بوشهری ها /امیر رجبلو؛ هاوکینگ ایران است اما متفاوت از او. هاوکینگ دانشگاه رفت، ازدواج کرد و در حوالی 20 سالگی بهتدریج قوای بدنیاش را از دست داد و توانست با عقبه فکری و علمی ناشی از تحصیل در مدرسه و دانشگاه در حوزه فیزیک و علم جهان را به حیرت وادارد و متحول کند. اما این جوان از همان بدو تولد اختلال در راه رفتن و ناتوانی جسمی پیدا کرد و مدرسه نرفت.
به دلیل بیماری ژنتیکی به نام اسامآی بدو تولد اختلال در راه رفتن و ناتوانی جسمی پیدا کرد و از همان بچگی در خانه آن هم تا پایه سوم راهنمایی درس خواند. بعد از آن خودآموز آموزش دید و با استفاده از هوش ذاتی استارتاپ راهاندازی کرد و حالا بیش از ۲۰۰ سایت طراحی و اکنون یک تیم ۴۰ نفره را رهبری میکند و در رویداد بینالمللی «Toy» سال «بیستبیست» یکی از ۲۰ جوان برتر دنیا در حوزه کارآفرینی شده است. این رویداد برای معرفی افراد تأثیرگذار زیر۴۰ سال دنیا هر ۴ سال یکبار از سال ۱۹۸۳ میلادی تا کنون برگزار شده، بیش از ۳۰۰ نفر را از ۵۷ کشور، به جهان معرفی کرده از جمله «جان اف کندی»، «هنری کیسینجر»، «جکی چان» و بسیاری دیگر که همگی تا قبل از ۴۰ سالگی تجلیل شدند و «امیر رجبلو» کارآفرین موفق پایتختنشین هم همرده آنها قرار گرفته است.
رجبلو، مبتلا به بیماری اسامآی است. یک نوع بیماری ژنتیکی که ازدواج فامیلی احتمال ابتلا به آن را در کودکان چندین برابر افزایش میدهد. بیماری که عضلات بهتدریج تحلیل میرود و امکان فعالیت را از همه اعضای بدن میگیرد جز مغز که هیچ تأثیر منفی از این نقص مادرزاد نمیگیرد. بیماری رجبلو هم حاصل یک ازدواج فامیلی است. ۲ فامیل، با نسبت دور، با هم ازدواج میکنند. صاحب ۵ پسر و دختر میشوند و اختلال فیزیکی در یکی از فرزندان بروز میکند. رجبلو میگوید: «۳ ساله بودم، ولی درست راه نمیرفتم. پدرو مادرم همان زمان متوجه شدند که مشکلی دارم. از همین سن این دکتر و آن دکتر رفتنها آغاز و بنا به تشخیص یک پزشک به عمل جراحی ستون فقرات ختم شد که آسیب بیشتری به من زد. تقریباً نیمی از دوران کودکیام را در بیمارستان گذراندم. اصلاً در بیمارستان زندگی میکردم. ۱۳ساله شده بودم که با همفکری خانواده تصمیم گرفتیم که درمان را رها کنم. هم اینکه فایدهای نداشت هم خواهر و برادرهای دیگری هم داشتم که هزینه دانشگاه و زندگی آنها را باید پدرم پرداخت میکرد و هزینه بیماری من فشار زیادی به او تحمیل میکرد.»
رجبلو در خانه میماند و درس خواندن را شروع و تا ۱۶ سالگی که بیماری دوباره عود میکند، ادامه میدهد. تا اینکه دکترها میگویند که مددجویان این چنینی بیشتر از این دوام نمیآورند، ولی او عمرش به دنیا باقی بوده و میماند و با استفاده از ۲درصد از توانایی جسمی که برایش باقی مانده و فقط قادر است ۲ انگشتش را حرکت دهد، اتفاقات زیبای زندگیاش را رقم میزند.
بازیگوش بود و بسیار باهوش. کاردستیهای خلاقانهای میساخت و بچههای فامیل معمولاً دور او جمع میشدند و بازیهایی که او میگفت انجام میدادند. رجبلو به یاد میآورد: «نمیتوانستم راه بروم، بهخاطر همین بچهها را دور خودم جمع و با آنها بازی میکردم. تصوری از معلولیت نداشتم ولی میدانستم که یک چیزی کمتر از بچههای دیگر دارم، ولی چه چیزی؟ نمیدانستم. با این وجود میدانم که کودکی خوبی داشتم.»
۱۰ ساله بود که پدر ویلچری میخرد و او برای نخستین بار با دنیای بیرون آشنا میشود: «وقتی همراه برادرم به خیابان و پارک محله رفتم با دنیای متفاوتی آشنا شدم. یادم میآید آن روز هیجان زیادی داشتم.»
تا آن سن پایش به هیچ مدرسهای باز نشده بود و خانهنشین مطلق بود. میگوید: «هر مدرسهای که میخواستم ثبتنام کنم با مخالفت مدیران آنجا مواجه میشدم و میگفتند مسئولیت مرا قبول نمیکنند. برایم معلم خصوصی گرفتند که هزینهاش خیلی گران میشد. تا سوم راهنمایی درس خواندم و بعد از آن برای همیشه درس و مشق را کنار گذاشتم.»
