بوشهری ها / دکتر عباس فضلی | این روزها که مشغول خواندن کتاب «اسب کربلا» اثر دیوید پینالت آمریکایی هستم تا در باره ی عاشورا مطلبی را قلمی کنم. به نقل قول هایی از لویی ماسینیون در مورد شخصیت حضرت زهرا(ع) برخورد کردم که با آنچه در مورد تأثیرپذیری دکتر شریعتی از ماسینیون گفته اند؛ همخوانی ندارد.
اول به ذکر چند فراز از کتاب «مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد» اثر ماندگار دکترعلی رهنما می پردازم و سپس نقل قولهای ماسینیون از شخصیت حضرت زهرا از زبان پینالت ذکر می کنم و در پایان نظر دکترشریعتی از کتاب «فاطمه فاطمه است» نقل می شود.
گویا شریعتی در فاصله ی سال های 1960 و 1962، همکار پژوهشی اسلامشناس کاتولیک و برجسته ی فرانسوی، لویی ماسینیون، بوده است. ماسینیون در اواخر عمر خود، سرگرم تألیف زندگی نامه ی حضرت فاطمه، دختر پیامبر و همسر امام علی (ع) ، بود. شریعتی به یاد می آورد که در این طرح دستیار ماسینیون بود و مسئولیت جمع آوری، مطالعه و ترجمه ی متون فارسی مربوط به سیره ی فاطمه را به عهده داشت. در سال 1351/1972، شریعتی در آغاز سخنرانی طولانی، شاعرانه و پراحساس خود در مورد شخصیت و سیره ی حضرت فاطمه در تالار حسینیه ی ارشاد، از دین خویش به ماسینیون یاد کرده و فروتنانه گفته بود که این سخنرانی صرفا گزارشی از تحقیقات و یافته های ماسینیون است. این سخنرانی بسیار معروف که طی آن شریعتی به ستایش مقام زن در اسلام پرداخته بود، بعدا با عنوان فاطمه فاطمه است به چاپ رسید و منتشر شد.(مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد ص 178)
دکتر رهنما پس از ذکر خاطرهای از دانیل پسر لویی ماسینیون مبنی بر ملاقات شریعتی با پدرش در منزل می نویسد: دترامو و مونسلون، زندگینامه نویسان ماسینیون، نیز تأیید کرده اند که در فاصله ی سال های 1960 تا 1962 شریعتی با ماسینیون در باب زندگی فاطمه همکاری پژوهشی داشته است.(ص 179)
اما پینالت در معرفی حضرت فاطمه(ع) به تحقیقات ماسینیون ارجاع می دهد و می گوید: ماسینیون در مطالعات متعددش در باره ی تعلق خاطر شیعیان به فاطمه، بر نقش مرکزی او در مباهله تأکید می کند. ماسینیون آنها را «گروگان» صحت پیغام پیامبرانه ی پدر فاطمه می خواند. فاطمه آزادانه پذیرفته بود که هر بلایی که قرار بود بابت اظهار صریح پیام های قرآنی بر سر حضرت محمد (ص) بیاید، بر سر او نیز بیاید.(اسب کربلا ص 133) مؤلف پس از ذکر وقایع پس از مرگ پیامبر اسلام که منجر به حمله ی خلیفه دوم به خانه ی علی (ع) و زخمی کردن فاطمه و سقط فرزندش شد، می نویسد: ماسینیون می گوید: این کودک شهید شد. او نمونه ی اعلا از تمام معصومان مقدس در اسلام است. ماسینیون پسر فاطمه را به اطفالی که به دستور شاه هِرود کشته شدند و شرحش در داستان تولد مسیح در انجیل آمده است، ربط می دهد و با این ویژگی مشخصه ی خودش را بروز می دهد. یعنی میل به این که میان روحانیت مسیحی و روحانیت شیعی به دنبال مشابهت ها بگردد و همچنین میل به همدلی با درک شیعی(در تقابل با درک سنی) از تاریخ مقدس.(ص 134) پس از این نقل قول به شفاعت حضرتش در قیامت و ذکر ادعیه ای از مفاتیح الجنان می پردازد.(ص 135
اما به نظر می رسد آنچه شریعتی در کتاب «فاطمه فاطمه است» خود در مورد حضرت زهرا (ع) می گوید با خوانش سنتی ماسینیون از آن حضرت، خصوصا بر اساس پژوهشهایی که در دوران معاصر از تاریخ اولیه ی اسلام صورت گرفته است، هماهنگی وجود ندارد. شریعتی در مقدمه ی کتاب می نویسد:
آنچه می خوانید، سخنرانی من است در موسسه ارشاد. ابتدا خواستم گزارشی بدهم از تحقیقات پروفسور لویی ماسینیون، درباره شخصیت و شرح حال پیچیده ی حضرت فاطمه(س)، و به خصوص اثر عمیق و انقلابی خاطره ی او در جامعه های مسلمان و تحولات دامنه دار تاریخ اسلام، اختصاصا برای دانشجویانم در کلاس درس(تاریخ و شناخت ادیان) و (جامعه شناسی مذهبی) و (اسلام شناسی). به مجلس که آمدم، دیدم جز دانشجویان، بسیاری دیگر هم آمده اند. وجود جلسه، مساله فوری تر را ایجاب می کند. بر آن شدم که به این(سوال مقدر) که امروز به شدت در جامعه ی ما مطرح است، جواب بگویم که زنانی که در قالبهای سنتی قدیم مانده اند، مساله ای برایشان مطرح نیست؛ و زنانی که قالبهای وارداتی جدید را پذیرفته اند ، مساله برایشان حل شده است.
