فرهنگ / شناسه خبر: 184304 / تاریخ انتشار : 1404/9/1 16:51
|
سیدقاسم یاحسینی

«آب» و «باران» در بوشهر

سید قاسم یاحسینی| در بندر بوشهر هیچ رودخانه ­ای جاری نیست. آب آشامیدنی مردم بوشهر در عهد قاجار و عصر مشروطه، از ...

بوشهری ها / سید قاسم یاحسینی

«مسئله» آب در بوشهر

در بندر بوشهر هیچ رودخانه ­ای جاری نیست. آب آشامیدنی مردم بوشهر در عهد قاجار و عصر مشروطه، از باران و چاه­ های اطراف بوشهر در منطقۀ بهمنی تأمین می ­شد. بی­ آبی، نباریدن باران و تشنگی و خشکسالی، همواره از جمله دغدغه­ های مهم و روزانه مردم بوشهر در این عهد بوده است. چشمان جاشوها، کشاورزان و بازیاران و مردم عادی همیشه در پائیز و زمستان به آسمان دوخته شده بود تا شاید خداوند به اطفال آنان رحم کرده و آب را توسط باران از آسمان نازل کند. «رحمتی» که برخی سال­ها خبری از آن نبود و به­ دنبال خودش خشک­سالی، قحطی، بی ­آبی و مرگ انسان­ها و حیوان­ها را به­ دنبال داشت! حق با برادر لامبرت، اگوست، بود که ایران را «سرزمین تشنگی» نامیده بود!

مولیتور با توجه به همین کمبود شدید آب در شهر بوشهر است که نوشته است: «با توجه به نبود چاه و آب جاری در شهر بوشهر، در هیچ کجای شهر نمی ­توان استخر و باغ­ های زیبایی که در شهرهای اسپانیا، ایتالیا، داخل ایران و دیگر کشورهای شرقی وجود دارد، یافت. در این­جا یک ایرانی تنها می­ تواند در خارج از شهر بوشهر، در مناطق حومه و روستایی و به ­طور نسبی به­ علاقه خود به باغ ­ها و آب­ های جاری و گل­ها بپردازد.»، (ص ۳۹.)

عموم سیاحان و مسافران اروپایی که در عهد قاجار به بوشهر آمده­ اند، حتماً مطالبی کوتاه و یا بلند درباره کمبود آب آشامیدنی و کیفیت بد آن در بوشهر، منابع تأمین آب شهر و دشواری حمل و نقل آن سخن گفته­ اند. حجم این مطالب چنان است که اگر محققی حوصله کرده و تمام سفرنامه­  های عهد قاجار را بخواند و «آبیات» آن­ها را بیرون­ نویسی، دسته ­بندی و تحلیل و نقد کند، خود تحقیقی نسبتاً مفصل و مستقل خواهد شد.

مولیتور نیز به­ عنوان یک بلژیکی که وارد بندر بوشهر شده و حدود دو سال ساکن این شهر بندری بود، مختصر اما مفید، در خاطرات و نامه ­های خود، به موضوع آب بوشهر از ابعاد مختلف پرداخته است. در این بخش، نگاهی می­ کنیم به­ همین موضوع «مسئله آب بوشهر» در نگاه و خاطرات این کارمند عالی­رتبه گمرک در بوشهر.

 

درباره آب انبار در بوشهر

مولیتور بلافاصله پس از ورود به بوشهر، در ساختمان امیریه، که در زمان خود باشکوه ­ترین و مجلل­ ترین ساختمان در چهار محله بوشهر بود، ساکن شد. نخستین مواجهه و تجربه او نیز با موضوع آب و ذخیرۀ آن، در همین ساختمان امیریه رخ داد. وی ضمن توصیف عمومی این بنای اعیانی و اشرافی، به­ کوتاهی درباره آب انبار آن نیز نوشته است: «… ساختمان کاملاً حیاط مربعی شکلی را احاطه کرده است که در زیر آن، انبار بزرگی برای جمع­ آوری آب باران قرار دارد که ذخیره ­ای ارزشمندی برای دوره­ های طولانی خشکسالی است…»، (صص ۲۷ـ۲۶.)

