سیاست / شناسه خبر: 20 / تاریخ انتشار : 1395/11/3 22:34
|
دکتر ساناز رستم جبری

ترامپ، روسیه و آینده خاورمیانه

خرس قطبی از خواب زمستانی خود بیدار شده است. روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی امروز با تمام قوا در عرصة بین المللی حریف می طلبد و بی پروا و بی محابا جنگ به راه می اندازد.

بوشهری هاخرس قطبی از خواب زمستانی خود بیدار شده است. روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی امروز با تمام قوا در عرصة بین المللی حریف می طلبد و بی پروا و بی محابا جنگ به راه می اندازد. حمله به گرجستان، تجزیه خاک اوکراین و ضمیمه کردن کریمه به خاک خود، و در یک سال گذشته لشکرکشی تمام عیارش به سوریه تا آنجا که حتی از پایگاه های نظامی ایران نیز برای پیش برد مقاصد نظامی اش بهره برده است. چه شد که خرس قطبی در شمال ایران بار دیگر بیدار شده؟ اهداف روسیه از این حجم مناقشاتی که در جهان برافروخته چیست؟ روی کار آمدن دولت عجیب ترامپ در امریکا چه تأثیری بر مواضع روسها خواهد داشت؟ ایران چه جایگاهی در سیاست های روسیه دارد؟ آیا ایران می تواند به روسیه و پوتین به چشم یک متحد قابل اعتماد نگاه کند؟ آینده ایران و خاورمیانه با قدرت طلبی روسها چگونه رقم خواهد خورد؟ اهمیت موضوع ما را برآن داشت تا با ساناز رستم جبری، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر این پرسشها را در میان بگذاریم. رستم جبری کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه، دکترای روابط بین الملل خود را از دانشگاه علوم و تحقیقات اصفهان اخذ کرده است. حجم بالای مقالات و ترجمه های وی در زمینة خاورمیانه و روسیه فرصت مغتنمی بود که پاسخ پرسشهای خود را از او بجوییم. مصاحبه با دکتر ساناز رستم جبری را می خوانید.

