سیاست / شناسه خبر: 20640 / تاریخ انتشار : 1396/12/15 12:01
|

ترمیناتور ایرانی، روز داوری

بوشهری ها / حمید موذنی: «جیمز کامرون» کارگردان برجسته‌ی آمریکایی با ساخت فیلم برجسته‌ی «ترمیناتور ٢»؛ روز داوری» موضوع غلبه‌ی ماشین بر انسان در جهان آینده را مورد مداقه قرار داد. در فیلم «ترمیناتور ٢» پسر بچه‌ای از جانب یک انسان ماشینی (‌آرنولد شوارتزینگر) مورد حمایت و از سوی یکی دیگر (‌رابرت پاتریک) مورد تهدید است. یکی از آن‌ها مرد جیوه‌ای است که تلاش دارد پسر بچه را به قتل برساند و در کسوت و پوشش یک پلیس است و‌ انسان ماشینی دیگر که لباس‌های سنتی یک خرده فرهنگ آمریکایی را به تن دارد‌، تلاش دارد جان پسر بچه را در برابر پلیس ماشینی قاتل‌ حفظ نماید. اشاره‌ی فیلم به دو کارکرد خیر و شر پیشرفت تکنولوژی در زندگی بشر است. در واقع رشد و گسترش تکنولوژی هم به رفاه آدمی انجامیده و هم در گسترش و کارکرد جنگ افزارها‌ و افزایش جنگ و خشونت انجامیده است که سال‌هاست مورد توجه فیلسوفان اخلاق و جامعه‌شناسان و روان‌شناس‌ها قرار گرفته و در هنر و ادبیات نیز منجر به خلق آثار متعددی شده است. در «ترمیناتور ٢‌« از سوی دیگر نویسنده و کارگردان ذهنیت ما را به چالش می‌کشد و دو برداشت ذهنی ما از پلیس و خرده فرهنگ موتور سواران آمریکایی را مورد تردید قرار می‌دهد و قضاوت هویتی ما را دچار تناقض می‌کند. بر اساس پرداخت شخصیتی،‌ مرد جیوه‌ایِ قاتل در کسوت پلیس از تنی نامیرا همچون آشیل و اسفندیار از‌ اسطوره‌های باستان برخوردار است‌. (مرد جیوه‌ای حتی در صورت از هم پاشیدن ناشی از انفجار قطره‌های تن او یکدیگر را پیدا کرده و بهم رسیده و از نو بازاحیا و زنده می‌شود.) داد. این یادداشت در مورد این فیلم نیست اما تاویلی اجتماعی از رویکرد ذهنیت ایرانی در سال‌های معاصر و گفتمان اسطوره‌ستیز و انتقادی نسل جدید و جوانان ایران امروز است.