البته همۀ عمارت­ های بوشهر در آستانۀ انقلاب مشروطیت در بوشهر دارای آب انبار و مخزن ذخیرۀ آب نبودند: «خانه ­ها معمولاً دارای یک حیاط داخلی مربعی هستند که اتاق­ ها اطراف آن ساخته شده و از این طریق هوا و نور طبیعی دریافت می­ کنند. اما همۀ حیاط­ ها سیمان­ کاری نشده ­اند و هیچ یک مخزن ارزشمند و گران­ بهایی مانند مخزن آب اقامتگاه امیریه ندارند.»، (ص ۳۹.)

حتی آب بخش زیادی از چاه­ هایی که در بیرون از بوشهر حفر شده نیز شور بوده و قابل آشامیدن نیست: «بیرون از شهر بوشهر، در بخش جنوبی شبه­ جزیره، دشت شنی گسترده ­ای قرار دارد که در واقع یک بیابان سنگلاخی است. از فاصله نیم مایلی شهر، چند آبادی کوچک و کم جمعیت و چند اقامتگاه تابستانی پراکنده شده ­اند که مانند واحه­ هایی در میان این خشکی دیده می­ شوند. در همین نواحی است که چاه­ هایی حفر شده ­اند و آب شور آن­ها برای آبیاری مورد استفاده قرار می­ گیرد.»، (ص ۴۲، تأکید از من است.)

مولیتور اشاره­ وار به آب انبار قوام، که بیشتر روزها هنگام پیاده ­روی از کنار آن عبور می­ کرد نیز پرداخته و در یکی از نامه­ های خود درباب آن نوشته است: «در این نقطه، در کنار دریا، سکویی وسیع و سیمانی قرار دارد که برای جمع آوری آب باران ساخته شده است تا آب انبار عمومی را که در زیر آن قرار دارد، پُر کند.»، (ص ۴۰.)

همۀ این آب انبارهایی که مولیتور به آن­ها پرداخته، توسط آب باران تغذیه و انباشته از آب می­ شده و اگر سالی باران نمی ­بارید، آب این انبارها نیز خشک و در مواردی آلوده می­ شد، چنان که دیگر قابل استفاده برای آشامیدن نبوده است.

شاید در حاشیه ذکر دو موضوع درباره توضیحات مولیتور درباره آب انبارهای خصوصی و عمومی در بوشهر لازم باشد.

۱ـ چنان که مولیتور به ­صراحت اشاره کرده است، در زیر حیاط ساختمان امیریه، یک آب انبار بزرگ برای ذخیره آب مصرفی و سالانۀ اهالی ساختمان احداث شده بود. این آب انبار تاریخ جالبی دارد؛ در بازسازی و تعمیرهای مکرری که از این ساختمان و خصوصاً سنگ فرش حیاط آن در یک قرن اخیر صورت گرفته، برای ده ­ها سال این آب انبار پوشیده و از نظرها پنهان مانده بود! اما چند سالی است که آب انبار مجدداً «کشف» شده و حتی خبر آن رسانه ­ای نیز شده است!

۲ـ سکوی سیمانی که مولیتور از آن یاد کرده، سقف آب انبار قوام در بوشهر است که در عصر مشروطه، یکی از محل­ های تفرج مردم بوده و اهالی و حتی اروپایی، بر فراز این سقف نشسته، چای خورده، قلیان کشیده و حتی عکس یادگاری می­ انداختند. هم اکنون در آرشیوهای مختلف خصوصی، چندین عکس از این سکوی سیمانی وجود دارد که یادگار روزگاری است که آب انبار عمومی شهر بوده است.