  • خانم دکتر، بگذارید همین ابتدا بپرسم چه شد که خرس قطبی بیدار شد؟
  • این بحث به اوائل قرن حاضر بر می گردد. روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دلیل اینکه به شدت درگیر مسائل داخلی مثل مشکلات عدیدة اقتصادی و بنیادگرایی اسلامی بود، توان حضور و بروز خارجی نداشت. این دو عامل از سلسله عواملی بود که دو دورة اول پوتین را کاملاً به خود مشغول کرده بود. دورة اولی که پوتین شروع به کار کرد روسیه کاملاً درگیر مسائل داخلی خود بود، هر چند بحران هایی در خاورمیانه داشتیم و دست آخر جنگ های تمام عیاری نیز در افغانستان و عراق برپا شد، اما روسیه امکان نقش آفرینی گسترده ای در مناسبات خاورمیانه نداشت.
  • یعنی همزمان با حملة بوش به افغانستان و عراق پوتین نمی توانست به نقش آفرینی گسترده ای بپردازد.
  • بله! از دورة دوم پوتین بود که به نظر من نگاه وی به خاورمیانه تغییر جدی کرد که ریشه در همان دو مورد اصلی داشت. از طرف دیگر چون امریکا درگیر مسائل خاورمیانه شده بود و در عراق و افغانستان حضور داشت، روسیه احساس خطر کرد و خواهان حضور جدی تر در مناسبات جهانی شد. در زمان اوباما با توجه به فشار افکار عمومی به دولت برای خروج نیروها از عراق، وزنه به نفع پوتین تغییر کرد و سنگین تر شد. اما شاید یکی از مهمترین مسائلی که به شدت روسیه را در خاورمیانه فعال کرد و زمینه را برای گسترش نفوذ روسیه فراهم آورد، بهار عربی بود که البته چندان طول نکشید که به خزان تبدیل شد. بهار عربی در نگاه روسیه و غرب کاملاً متفاوت بود. غربی ها می گفتند که یک ناسیونالیسم دارد اتفاق می افتد و تحولی است که در جامعه رخ داده. ولی روسیه در مقابل این تحلیل آن را حرکتی ضد غربی قلمداد می کرد که به نوعی قیام علیه نفوذ سیاسی و اقتصادی غرب در این کشورها محسوب می شد؛ در صورتی که غرب بنیان آن را مبتنی بر یک آگاهی و رشد و توسعه فکری و فرهنگی ارزیابی می کرد. این دیدگاهاساس استراتژی های روسیه را مبتنی بر تقابل حرکتهای اجتماعی موسوم به بهاری عربی با کشورهای غربی، شکل می دهد و بر اساس این تحلیل بنیادین فضا و زمینه را برای رشد و توسعة نفوذ خود در خاورمیانه مستعدتر از گذشته می بیند. خروج امریکایی ها از عراق، مورد دیگری بود که زمینه را برای روسیه بیش از پیش فراهم کرد. امروزه دیگر محرز است که خروج نافرجام نیروهای امریکایی از عراق باعث شکل گیری داعش شد. خلأیی که پدید آمد توسط نیروهای ملی عراق غیر قابل پوشش بود. روسیه از این خلأ به نفع خود بهره برد.
  • اگر برگردیم به قدیم و از انگیزه های روسیه بخواهیم صحبت کنیم،گورباچف به این نتیجه رسید که نمی تواند حضور جهانی و پر تنش شوروی را در قالب جنگ سرد با دنیا ادامه دهد. بعد از اینکه اتحادجماهیر شوروی فرو پاشید، در زمان یلتسین این نگاه به خارج شوروی، که روسیه وارث اصلی آن بود، کنار گذاشته شد. وقتی پوتین روی کار آمد، نقل قول مهمی از وی در افواه عموم نقل می شد که نمی دانم چقدر سندیت دارد و آن اینکه وی معتقد بود اگر او به جای گروباچف روی کار آمده بود، اجازة فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را نمی داد. نکته این است که چرا روسیه دوباره به همان سیاست ها برگشته است؟ در زمان فروپاشی از آسیای مرکزی، قفقار، اروپای شرقی که جز بلوک شرق بودند خارج شد و حوزة نفوذ خود را در بسیاری از کشورها که جنگ های نیابتی در آن برقرار بود کاهش داد یا به صفر رسانید. الان دوباره روسیه همة زور خود را به کار می برد که بتواند به این مناطق و حتی خاور میانه برگردد و قدرت مسلط این مناطق باشد. چرا؟