اما در میان این دو نوع (زنان قالبی)، آنها که نه می توانند آن شکل قدیم موروثی را تحمل کنند و نه به این شکل تحمیلی تسلیم شوند، چه باید بکنند؟ اینان می خواهند خود را انتخاب کنند، خود را بسازند. الگو می خواهند، نمونه ایده آل. برای اینان مساله ی(چگونه شدن) مطرح است. فاطمه با بودن خویش، پاسخ به این پرسش است.
از همین مقدمه در می یابیم که شریعتی از ماسینیون و گفته هایش در مورد دختر پیامبر عبور کرده است و در پی چاره جویی برای نجات نسلی است که در وانفسای الگوگیری درمانده شده است.
پس از مقدمه با عناوینی چون فاطمه بودن، فاطمه تنها وارث محمد، مسجد، خانه فاطمه، فاطمه، مادر پدرش!، فاطمه و همسرش علی، فاطمه و سختی های زندگی، فاطمه و فراق پدر، فاطمه و مبارزه، پرکشیدن فاطمه و در نهایت با جملات زیر خلاصهی نظرش را اینچنین بیان می کند.
فاطمه این چنین زیست و این چنین مُرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه ستمدیدگان که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند هالهای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب، نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، در توالی قرون، پرورش مییافت و در زیر تازیانههای بیرحم و خونین خلافتهای جور و حکومتهای بیداد و غصب، رشد مییافت و همه دلهای مجروح را لبریز میساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملتهای مسلمان و تودههای محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق خواهی و عدالت طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است. از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است ، فاطمه یک زن بود، آنچنان که اسلام میخواهد که زن باشد. "تصویر سیمای" او را پیامبر، خود رسم کرده بود واو را در کورههای سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون "زن بودن" نمونه شده بود. مظهر یک "دختر"، در برابر پدرش. مظهر یک "همسر"، در برابر شویش. مظهر یک "مادر" ، در برابر فرزندانش. مظهر یک "زن مبارز و مسئول"، در برابر زمانش و سرنوشت جامعهاش. وی خود یک "امام" است. یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده آل برای، یک "اُسوه" یک "شاهد" برای هر زنی که میخواهد "شدن خویش" را خود انتخاب کند
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعهاش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، "چگونه بودن" را به زن پاسخ میداد.
شریعتی در پایان سخنرانی با ذکر سخنی از بوسوئه در مورد مریم، گفته ی جاودانه ی خودش را در باره ی حضرت زهرا چنین بیان می کند.
نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از "مریم" سخن میگفت. گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن دادهاند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کردهاند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقهشان را بکار گرفتهاند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندیهای اعجازگر کردهاند. اما مجموعه گفتهها و اندیشهها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانستهاند عظمتهای مریم را باز گویند که
"مریم مادر عیسی است"
و من خواستم با چنین شیوهای از فاطمه بگویم، باز درماندم.
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمدۖ است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه فاطمه است...
در هر صورت این خوانش با آنچه که از ماسینیون نقل شد، هیچ همگرایی ندارد. جناب دکتر رهنما بدون آن که به قیاس بین گفته های ماسینیون و شریعتی بپردازد، می نویسد: روش خاص شریعتی در اتخاذ یک فکر، نحوه ی تبیین آن و تبدیل آن به ابزاری بالقوه برای کنش سیاسی تنها وجه تمایز افکار وی با نظریات لویی ماسینیون بود.(مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد ص 181) ابوالحسن بنی صدر به یاد می آورد که مدت کوتاهی پس از ورود به پاریس در نوامبر 1963، شریعتی از تحقیقات ماسینیون در مورد زندگی فاطمه صحبت و از وی با احترام یاد کرده بود. بنی صدر که ماسینیون را نمی شناخت، در مورد وی پرس و جو کرده بود و پس از این که فهمیده بود وی یک مستشرق است، با عصبانیت گفته بود «اوریانتالیسم هم یک نوع شارلاتانیسم است» شریعتی در پاسخ گفته بود«نه! این یکی خیلی فرق می کند.(ص 182)