در اواخر دهه شصت یا اولیل دهه هفتاد شمسی قرن گذشته، آب انباری قوام زیر نظر شهرداری بوشهر، تغییر کاربری داده و به رستورانی سنتی با سرو غذاهای سنتی و بومی بوشهر تبدیل شد. «رستوران قوام» در حال حاضر نمادی از تاریخ و سنت، گذشته بوشهر و مرکزی نوستالوژیک برای سالخوردگان و مکانی جذاب برای توریست­های ایرانی و فرنگی می­ باشد.

 

زمین «تشنه» بوشهر!

چنان که گذشت مردم بندر بوشهر عمده آب آشامیدنی خود را در مخازنی به نام «آب انبار» برای چندین ماهی که در بوشهر خبری از باران نیست، ذخیر می­ کردند. اگر خشکسالی رخ نموده و آسمان بوشهر چشم تنگ شده و نمی­ گریست، قحطی و خشک آبی رخ می­ داد و قیمت آب آشامیدنی و کالاها افزایش می ­یافت.  مولیتور این بیم  امید را چنین ترسیم کرده است: «… برای تابستان در سرتاسر جنوب از وقوع قحطی ترس داریم. نباریدن باران باعث افزایش قیمت تمام کالاها شده است. زمین تشنه است، تشته!»، (ص ۵۲.)

در نامه دیگری به تاریخ سال ۱۹۰۲م./ ۱۲۸۰ش. با نثری تلگرافی نوشته است: «… در تابستان هرگز باران نمی­ بارد…»، (ص ۴۵.)

«انتظار برای باران»، «تشنگی» و گرمای کلافه کننده، بیشترین موضوعاتی است که از محیط زیست بوشهر، توجه مولیتور را به­ خود جلب کرده است. در نامۀ مورخ ۲۸ فوریه ۱۹۰۲م./ ۹ اسفند ۱۲۸۰ش. این انتظار برای باران، تشنگی و چشم دوختن به آسمان برای نزول باران را با نثری زیبا، توصیفی و کمی تا قسمتی رومانتیک برای آیندگان ثبت کرده است: «امشب، پس از صرف شام، با وافلارتس و استاس، در بالکن امیریه نشسته بودیم و از آن­جا، غروب خورشید را بر پهنه دریا تماشا می­کردیم. خورشید، چون کُره­ای آتشین، پیش از آن­که در دل دریا فرو رود و با آخرین پرتوهایش، آن را به رنگ طلایی درآورد، در میان ابرهایی برنزی و طلایی از سُرب مذاب. هوا، لطافتی وصف ناشدنی داشت. ساعتی بود که انسان را به رویاء و خیال پردازی می­ کشاند. گفتم:

ـ چه سفر دل انگیزی در دریا می­ توان داشت، می ­توانستیم با قایقی که به آرامی بر امواج، با حرکتی تقریباً نامحسوس، تکان می­خورد، تا آن­جا که می­ ببینید، جایی که بادبان­ های قایق­ های ماهیگیری تنها، همچون نقطه­ هایی به چشم می­ آیند، به دوردست­ ها برویم!

استاس گفت: گول نخورید! این ماهیگیران، حال و هوایی متفاوت از شما دارند، زیرا در پی این آرامش فریبنده، اغلب طوفان هایی وحشتناک از راه می­ رسند. نادرند، اما هرکدام از آن­ها به یادماندنی­ اند!

استاس اشتباه نمی­ کرد!

هنگام شام، برق­ هایی که در پشت مه غلیظی پنهان بودند، افق را روشن می­ کردند. ابرهای سنگین، در آن سوی دریا، در حال انباشت بودند، در حالی که بالای سر ما، ستارگان در آسمان آبی تیره می­ درخشیدند. و چون دریا همچنان آرام و نرم، مثل یک دریاچه به­ نظر می­ رسید، تصور می­ کردم که طوفان در دوردست، باقی خواهد ماند.