  • سه محور اساسی دارد: اقتصاد، امنیت و رادیکالیسم. شما به مسئلة اقتصادی روس ها نگاه کنید، اقتصادی که علی رغم همة توسعه ای که دارد به نفت کماکان بسیار به نفت و گاز وابسته است. خاورمیانه با نفت پیوند اساسی دارد. از طرف دیگر همین مسئلة فروش تسلیحات را در نظر بگیرید. الان بزرگ ترین بازار فروش اسلحة روسیه و حتی خود کشورهای غربی خاور میانه شده. به اقتصاد روسیه خصوصاً در زمان دورة اول پوتین نگاه می کنیم، اقتصادی شدیداً ضعیف داشته. از طرف دیگر برای افزایش امینت خود به این نتیجه رسیده اند که باید افزایش نفوذ داشته باشند و سیاست های اوباما بهترین فرصت را برای روسیه در خاورمیانه پدید آورد تا بتواند به این هدف خود نیز دست پیدا کند
  • موضوع روسیه در قبال حرکت های کور و دگم داعش چیست؟
  • ببینید بنیادگرایی اسلامی به نحو بی سابقه ای برای روسها امکان نقش آفرینی در خاورمیانه پدید آورد. روسیه به نوعی خواهان کنترل آن است. الان روسیه برای چه مبارزه می کند؟ چون در کشورهایی که دارند با بنیادگرایی می جنگند نفوذ می کند. روسیه چچن را به صورت مداوم پیش چشم دارد و واهمه ای گنگ از تأثیرگذاری وقایع خاورمیانه بر این قسمت از خاک خود دارد. بنابراین پوتین بعد از آنکه سیاست و اقتصاد داخلی خود را تا حدودی سروسامان داد برای تأمین اهداف خود پا به خاورمیانه نهاد.
  • چه اهدافی؟ روسیه در خاورمیانه به دنبال چه می گردد؟
  • اگر قرار باشد یک جمله بگویم این است که اگر چه روسیه دیگر نمی تواند یک ابرقدرت جهانی باشد ولی خواستار آن است که قدرت خود را افزایش بدهد. اولین مورد مد نظر روسیه این است که بتواند در عرصة بین الملل قدرت یابی کند. نظریه پردازان روس مهم ترین جمله ای که امروره تئوریزه می کنند این است که ما خواهان بازگشت قدرت روسیة قبل هستیم. اگرچه به شوروی نخواهند رسید اما برایشان بسیار مهم است که این قدرت به نحو حداکثری احیا شود. لذا در این حضور بین المللی اولین چیزی که می جویند کسب بیشتر قدرت برای احیای آن جایگاه از دست رفته است.
  • یعنی صرفه نظر از منافع اقتصادی قدرت با ناسیونالیسم روسی گره خورده است.
  • بله دقیقاً همین طور است. در ایران ما هم همین را داریم و همواره در ذهن ما هست که ما همیشه یک قدرت بزرگ بوده ایم و امروزه هم خواهان احیای این قدرت هستیم. در ذهن روسها نیز همین می گذرد. آنها همیشه کشوری قدرتمند بوده اند و در ایام اتجاد جماهیر شوروی یکی از دو ابرقدرت جهان محسوب می شدند. الان هم خواهان افزایش قدرت خود هستند.
  • به لحاظ منافع چه؟ چه منافعی می جویند؟
  • حیات خلوت می جویند... برای داشتن نفوذ! این مثلث را رد نظر بگیرید: اسرائیل، سوریه، ترکیه و در کنار اینها ایران. روسیه با ما متحد استراتژیک محسوب می شود. در حالی که ما با اسرائیل دشمن دیرینه هستیم و نگاهی هویتی و ایدئولوژیکی این دشمنی را زنده نگه می دارد. اما روسیه با اسرائیل دوستی مشترک و بسیار مستحکمی داشته. هیچ وقت هم نمی توانیم از روسیه بخواهیم به خاطر ما منافع بلند مدت خود را با اسرائیل نادیده بگیرد. بنابراین همة این موارد در کنار هم نشان می دهد که روسیه برای کسب هر چه بیشتر منافع خود بازی بسیار پیچیده ای در خاورمیانه به راه انداخته و خواهان نهایت استفاده از فرصتی است که در نبود امریکا و خلأ قدرت در خاورمیانه برایش پدید آمده.مهمترین بازار فروش تسلیحات روسها الان، بعد از هند و پاکستان، سوریه است. حتی بناست که ناوگان خود را خارج کند و همه چیز را به دولت سوریه واگذار کند. از طرفی خود ایران هم یکی از خریداران اصلی سلاح از روسیه محسوب می شود. وزنه در کل با توجه به روی کار آمدن ترامپ به نفع روسیه در حال سنگین شدن هست.
  • روسیه بهار عربی را فرصتی برای خود قلمداد کرد یا تهدید؟