در این زمان که دیگر ۱۸ساله شده بود، هنوز دستهای جوان توانیاب ساکن تهران قدرت داشتند که چیزهای زیبایی خلق کنند. او میگوید: «نقاشی میکشیدم. سیاهقلم کار میکردم. سفالسازی میکردم. وسایل الکترونیکی منزل را، هرچه که بود، تعمیر میکردم. کمکم دستهایم هم بیجان شدند و به سختی قادر به حرکت بودند.»
در همین زمان پدر برای او کامپیوتر میخرد و رجبلو در اتاق کوچک خود به جهان بیکران اینترنت وصل میشود. او میافزاید: «تا این زمان هنوز دستم در جیبم نبود. کامپیوتر که به خانهام آمد به دنیای اینترنت وصل شدم و ۳ـ ۴ سالی مهارتهای طراحی وبسایت و برنامهنویسی را یاد گرفتم و از اتاق خوابم خدمات کامپیوتری راه انداختم و درآمد کسب میکردم. پروژه میگرفتم و انجام میدادم. دوستان مجازی زیادی پیدا کردم.»
رجبلو به سن ۲۶ سالگی میرسد و تصمیم بزرگ را میگیرد و آن هم راهاندازی کسب و کار آنلاین. ایده آن را هم از افرادی میگیرد که به او خدمات مختلف، بهداشتی، درمانی و... میدادند. او میگوید: «آرایشگر، فیزیوتراپ، ماساژور، پزشک، کسی که خریدهایم را انجام میداد و... همه این افراد را آوردم در یک پلتفرمی و وبسایتی طراحی کردم که معلولان در صورت نیاز از این پلتفرم سفارش دهند و خدمات بگیرند. این پلتفرم را به ۲ دلیل طراحی کردم اول اینکه معلولان بتوانند با انجام این کارها زندگی مستقلی داشته باشند، از طرفی خود من هم به درآمد ثابتی برسم و مستقل شوم.»
۲ سال دراین زمینه و برای طراحی این وبسایت کار و کاربران بسیاری را هم جذب میکند و به گفته خودش به اهداف اولیه راهاندازی یک شرکت کاملاً دست پیدا میکند.
شرکتش را با سرمایه ۲ میلیون تومانی از یک اتاق کوچک راهاندازی میکند و به گفته خودش سهامش اکنون ۱۳ میلیارد تومان ارزشگذاری شده است. ۲ هزار نفر غیرمستقیم، ۴۰ نفر مستقیم برای او کار میکنند و صاحب چندین شرکت کوچک و بزرگ هم است که در حوزههای مختلف فعالیت میکند. در حال راهاندازی یک آکادمی با هدف رعایت عدالت آموزشی برای همه شهروندان نیز هست که به گفته خودش مراحل اولیهاش را سپری کرده است. او میگوید: «همیشه در زندگیام مستقل بودم. بعد از اینکه در رویداد «Toy» بهعنوان ۱۰ جوان تأثیرگذار دنیا انتخاب شدم با افراد زیادی ارتباط گرفتم و کارهای آنها را در ایران مدلسازی کردم، مثل دسترسپذیرشدن کسب و کارها برای ارائه خدمات به معلولان و سالمندان. بعد از این موفقیت استقلال و اعتماد به نفسم بیشتر شد و الان ۴ سالی است که از خانواده مستقل شدهام و از این استقلال لذت میبرم.»
آروزهای بزرگی برای خود دارد «دوست دارم شرکتهایم را به خارج کشور صادر کنم. کارهای جدیدی هم شروع کردهام که تلاش میکنم به ثمر بنشیند، همچنین میخواهم این باور را نهادینه کنم که معلولان سربار نیستند و میتوانند ارزشآفرین باشند.» او در پاسخ به سؤال ما که خودش را آدم موفقی میداند، میگوید: «در ساختن استقلال برای خودم و آرامش برای خانوادهام خودم را خیلی موفق میدانم. در پیشرفت در کسب و کار هم تا حدودی موفقم. آن هم به این دلیل که همچنان آرزوهای بزرگی دارم که تا به آنها نرسم نمیخواهم احساس کنم موفقم تا ذهن ناخودآگاهم تلاشهایش را متوقف نکند و به راهش ادامه دهد.»
این جوان موفق همشهری ما خانواده تشکیل نداده آن هم به این دلیل که میگوید: «فرهنگ جامعه هنوز حق برقراری رابطه عاطفی و ازدواج را برای معلولان نپذیرفته به این دلیل که گمان میکند معلولان سربار هستند و زندگی با آنها دشوار است. موانع دیگری هم هست ولی ناامید نیستم و آنها را یکی یکی از سر راه برمیدارم.»
رجبلو در آخر از «جمال حقیقی»، «شایان طبری»، «آرش فرهمند»، «آرش سلیمانی» بهعنوان دوستان خوبش نام میبرد که در مراحل مختلف کسب و کار به او مشاوره دادند و در توسعه آن حامیاش بودند و قدردان همراهی آنهاست.