اما طوفان خزنده بر سطح دریا، در حال پیشروی بود و در حالی که من در اتاقم با خیالی آسوده مشغول کار بودم، ناگهان ما را از هر سو دربر گرفت. ناگهان، باد وزیدن گرفت. به­ خروش درآمد و با شدتی غیرقابل تصور، همه چیز را در هم کوبید!

امیریه، بر روی پایه ­هایش می ­لرزید.

هیچ چیز در این صحنه هولناک کم نبود، برق خیره­ کننده و رعدهای وحشتناک!

نه اشتباه می­ کنم، چیزی کم بود: باران!

بارانی که همه با اضطراب انتظارش را می­ کشیدند، بارانی که اگر می ­بارید، حتی با هزینه ­ای سنگین، باز هم خوش ­یُمن بود؛ زیرا زمین به شدّت تشنه است و در سرتاسر جنوب، نگرانی از قحطی تابستان آینده، از هم اکنون احساس می­ شد.

گردباد، بی­ وقفه می­ وزید! گویی نَفَس نیرومند هیولایی است که شُش ­هایی به وسعت جهان دارد! و صدایی که به خروش درآمده است، همراه با زوزه­ های باد، بر هر صدایی غلبه دارد. و ما در سکوت، در میان این غوغا، مات و مبهوت ایستاده ­ایم.

آه! چرا باران نمی­ بارد؟»، (صص ۶۲ ـ ۶۰.)

هر بار که من این بخش از خاطرات مولیتور را می­ خوانم، ناخودآگاه یاد منظومۀ «برای باران»، سرودۀ زنده ­یاد محمدرضا نعمتی­ زاده، شاعر فقید و قدرنادیده بوشهری، می ­افتم که حس و حال زمین خشک، نیامدن باران و رعد و برق­ هایی خیره کننده و بادهایی گرد و خاک آفرین تولید می­ کردند، بدون بارش حتی یک قطره باران! اجازه بدهید قسمتی از آن شعر، که یکی از زیباترین شعرهای نعمتی ­زاده از دیدگاه من است، را با هم بخوانیم:

رعد می­ تازد

ابر تیره رنگ می ­بازد

آسمان خشمگین را نیست بذل بارانی بر این متروک

دشت ابر از ساقه ­های نورس باران تهی ست

التجای دست­ها جاری­ست بر درگاه پیر

آفرینش کار

تا که این پیرِ کهن از بارگاه راز

زیر این نیلی کبوترهای باران را دهد پرواز.

 

کوچه باغ دهکده خاموش

بانگ پایی نیست

نه شباش بازیاران

نه سرود کودکان با جامعه ­های نو سوارِ اسبِ چوبی در بهاران

نه نیسم از دشت پیغام بهاری تازه می ­آرد

نه زبان برگ­ها را آب

رد پای مرغ باران نیست روی خاک

برق پُشت برق، اما برق بی­ باران

باد پُشت باد ، اما زادِ راهش گرد!…

 

 

 

 

آه باران بارید!

بوشهر فقط دو فصل دارد: تابستان و زمستان! خبر چندانی از فصول دل­ ­انگیز بهار و تابستان نیست! همچنین اقلیم بوشهر چنان است که فاصله چندانی بین تابستان و زمستان نیست. زمستان، در نزده، وارد شده و تابستان را از بوشهر بیرون می ­کند! این تغییر ناگهانی فصول، برای یک بیگانه، غیربومی و ناآشنا با اقلیم گرم و مرطوب بوشهر، پدیدۀ شگفتی است. مولیتور نیز در اولین سال اقامتش در بوشهر، با دیدن سرعت تغییر فصل، غافل گیر شده و در نامه­ ای به مادرش در همین باره نوشت: «در روز ۲۸ اکتبر[م./ ۲۵ مهر ۱۲۸۱ش.]، تغییر فصل رخ داد. این تغییر از صبح آغاز شد، همراه با گردبادهای شدید شن، طوفان­ هایی که از سمت برازجان در حرکت بودند. این نشانه ­ای از تغییر صحنه بود. همان شب، یا بهتر بگویم، در نیمه شب، طوفانی مهیب آغاز شد. ستون­­ هایی از باران، از آسمان تا زمین، به شدّت باریدن گرفتند و تا ظهر روز بعد ادامه داشتند.

