نوعی ثبات منطقه ای و نظم اجتماعی که اصولا سیاستی بود که دولت مرکزی از مدتها قبل برای کم کردن قدرت های محلی بکار گرفته بود . دراین زمان نه از حملههای گسترده شیوخ به قلمرو همدیگر خبری بود و نه از قدرت مطلق آنان برای ساقط کردن حاکمان رقیب . در حقیقت دوران شکل گیری و توسعه فرار رسیده بود . اینجا بود که قلعه پرک تبدیل شد به محلی برای همگرایی مردم ،شادی اجتماعی و دژی برای حمایت از هویت روستا
خانواده بن حجر
این خاندان نیز همانند دیگر قبایل مهاجرت کرده از شبه جزیره عربستان به سواحل خلیج فارس در دوره ای از تاریخ که به سالهای 1130 الی 1200 هجری قمری می رسد در کنگان ، طاهری و پرک حاکم بوده اند . اما شاید جنس حاکمیت آنها علیرغم اقتدار و محبوبیت بیشتر از آنکه جنبه ارباب رعیتی پیدا کند بواسطه منش و رفتار مردمی آنان بیشتر جنبه زعامت و رهبری دینی داشته است . نسلهای باقیمانده از این خاندان امروزه درر کشورهای عربی همسایه ایران و کشورهای جهان صاحب موقعیتهای مهم علمی و حقوقی هستند . شخصیتهای برجستهای از این خانواده مقاطعی از عمر خود را در بندر پرک گذراندهاند می توان به شیخ احمد بن حجر اشاره داشت که پس از کسب تحصیلات در بحث فقه ،در سال 1958 میلادی به مقام قاضی القضات کشور قطر رسید. همچنین عموزاده شیخ احمد به نام شیخ علی که بیشتر عمر خود را در پرک گذراند و بعدها به قطر مهاجرت کرد و علاوه بر اینکه امامت جماعت ابن بندر را برعهده داشت از افراد صاحب نام در تجارت محلی نیز محسوب میشد. یکی از فرزندان شیخ علی با نام شیخ احمد بنعلی بن حجر نیز که افتخار دیدار با این شخصیت را در سفری که به کشور قطر داشتم به دست آوردم ،در حال حاضر یکی از چهره های برجسته در فقه و قضاوت دولت قطر به شمار می رود . او همسر شهربان دختر دوم حاکم پرک و مالک فعلی قلعه می باشد.
پوشش دختران شیخ کنعان نصوری
قلعه به مثابه چراغی روشن
موقعیت بندر پرک که از دوران قدیم تر حکم یک بارانداز برای کاروانهایی که از فارس ، لار و دیگر مناطق برای رساندن کالاهای خود به بندر سیراف داشت ،همچنان محلی برای اطراق مسافران و گذرمردمان جویای کار به حساب میآمد. با توجه به قرار گیری موقعیت قلعه در بلندی، همه این تحولات و رفت و آمدها از دید ساکنان قلعه پنهان نمی ماند و به همین دلیل بسیاری از افراد دارای مهارت مشخص و کاربردی توسط شیخ کنعان تشویق و ترغیب میشدند تا در پرک بمانند و زندگی کنند . مشاغلی مانند گلافی ،بنایی ،کشاورزی ، نجاری و تفنگچی که برای نگهبانی در قلعه و و دفاع از قلعه و محل بکار گرفته میشدند ، در سایه حمایت حاکم، خدمات خود را در پرک عرضه داشتند و در توسعه محل نقش آفرینی کردند .
تمامی زنان قلعه
قلعه شیخ کنعان اما جدا از وجود متولی مردانه نقشی پر رنگ و عمدتا تاثیرگذار از اقتدار زنانه نیز در خود داشت .ازدواج دوم شیخ کنعان با زنی از خوانین گله دار استان فارس شاید بتوان نوعی فرصت سازی برای برقرای توازن قومی و مذهبی در این بندر روستا دانست . البته باید اشاره کرد آنچه امروزه از مرز بندیهای مذهبی و قومی بواسطه پوشش سیاسی چسپیده به آن در اذهان اجتماعی وجود دارد ،چیزی نبود که دهه 30 و 40 شمسی مردم بنادر جنوبی ایران در مورد آن فکر کنند .
بانو هاجر شجاعی زنی مقتدر با چشمانی سبز و قامتی بلند در مدت زمان حضور خود در بندر پرک سبب شد تا بافت اجتماعی این بندر که عمدتا عرب نشین و اهل سنت بود به سمت تلفیقی از عجمهای شیعه که از شهرها و مناطق دیگر به پرک آمده بودند تغییر پیدا کند . همانطور که قبلا یادآور شدم تفاوت های مذهبی آنقدر کم رنگ بود که مردم آن را مانعی برای همگرایی اجتماعی خود و همزیستی مسالمت آمیز خود نمی دیدند . تا جایی که عالمان مذهبی اهل سنت در ایام محرم برای اهل تشیع پرک روضه می خواندند یا مردان شیعه در مساجد اهل سنت نماز برپا می کردند . ازدواج هم بین شیعه و سنی وجود داشت .