  • بی تردید آن را یک فرصت دید. اصلاً روسیه نقشی در پدید آمدن آن نداشت و فقط تماشاگر آن بود. اما نکته ای هم هست و آن اینکه بعد از تجربه لیبی و فروپاشی دولت قذافی، روسیه احساس کرد که نباید اجازه دهد به این سادگی دولت هایی که شاید چندان روابط حسنه ای با روسیه ندارند، اما به نوعی در ضدیت با غرب قرار دارند و منافع آنان را با چالش رو به رو می کنند ساده از دست بروند. با همین نگاه هم وارد مناقشه سوریه شد. به ویژه که زمانی که جرج بوش پسر به لیبی حمله کرد، روسیه درگیر مناقشات داخلی خود بود و به لحاظ داخلی و اقتصادی توان حضور خارجی و تقابل جویانه با امریکا را نداشت. اما با تقویت بنیان اقتصادی و تثبیت جایگاهش در داخل توانست وارد این مناقشه شود. خصوصاً که سوریه برای روس ها بسیار حساس است و حاضر شدند ریسک حضور در این جنگ را متحمل شوند.
  • حساس به چه جهت؟
  • یک نقطه استراتژیک است. همیشه در این نواحی درگیری بوده. از 1972 و جنگی که میان اعراب و اسرائیل اتفاق افتاد تا امروز رابطة نزدیکی میان دولت سوریه و روسها به وجود داشته. ما در سال های اخیر شاهد گسترش روابط روسیه با اسرائیل بوده ایم ولی تا قبل از آن روس ها نگاه استراتژیکی به سوریه داشته اند. گذشته از این روسیه احتیاج دارد که در حال حاضر ایران را کنار خود داشته باشد و ایران نگاه بسیار ویژه ای به سوریه دارد. عدم نقش آفرینی روسیه در سوریه یکی از پایه های استراتژی خود را که ایران است تضعیف می کرد. ما قدرت برتر منطقه نیستیم، اما قطعاً قدرتی منطقه ای حساب می شویم. بدون دخالت در سوریه هم ما تضعیف می شدیم و به تبع آن نفوذ روس ها کاسته می شد و هم از طرفی خود روس ها با از دست دادن متحدی قدیمی ضرر جبران ناپذیری می کردند. اما سوال این است که ما چه نفعی برای روس ها داریم؟ چرا روس ها بخواهند ما را در کنار خود داشته باشند؟ پاسخ این است که ما از پایه های استراتژیک روسیه هستیم. اگر ما را در خاورمیانه از دست دهند هیچ وقت جایگزینی برای ما پیدا نمی کنند. گذشته از این سوریه عرصة زورآزمایی و نشان دادن قدرت شده است. ایران،عربستان، ترکیه، داعش، روسیه و قدرت های غربی همگی در حال نشان دادن قدرت هستند. دیگر چه کسی بماند یا برود از موضوعیت افتاده، نکته فقط اثبات برتری قدرت به حریف است. این نگاه، مسئلة سوریه را کورتر کرده است.
  • یعنی هر کس می خواهد با اثبات قدرت در سوریه حوزه امنیت خود را ارتقا بدهد.
  • دقیقاً! هر کس مناقشه سوریه را ببرد می تواند به عنوان یک قدرت تأثیرگذار بین المللی خود را به جامعة جهانی تحمیل کند.
  • جرج بوش زمانی که روی کار آمد برای خاورمیانه و روسیه نقشه های بسیار بلندپروازانه ای کشید. دیدیم که به بهانة تروریسم لشکرکشی مهیبی به خاورمیانه کرد و دو جنگ تمام عیار به راه انداخت. از سوی دیگر با طرح گسترش ناتو به شرق، سعی کرد با چنگ انداختن در حوزة سنتی نفوذ روسها که اروپای شرقی است، روسیه را محدود کند که مبادا قدرت اتحاد جماهیر شوروی دوباره احیا شود و مسئله استقرار سامانة موشکی ناتو در اوکراین را مطرح نمود که با واکنش بسیار سرسختانة روس ها مواجه شد. به نحوی که در قضیة اوکراین و تجزیة کریمه از خاک این کشور بسیاری اعتقاد دارند که روسیه انتقام سختی از اوکراین گرفت. اما اوباما نقطة مقابل جرج بوش بود. سیاست وی مبتنی بر نوعی سازش و مماشات و کنار آمدن با روسیه بود و تلاش کرد که حوزة نفوذ روسیه را در مناطق حساس پیرامونی اش به رسمیت بشناسد. اما طولی نکشید که اوباما متوجه غلط بودن این استراتژی شد. خروج از اروپای شرقی و خاورمیانه عملاً باعث شد که اتفاقاً روسیه برای ورود به این مناطق حریص تر شود. مهمترین نقطه ضعف استراتژی اوباما و بوش چه بود که نتوانستند به اهداف خود که در کنترل پوتین بود دست پیدا کنند؟