خانه ما همچون یک کشتی در میان طوفان می ­لرزید و وزش باد، صدایی وحشتناک ایجاد می ­کرد. این اولین باران بود که ده روز زودتر از آنچه که مردم محلی، پیش­ بینی کرده بودند، رخ داد.

در شب­ های پس از آن، دمای اتاقم، با پنجره ­های بسته، تنها به ۲۴ تا ۲۵ درجه کاهش یافت. سپس بارش­ های خوبی هر پنج روز یک بار رخ داد…»، (ص ۹۸.)

مردم عادی و عوام بوشهر دو تعبیر متفاوت برای شدّت بارش­های تند و شلاقی بوشهر دارند. «کون آسمون پاره شده!» و «بارون دُم اسبی» یا شلاقی!

فکر کنم بین موسیقی محلی و بومی بوشهر با اقلیم و آب و هوای آن نوعی رابطۀ دیالکتیکی وجود دارد. در بوشهر، ما دو نوع موسیقی داریم: «شَروه»، موسیقی غم با شرنگی از اندوه و اشک، و «یَزله»، موسیقی شادی، طرب و پُرجنبش! شروه، نماد تابستان گرم و بی باران بوشهر است و یزله، نماد زمینی باران شلاقی و دُم اسبی. از یک افراط به­ تفریط، درست مثل رفت و آمد تابستان و زمستان! ناگهان آمدن باران، سرما و تغییر فصل و رفتن گرما، شرجی و اندوه!

در برخی سال­ها که آسمان بوشهر با مردمش در صلح و مهربانی است، باران، سر ایستادن ندارد. چندین روز چنان می ­بارد که زمین را غرقاب کرده و همه جا را آب می ­گیرد. این پدیده را به­ خوبی در خاطرات مولیتور بلژیکی نیز می­ توان دید و خواند: بالاخره پس از چندین ماه انتظار و چشم دوختن به آسمان خشک، ابرها بر سر بوشهر دور هم جمع شده و باران بارید، آن هم چه باران رحمتی! بوشهر، ۱۰ نوامبر ۱۹۰۲م./ ۱۸ آبان ۱۲۸۱ش.:

«سه روز است که باران می ­بارد، گویی تمامی دریچه­ های بهشت «محمد» [ص.]شکسته شده ­اند! اما وقتی این­گونه باران می ­بارد، همه از دیدن این نعمت پُر خیر و برکت که نوید برداشت محصولی پُربار می­ دهد، خوشحال­ اند. به­ همین دلیل است که مردم محلی می­ گویند:

«باران تومانی می­ بارد!»

در سرزمین ما می­ گویند:

«باران، سکه­ های پنج فرانگی می ­بارد.»

[…] و چون در این­جا باران به ­ندرت می ­بارد، وقتی که شروع به­ باریدن می­ کند، بسیار شدید است. به ­همین دلیل، طی سه روز گذشته، باران تقریباً بدون وقفه باریده است. همه درختانی که پیش­تر پژمرده شده بودند، دوباره به­ سبزی طبیعی و زیبای خود بازگشته ­اند و امروز صبح، هنگام بازگشت از حومه شهر در میان باران، با لذتی خاص خیس شدیم و احساس آرامش عمیق و آسودگی را تجربه کردیم.»، (ص ۹۹ـ ۹۸.)