بانو هاجر شجاعی ملقب به مادر شیخ ( دی شیخ) صاحب سه فرزند دختر به نامهای رباب ،شهربان و نصرت میشود و از 15 سال قبل از انقلاب تا یک یا دو سال مانده به انقلاب 57 که شیخ کنعان با دختری به نام پروین از شیراز ازدواج می کند و در همان شیراز به استخدام اداره ثبت احوال در می آید، به تنهایی و با تکیه بر نفوذ و اقتدار خود امورات مربوط قلعه و محل را اداره می کند . مردم هم البته جایگاه خانواده شیخ را محترم نگه می داشتند اما وقتی دختران ازدواج می کنند و از پرک می روند دی شیخ نیز تنهایی را تاب نمی آورد و به زادگاه اولیه خود نزد یکی از دختران می رود . در اینجا باید به هزینه های نگهداری این عمارت نیز باید اشاره داشت که یکی دیگر از دلایل ترک آن از سوی صاحب آن می باشد .
بانو هاجر شجاعی ملقب به دی شیخ (مادر شیخ ) همسر شیخ کنعان
وقتی با دختران شیخ کنعان در باره حال و هوای آن روزهای قلعه به گفتگو نشستم و یا حتی با مردم محلی درباره گذشته صحبت داشتم ، جان کلام اکثریت آنها اشاره به رویکرد قلعه و صاحبان آن در همگرایی و نشاط اجتماعی مردم محلی داشت . مردمی که هر روز در کپرهای تابستانی خود پذیرای یکدیگر بودند و دخترانی که درهر فرصت مناسب یا مشغول بازی «کتور» بودند یا هم با نخ کشمیر در حال «تلی دوزی» یا هم بی صبرانه روز شماری می کردند تا موعد یک عروسی فرا برسد و «سر آب بردن» داماد را که سوار بر اسب مخصوص شیخ کنعان میشده تماشا کنند. و جالب تر اینکه زنان با لباسهای رنگی عربی خود و پوشش نازکی از« مکنا» منظور همان روسری روی سر، در کنار مردان و همراه با ساز نی انبان در هفت شبانه روز عروسی به شادی و پایکوبی بپردازند .به معنای دیگر کلمه یک آزادی مدنی آن هم در دوره حداقلی امکانات، فضایی که امروزه دیگر اثری از آن در این جامعه بندری یافت نمی شود .!
آنچه که من شنیدم حکایت از شادمانی زنان و دختران و پسرانی بود که از هر زمانی برای شادی و بازی در کنار قلعه استفاده می بردند و یا مردانی که هر شب برای شنیدن اخبار شبانه به قلعه می آمدند تا از مسائل روز دنیا آگاه شوند . عروسی و آئیین ها که با حضور خانواده شیخ شکوه و جلال خاصی به خود می گرفت و نوازندگانی که از اطراف به دعوت شیخ برای گرمی محافل شاد مردم به محل می آمدند . در شرایطی که بیشتر مردان محل برای امرار معاش در کشورهای همسایه مشغول کسب و کار بودند ،سایه حاکمیت قلعه حافظ ناموس و اموال مردم بود و تلاشهای شیخ کنعان باعث شد بسیاری از جوانان از خدمت سربازی معاف شوند .
بندر پرک
چراغ قلعه باید روشن شود
از دارایی های شیخ کنعان تنها همین قلعه است که مالکیت آنچه از آن باقی مانده است با بانو شهربان نصوری دختر دوم شیخ کنعان است که امروز در کشور قطر زنذگی می کند او سهم دیگر اعضاء خانواده را از آنها خریداری کرده و علیرغم دور بودن از زادگاه همچنان دلبستگی به گذشته های شیرین خاندان خود دارد . شیخ کنعان اکثر زمین های خود در بندر پرک را یا مجانی و یا با قیمت ارزان در اختیار مردم محل قرار داد . و در سال 1373 نیز که این جهان را ترک کرد بنا بر وصیت خود در پرک به خاک سپرده شد .
آنچه امروز از قلعه شیخ کنعان در گوشه غربی بندر پرک خودنمایی می کند به جز بقایای چند دیوار گلی و بخشی از برج نگهبانی چیز دیگری به چشم نمیخورد. این بنا با وجود اینکه در سال 1380 به ثبت رسمی مالک رسید اما اداره کل میراث بوشهر در سال 1385 آن را با عنوان اثر تاریخی و البته بدون اجازه مالک به ثبت میراث رسانده است . حالا باید منتظر برنامه های آینده برای ترمیم آن بود و دید آیا چراغ این قلعه بار دیگر به روی خاطرات جمعی مردمان این دیار روشن می شود یا خیر؟
منبع : روزنامه پیام عسلویه
لینک مطلب: | http://booshehriha.ir/News/62819.html |