  • به اعتقاد من اشتباه اصلی را در قبال روسیه اوباما مرتکب شد. در یک وضعیت تخیلی اگر اوباما قبل از بوش رئیس جمهور امریکا می شد و سیاست های مماشات با روسیه را در پیش می گرفت، و بعد بوش به قدرت می رسید احتمالاً تنش ها و درگیری ها بیشتر می شد. به واسطة اینکه روسیه از هر فرصتی برای کسب قدرت بیشتر بهره می برد. در حال حاضر هم اوباما تمام نفوذی که بوش در منطقة خاورمیانه و اروپای شرقی ایجاد کرده بود را از بین برده است یا بسیار کاسته. زمانی که روسیه نیاز به قدرت یابی داشت توانست با سیاست های ضعیف اوباما خصوصاً در دورة دومش فرصتی طلایی را برای نفوذ کسب کند.
  • یعنی اعتقاد دارید سیاست های مهار بوش علیه روسیه باید ادامه پیدا می کرد؟
  • بله. ببینید من چون روسیه را دوست قابل اعتمادی برای ایران نمی دانم اینگونه نقد می کنم. خروج امریکا از عراق به اعتقاد من یک اشتباه استراتژیک بود که در خاورمیانه مرتکب شد. روسیه یک کشور قابل اعتماد نیست. ما به خاطر نیازمان به روسیه اعتماد می کنیم. در حالی که نمی توان آن را قابل اتکا دانست. ما در روابط بین الملل مبحثی داریم با عنوان واقع گرایی. واقع گرایی خودش بخشی دارد با عنوان بازدارندگی.کشورهای خارومیانه به عنوان قدرتهای منطقه ای می خواهند علیه هم بازدارندگی انجام دهند. امریکا که به عنوان نیروی خارجی حضور دارد، نقش بسیار مهمی در منطقه در بازدارندگی کشورهای منطقه علیه هم ایفا می کرد. وقتی قدرت بازدارندگی خارجی که نقش بسیار مهمی در ثبات منطقه داشته، بیرون برود طبیعتاً وضعیت بحرانی خواهد شد خصوصاً که نظم قدیم را هم از بین برده و نظم جدید هنوز کاملاً مستقر نشده است. روسیه از طرف دیگر دارای نقش قدرت بازدارنده برای منطقه نیست. چون کسی در منطقه ترسی از روس ها نداشته و نداردکه با توجه به این هیمنه بتواند خود را تحمیل کند. امریکا این هیمنه را داشت و نمی گذاشت هر کس هر کاری که می خواهد بکند. اوباما با خطای فاحشی روسیه را به عنوان قدرت خارجی وارد خاورمیانه کرد و این خود بر تنش ها افزود. چون عنصر خارجی جدید نقش تثبیت کننده نداشته و بلکه برعکس تنش زا بوده و ثبات را با اخلال بیشتر مواجه می کند. بی ثباتی در خاورمیانه به شدت به نفع روسیه تمام شد. اگرچه بی ثباتی در خاورمیانه برای دنیا پذیرفتنی نیست و دیر یا زود این وضعیت را جراحی خواهند کرد.
  • فکر می کنید روی کار آمدن ترامپ چه تأثیری می تواند بر روسیه و نقش آن در خاورمیانه داشته باشد؟
  • یکی از مهترین انتقاداتی که به ترامپ می شود این است که مشخص نیست سیاست خارجی ترامپ چیست و چه برنامه ای برای خارومیانه و دیگر نقاط بحرانی جهان دارد. خاورمیانه همیشه در تاریخ برای همة قدرتها مرکز بوده. خاورمیانه فعلاً جایگاه ویژه ای در نگاه ترامپ ندارد و او بیشتر بر اقتصاد داخلی تمرکز کرده و می گوید برای احیای اقتصاد امریکا آمده. اما آنچه که مشخص است این است که علی رغم اینکه امریکا نمی تواند کاملا ًبه مسائل جهانی بی تفاوت بماند، ولی قسمت زیادی از نقش های خود را به روسیه و دوستانش واگذار خواهد کرد و تا این جا که نشان داده شده روسیه یکی از دوستان ترامپ خواهد بود. ترامپ به صراحت در آخرین سخنان قبل از ورود به کاخ سفید اعلام کرده که ما بیشتر از این ها با پوتین دوست هستیم. این بیشتر از این ها دوست بودن خود را در ماه های آینده نشان خواهد داد که چه ابعاد عملی به خود می گیرد. دیگر خبری از همان سخت گیری های اوباما هم نیست. اگر از سوریه کمی پس نشسته جون خیالش راحت شده که خاورمیانه را در دست گرفته که این مسائل بر بی ثباتی خارومیانه خواهد افزود.
  • آیندة خاورمیانه با حضور بیشتر روسیه در این منطقه چگونه رقم خواهد خورد؟
  • روسیه به تنهایی اگر بخواهد در خاورمیانه نقش آفرینی کند، با توجه به سیاست های ناپایدار و مبهمی که دارد اگر منطقه را بی ثبات تر نکند، در حالت خوشبینانه اش خاورمیانه در همین وضعیت باقی می ماند. در کوتاه مدت هیچ آیندة روشن و ثبات قابل اتکایی در منطقه قابل تصور نیست.