رواج اصطلاح «باران تومانی» در چند سال پیش از انقلاب مشروطه در بوشهر و میان مردم بوشهر، برایم جالب بود. من در عمر شصت سالۀ خودم، چنین اصطلاحی را نشنیده بودم. فکر کنم «باران تومانی»، اصطلاحی در فرهنگ مردم بوشهر باشد، که دیگر از یادها رفته باشد و رایج نیست. هر چند بیست سالی است، چنان که شاید و باید، آسمان بوشهر و ایران بخیل شده، خست به خرج داده و زمین را تر نمی­ کند!

آری سرزمین تشنگی!

 

آب بهمنی و کودکان بوشهری!

علاوه بر آب باران و ذخیرۀ آن در آب انبارها، در عهد قاجار عمده آب بوشهر از منطقه بهمنی و چاه­ هایی موسوم به «آندُور و بُندور» تأمین می­ شد. آب معمولاً با مَشک، و توسط الاغ و حتی روی دوش افراد، از منطقۀ بهمنی، که چند کیلومتر با شهر بوشهر فاصله داشت، حمل می ­شد. در گویش محلی بوشهر به حامل آب «سَقو»، شکل محلی شده «سقا» گفته می­ شده است.

مولیتور در خاطرات خود به حمل آب توسط الاغ­ های چثه کوچک و توسط کودکان هفت ـ هشت ساله اشاره کرده که برای محققانی که درباب «تاریخ کار کودکان در بوشهر» پژوهش می­ کنند، سندی جالب و قابل استناد می­ باشد. «در نزدیکی ایستگاه تلگراف هند و اروپا که یکی از دورترین نقاط منطقه ییلاقی است، محلی به ­نام «بهمنی» قرار داردکه چاه ­های آن، کم ­نمک ­ترین و تنها منبع آب آشامیدنی بوشهر محسوب می­  شود.

تمام روز، صف ­هایی از الاغ­ های کوچک که بارشان مُشک ­های پُر یا خالی از آب است، میان بهمنی و بوشهر در رفت و آمدند تا آب را به شهر برسانند. در سرتاسر این مسیر، حرکت پیوسته این الاغ ­ها، تحت هدایت پسران نیمه برهنۀ هفت ـ هشت ساله، به چشم می­ خورد.»، (ص ۴۵.)

 

درباره «آبِ بد» بوشهر!

آب بوشهر برای اروپائیان و غیربومی­ های مقیم این شهر، شورمزه و حتی می­ توان گفت آلوده به­ شمار می­ رفته است. مولیتور در نامه­ هایی که از بندر بوشهر برای مادرش به بلژیک ارسال می­ کرده، نسبتاً به تفصیل درباب آب بوشهر نوشته است. این مطالب امروزه برای نگارش «تاریخ آب در بوشهر» از ارزش مطالعاتی و استنادی خاصی برخوردار است. در نامه مورخ ۹ ژانویه ۱۹۰۲م. / ۱۹ دی ۱۲۸۰ش. در گزارشی کوتاه، درباب شور و غیربهداشتی بودن آب کل منطقه خلیج فارس و بوشهر نوشته است: «در تمام بنادر ایرانی خلیج فارس، آب به اصطلاح آشامیدنی بسیار بد و شور است و از خطراتی مانند حصبه، اسهال خونی، وبا، کرم پیوک و مالاریا، که ناشی از عدم رعایت بهداشت ساکنان است، نمی ­توان غافل شد.»، (ص ۳۱.)

در نامۀ دیگری به تاریخ ۳۰ مه ۱۹۰۲م./ ۸ خرداد ۱۲۸۱ش. این بار با تفصیل بیشتری درباب آب بد بوشهر و خطرات مصرف آن نوشته است: «آب آشامیدنی که در کوزه­ های بزرگ سفالی (خمره) نگهداری می­ شود، مملو از لاروهای پشه آنوفل (ناقل مالاریا) است. به­ همین دلیل، آب تنها پس از تصفیه و جوشاندن، نوشیده می­ شود. چرا که علاوه بر پشه­ ها، خطر ابتلا به­ حصبه، اسهال خونی و وبا نیز وجود دارد.

