بوشهری ها / شهرام خرازی ها | در نخستین روز از سی و هشتمین جشنواره تئاتر فجر، نمایش «در دهانم حرف بزن» با کارگردانی عبدالزهرا محمودی بر صحنه تماشاخانه ایرانشهر اجرا شد. این نمایش که بهعنوان نماینده استان بوشهر در جشنواره شرکت کرده درباره عشقهای شورانگیزی است که متأثر از شرایط اجتماعی به وصال نمیرسند. فضای بومی نمایش متکی بر طراحی صحنه و میزانسن نیست. لطمهای که نمایش بهخاطر عدمبهرهمندی از دکور و اکسسوار مناسب خورده را نمیتوان منکر شد اما به ثمر نشستن تلاش گروه اجرایی برای خلق فضای مورد نیاز قصه با اتکا بر کلام، طراحی لباس، استفاده از دستگاه مهساز و نورپردازی قابل اعتنا و مداقه است. در این فضای ملتهب که بین رئالیسم و سوررئالیسم در نوسان و رفت و برگشت بود، قصه دو عشق رقم میخورد که به وصال نمیرسد. نمایشنامهنویس عامدانه از روایتگویی عاشقانه مطابق با کلیشهها پرهیز کرده بود و عشق سیدعزیز و لالهزار را بدون مقدمهچینیهای مرسوم، بهگونهای گسترش میداد که تماشاگر را غافلگیر میکرد. فرجام تلخ عشق عباسی و مریم نیز به واسطه اجرای حرفهای صحنه خودسوزی بسیار تأثیرگذار از آب در آمده بود .صحنه خودسوزی بهترین بخش نمایش محسوب میشد و از تسلط کارگردان نشان داشت. صحنههای بیکلام نمایش به وضوح بهتر و تأثیرگذارتر از صحنههای دیگر بود. مقدمه در دهانم حرف بزن بیش از حد طولانی بود. نمایش تازه از صحنه روبهرو شدن سیدعزیز با لالهزار (از طریق اجرای حرکات موزون) شروع میشد و در صحنه خودسوزی به اوج میرسید.
احسان امیری و سحر حقشناس حرکات ریتمیک را با مهارت و به خوبی اجرا میکردند. اگر مجال بیشتری به اینگونه حرکات داده میشد، قطعا تماشاگر با نمایش، ارتباط عمیقتری برقرار میکرد حتی با افزایش بخشهای بیکلام نمایش و بهرهگیری از یک کورئوگرافر حرفهای میشد وجه بصری اجرا را تقویت و نتیجه بهتری کسب کرد. کاراکتر روزبه زائد و قابل حذف بهنظر میرسید و خیلی بد و ضعیف بازی شده بود. ریتم نسبتا خوب نمایش با مونولوگهای این کاراکتر افت میکرد. انگار نقش به زور بر کل کار تحمیل شده بود. اطلاعاتی که از طریق مونولوگهای این شخصیت به مخاطب داده میشد، بیشتر ساختار ادبی داشت، از جوهره هنر تئاتر به دور بود و به خلق موقعیت نمایشی منجر نمیشد. او یک کاراکتر سرگردان در نمایش بود که حرص تماشاگر را با حضور بیموردش در میآورد. لباس خیلی بدی هم برای این نقش طراحی کرده بودند که سنخیتی با کلیت کار نداشت. مهسا ضرغامدوست در نقش مریم بهترین و تأثیرگذارترین بازیگر نمایش بود. او با تسلط بر فن بیان، کنترل صحیح میمیک، ایستهای هدفدار با چادر و تقسیم و تغییر بموقع و هدفمند مسیر نگاه، نشان داد که چگونه میتوان یک نقش فرعی را در مقابل نقشهای اصلی نمایش برجسته کرد. صحنه خودسوزی مریم بهترین بخش نمایش بود که با بازی حرفهای و بینقص ضرغامدوست رقم خورد. بهرهگیری بجا و شایسته از آیات قرآن و اشارات بموقع به زندگی پیامبران (حضرت یوسف، حضرت موسی، حضرت ابراهیم و...) بیآنکه جنبه شعاری و مصلحتجویانه بهخود بگیرد از امتیازات نمایش و در خدمت پیام و مفهوم اصلی بود. دیالوگ رد و بدل شده بین لالهزار و پدرش، بهترین و جذابترین بخش کلامی نمایشنامه و نمایش بود؛ ای کاش دیگر دیالوگهای در دهانم حرف بزن نیز اینچنین شنیدنی، مبتکرانه و تفکربرانگیز بودند.خودسوزی مریم گرچه جنبه حماسی داشت اما پایان تلخی را برای نمایش رقم زد و از آن تلختر ورود عباسی به صحنه در آخرین لحظات بود که با فانوسی خاموش در دست به سوی جسد دختری که دوستش داشت میرفت و چادر او را به نشانه عشقی تلخ و نافرجام به یادگار با خود میبرد. در دهانم حرف بزن با حذف کامل کاراکتر روزبه، افزایش بخشهای بیکلام و بهرهمندی از دکور مناسب از این قابلیت برخوردار است که به نمایشی تأثیرگذار تبدیل شود.| همشهری
منتقد تاتر