  • با توجه به صحبت های شما، نزدیکی روسیه به امریکا و آزادی عمل بیشتری که روسیه پیدا کرده، چه تأثیری بر رابطة ایران و روسیه می گذارد؟
  • در ذهن برخی از ما همیشه یک تصور وجود داشته که اگر غرب با ما مقابله می کند روسیه از ما دفاع می کند. ولی الان ما هم به نوعی دچار سردرگمی شده ایم که ارتباط قوی امریکا با روسیه چه بر سر ما خواهد آورد. آیا ما می توانیم روسیه را کماکان با این میزان حمایت کنار مان داشته باشیم؟ چون روسیه هیچ وقت قابل اعتماد و اتکا نبوده و تاریخ این را به ما آموخته که نمی توان به این کشور اعتماد کرد. اگر ما روی روس ها تکیه کرده ایم، چون نیاز داشته ایم که یک قدرت را در کنار خود داشته باشیم. به اعتقاد من این نزدیکی میان پوتین و ترامپ، اگر بنای ترماپ تقابل سفت و سخت با ایران باشد تأثیرات منفی مهمی برای ما به بار می آورد. با توجه به سفرة رنگینی که ترامپ برای روسیه پهن کرده بعید نیست که روسها از ایران فاصله بگیرند که حد بیشتری از منافع خود را برآورده کنند. ما باید این احتمال را در نظر بیاوریم که ممکن است با توجه به حساسیت ترامپ روی ایران، روسیه ایران را وجه المصالحه با امریکا کند و با فاصله گرفتن از ما، منافع بیشتری برای خود تأمین کند. روسیه هرگز قدرت بین الملل را رها نمی کند تا ما را نگه دارد. اگر قرار بر این باشد که از ما دور شوند تا به منافعشان برسند این کار را قطعاً می کنند. من خوش بین نیستم به نزدیکی بیش از اندازه به روسیه. به همین خاطر من فکر می کنم در موقعیت پسا برجام و با این افق پیش رو ما باید به سمت اروپا برویم و هر چه بیشتر خود را به اروپاییها نزدیک نماییم.
  • توضیح دهید.
  • ببینید اگر در عمل این مسئله افتاق بیفتد که امریکا درگیر مسائل داخلی خود شود، خاورمیانه را به روسیه واگذار کند فرصتی ایجاد خواهد شد که از دوری امریکا به نفع خودمان بهره ببریم و نفوذمان در خاورمیانه افزایش یابد. اما این مسئله به شدت تنش زا خواهد شد. کشورهای دیگر منطقه مثل عربستان و ترکیه آرام ئخواهند نشست تا ما نفوذمان را در منطقه به ضرر آنها بسط دهیم. این ممکن است امریکا را علیه ما تحریک کند. لذا دوستی پوتین و ترامپ می تواند در این جا به ضرر ما تمام شده و روسیه ما را تنها بگذارد. بنابراین ما باید به سمت اروپا برویم و از فرصتهای عدم فشار امریکا در دورة پسا برجام برای رفع مشکلات اقتصادی خود بهره بگیریم.
  • شما در قسمتی از صحبتهای خود گفتید که حضور روسها به تنش زایی بیشتر ختم می شود. به نظر شما نزدیک شدن ایران به روسیه در این برهه از میان باعث تنش زایی در خاورمیانه خواهد شد یا تنش زدایی؟
  • ما از جمله کشورهایی هستیم که برخلاف عرف بین الملل که سیاست داخلی را بر اساس سیاست خارجی و نیازهای آن به ویژه توسعه و سرمایه گذاری تنظیم می کنند، سیاست داخلیمان سیاست خارجیمان را تنظیم می کند. بنابراین برای فهم اینکه ما به کدام سو می رویم باید به بررسی سیاست داخلی بپردازیم. تا از داخل نخواهیم با کشورهای منطقه وارد گفتگو و طرح سازش شویم، عملاً خاورمیانه ای آرام نخواهیم داشت. این مسئله حتی بر ارتباط ما با کشورهای مهم جهان هم می تواند تأثیرگذار باشد. بنابراین در تضاد منافع، یک بحث داخلی محسوب می شود و محاسبات سران داخلی و دولتی که بر سر کار است بسیار مهمتر از رویکر روسیه خواهد بود. ما اگر می خواهیم در خاورمیانه قدرت دست بالا را پیدا کنیم باید حتماً سیاست تنش زدایی را در پیش بگیریم. این از الزامات کنونی ماست که به این سمت برویم.

 

کلیدواژه

ساناز رستم جبری

ترامپ

خاور میانه

مجلس

ارسال نظرات

captcha
کلینک زیبایی
نمایشگاه  پتروشیمی