این مقدمات را به این منظور نوشتم تا در باب یک گفتمان غالب امروز تاویلی از منظر مطالعات فرهنگی داشته باشم‌. مدتی پیش در برنامه‌ی «هفت» صداو سیمای ایران که با حضور کارگردانان جشنواره‌ی فیلم فجر آثار بخش مسابقه‌ی این جشنواره معرفی و مورد تحلیل قرار می گرفت یک کارگردان جوان (‌محمد حسین مهدویان) در دفاع از فیلم خود‌، «شاهنامه‌ی فردوسی» را اثری فاشیستی و نژاد‌پرستانه خواند. ‌این ابراز نظر در مورد یک اثر هویتی منجر به حاشیه‌هایی شد که مدت‌ها بعداز جشنواره هم استمرار یافت. در این روزها و سال‌ها که هویت ملی از سوی اجتماع در برابر هویت مورد تایید گفتمان رسمی قد علم کرده، این رویکردها با بازخورد منفی حوزه عمومی روبرو می‌شود. کارگردان جوان‌ و از طیف حامیان گفتمان رسمی بناچار مجبور شد در برابر این فشار هویتی حوزه‌ی عمومی به تصحیح و توضیح نظر خود اقدام نماید. اما این تمام ماجرا نبود. این رخداد به لحاظ رویکرد هویتی و تقابل هویت‌ها بخشی از واقعیت موجود بود که نزاع هویتی زیر‌پوستی دیروز و علنی شده‌ی امروز جامعه‌ی ایران در برابر هویت گفتمان رسمی را بروز می‌داد. ماجرا اما تنها به این منازعه‌ی هویتی ختم نمی‌شود زیرا که رویکردها و رخدادهای دیگری هم در ادامه‌ی آن جریان داشته است. برای مثال، در یکی از گروه‌های مجازی شبکه‌های اجتماعی یک اتفاق دیگر هم رخ داد و نشان داد که وضعیت از تقابل هویت‌ها عبور کرده و اسطوره‌گریزی نیز در جوار هویت مدرن رادیکال نضج گرفته است. در این گروه مجازی به همان سیاق قبل، یک نفر از اعضای ناسیونالیست با هویت ملی‌گرای تقابلی متنی در نقد کارگردان و در ستایش فردوسی را به اشتراک گذاشت اما بر خلاف تصور عادی،‌ تعدادی از اعضای گروه و به‌ویژه جوان‌، به‌جای همراهی با موج هویت ملی‌گرا به فاشیستی‌‌بودن شاهنامه اقرار و اذعان کردند و این موضوع به جدلی چند روزه تبدیل شد. در وضعیت رخ داده‌، موضوع سیاسی نبود و از دو گانه‌ی اصلاح‌طلب/ اصولگرا، ملی/ مذهبی‌ نیز خارج شده بود و آنچه این اعضای جوان مورد نقد قرار می‌دادند به هویت‌های سنتی ملی و مذهبی و تقابل این روزهای آن‌ها مربوط نبود آن‌ها با هر چه که حامل فاشیسم و نژاد‌پرستی بود مخالف بودند حتی اگر شناسنامه و سند هویت ملی و مایه‌ی غرور نیاکان آن‌ها بود. این اتفاق ناخوداگاه ذهن مرا به فیلم «ترمیناتور٢» جیمز کامرون سوق داد. جوانان ایرانی در زیر فشارهای مختلف هویتی، تحدید سبک زندگی و نومیدی در آینده‌نگری خود ذهنیتی رادیکال یافته‌اند که در آن افراد، اسطوره‌ها ‌و شناسنامه‌های هویتی‌،‌ ارزش‌زدایی می‌شوند. در این وضعیت اسطوره‌های مرجع انواع هویت‌های ملی و مذهبی و قومیتی در زیر شلاق نقد و گاه استهزاز قرار می‌گیرد. همه چیز برای آن‌ها نوعی پارودی است و دال‌های اعظم در ذهن آن‌ها فرو ریخته است. به همین دلیل فردوسی و شاهنامه (‌اسطوره‌های ملی)‌، شریعتی (‌اسطوره‌ی انقلابیون رمانتیک و نوستالژیک) و ... با انواع نقد و طنز و ... روبه‌رو شده‌، ارزش‌زدایی و مورد نقد قرار می‌گیرند. فشار بر جوانان ایرانی‌، گر‌چه موجب از هم‌گسیختگی و متلاشی‌شدن جمع‌های آن‌ها می‌شود اما آن‌ها همچون مرد جیوه‌ای ترمیناتور مجددا یکدیگر را یافته و ذهنیت اسطوره‌شکن و ساختار‌گریز خود را شکل می‌دهند. فشار‌های متمادی و مستمر موجب نابودی آن‌ها نمی شود تنها برای لحظاتی موجب انفصال آن‌ها می‌شود اما در کوتاه‌ترین زمان ممکن آن‌هم به مدد شبکه‌های اجتماعی‌، قطره‌های جیوه‌ی امید‌ آن‌ها را متصل بهم کرده و شرایط رادیکال ذهنی خویش را ادامه می‌دهند. برای آن‌ها نه آرنولدی که لباس سنت را پوشیده و خود را حامی آن‌ها معرفی کرده مهم است و نه قاتل جیوه‌ای ملبس به یونیفورم پلیس که موجب آزار آن‌ها می‌شود. ‌آن‌ها‌ کودک فیلم ترمیناتور هستند که هم حامی خود و یکدیگر هستند و شبیه مرد جیوه‌ای قاتل‌ علیه‌ تمامی باورهای قبل برخاسته‌اند. تا سری بعد ترمیناتور باید صبوری کرد که در شاهنامه‌ی نسل جدید، ‌سهراب به دست پدر خود کشته نمی‌شود و ‌منتظر باید بود که عصیان سهراب علیه رستم به کجا ختم می‌شود؟

کلیدواژه

ترمیناتور

ایرانی

یادداشت

فردوسی

ارسال نظرات

captcha
کلینک زیبایی
نمایشگاه  پتروشیمی