توصیه می­ شود برای ضدعفونی کردن آب، هر بار که آب ظرف را عوض می­ کنید، یک کیسه پارچه ­ای حاوی پودر «پتاسیم پرمنگنات» یا «سولفات مس» روی سطح آب کشیده شود.»، (ص ۷۵.)

و درباره نادانی و جهل خدمتکاران بوشهری نسبت به آلودگی آب و طریق رعایت بهداشت آبی، احساس خطر کرده و توصیه نموده است: «باید شخصاً مراقب آب آشامیدنی بود و به­ هیچ وجه نمی ­توان در این زمینه به­ خدمتکاران اعتماد کرد، چرا که آن­ها هنوز بیش از حد ناآگاه­ اند تا اهمیت این مسئله را درک کنند.»، (ص۷۵.)

کوزه­ های سفالی که مولیتور در گزارش خود از آنان نام برده، در گویش محلی بوشهر «هُبانه» نام داشت. در این هُبانه­ ها، در فصل تابستان و گرما، آب اندکی خنک ­تر از محیط و دمای بیرونی بود.

«پرسپولیس»، ناو جنگی یا کشی آب رسانی در بوشهر؟!

اما اروپائیانی که مقیم بوشهر بودند، در عهد مظفری، آب آشامدنی خود را معمولاً از چاه­ های بهمنی تأمین نمی­ کردند، بلکه توسط ناو جنگی پرسپولیس، آب را از خارج از بوشهر، وارد و مصرف می­ کردند. مولیتور، در این باره نوشته است: «در حقیقت، این کشتی جنگی جالب توجه، در طول اقامت­ های طولانی خود در بوشهر، عمدتاً به­ عنوان یک «ناو آب­رسان» عمل می­ کند و تنها برای استفاده برخی افراد خاص که به ­دلیل مصرف آب شور چاه­ های حومه بوشهر بیمار می­ شوند، آب شیرین فراهم می ­آورد.»، (صص ۵۲ـ۵۱.)

و: «ذخیره آب شیرین مورد نیاز خود و چندین دوست در بوشهر هم از طریق مخازن کشتی پرسپولیس تأمین شده است.»، (ص ۸۲.)

اما پرسش این است که مخازن کشتی پرسپولیس در کجا پُر از آب می­ شده است؟ به­ عبارت دیگر، آب را از کجا برای افراد و قشر خاصی در بوشهر با ناو جنگی پرسپولیس می ­آوردند؟ مولیتور به این پرسش نیز پاسخ داده است: «آب آشامیدنی ما را از کشتی جنگی پرسپولیس می ­آورند که مخازن آن به طور مرتب در رودخانه کارون در خرمشهر پُر می­ شود. البته چای شیرین که همیشه داغ سرو می­ شود و فقط به همین شکل خوشمزه است، خوب است، اما در سرزمین تشنگی، کافی نیست. در این­جا، در تابستان، آن­قدر عرق می­ کنیم که نوشیدن مقدار زیادی آب ضروری است.»، (ص ۷۶.)

×××

چنان که گذشت، مطالب مولیتور در خاطراتش، برای محققان تاریخ آب در بوشهر، ارزشمند است زیرا برگرفته از زندگی روزمرۀ این بلژیکی کنجکاو در بوشهر بوده و به همین جهت نیز ارزش اسنادی خاصی دارد.

کلیدواژه

سید قاسم یاحسینی

بوشهر

آب

ارسال نظرات

captcha
کاریکاتور روز / علیرضا احمدی خرم
پیاده رو | یه تیکه مینیمال
روزنامه پیام عسلویه
روزنامه رویداد پارس
پارس جنوبی