بوشهری ها / مهدی بکران | عقربههای ساعت نزدیک خانهی 10 زیر آفتاب و شرجی عسلویه روی باند فرودگاه منتظر آمدن ما ایستاده است .
هلیکوپتر روی پای خودش بلند می شود . شبیه میزبانان امروز ما در سکوهای شرکت نفت وگاز پارس . (نام همسفران که تعداد آنها 11 تن است در لابلای گزارش می آورم.) چشمهایم ذوق نگاه بالا به پایین را دارد. به تپههایی می نگرم که عریان از هر پوششی حمام آفتاب می گیرند. روی شانه وکمرشان پر از رد شیارهای بی رحم است.آنها هر ماه حجامت می کنند.
به دریا که می رسیم چشمانم را فرمان عقب گرد می دهم . تپه ها حالا کوه شده اند و خبردار در برابر خلیج فارس ایستاده است. ابهت یک لشکر ارتش را دارند.
میان دو آبی آسمان ودریا به نقطه صفر مرزی نزدیک می شویم. صدای موتور و بالها شیطنت میکنند و پایشان را از گلیم شان دراز تر کرده اند. با مدد گوشی های صداگیر هوشمند تلاش می کنیم وارد حیاط گوشهایمان نشوند.البته صدایشان صدای زندگی و زنده بودن است.
آقای جامعی معاون روابط عمومی نفت وگاز پارس با هماهنگی مدیرش آقای تقوی ، با گوشی همراه توضیحات لازم را برای من تایپ می کند. ما به سکوی spq1(فازیک پارس جنوبی) می رویم. ما در هفته وحدت برای برپایی جشن میلاد نبی (ص) دل به دریا زده ایم.
فرصت خوبی است که تا رسیدن به مقصد وجهت آمادگی ذهنی شما مخاطب عزیزم، صحبت های برادرجامعی باسواد را با شما به اشتراک بگذارم : (فاصله غربیترین سکو تا شرقیترین سکو در پارس جنوبی، حدود ۴۵ کیلومتر و فاصله شمالیترین تا جنوبیترین سکوی این میدان نیز حدود ۶۵ کیلومتر است.
سکوی فاز یک ( SPQ۱)همه نیازهای تعمیراتی، بهرهبرداری و پشتیبانی ۲۲ سکو را تامین می کند و شناور سی پَد (SEAPAD) با ظرفیت جا به جایی بار ۶۲ هزار تن که ۱۶۹ متر طول و ۴۶ متر عرض دارد، در فاصله حدود ۵۰۰ متری از سکوی نهم پارس جنوبی (SPD۹)، به عنوان دومین مرکز پشتیبانی از تولید در این میدان گازی مستقر است. و دست حمایتش بر سر ۱۸ سکو می باشد. راستی نقطه استقرار شناور سی پَد، در مرکز بخش ایرانی میدان گازی پارس جنوبی است.)
از این ارتفاع 800متری از سطح دریا، سکوها را می بینم. سیستم چیدمانشان خیلی شبیه آرایش بازیکنان یک تیم فوتبال در تورنمنت بین الملی است.این همان میدان مشترک است که قطرهمسایه هم چهارکیلومتر آنطرفتر مثل زالو خون ترش این تن آب زده را می مکد.
ظاهر سکو مانند هواپیمایی ست که برای ماهیگیری مسافرانش، روی آب فرود آمده. درخشش فلر، دم این هواپیمای ثابت را طاووسی کرده. بال راست منطقه مسکونی، بال چپ منزلگاه ده چاه گازی و بین این دو پنجره، واحد عملیات برداشت وانتقال صورت می گیرد. آب و آتش و سم در جزیره آهنی همسایه هم هستند. زندگی درک همین اکنون است.
بالگرد روی منطقه مشخص شدهی دایره ای که شبیه تشک کشتی آزاد هست می نشیند. در زاویه 45درجه رو به جلو بالگرد می دویم و با راهنمایی بچه های ایمنی از پلهها پایین می رویم. سمت راست و چپ پلهها برای خوش آمدگویی ایستاده بودند . خیلی زود فهمیدم سمت راستیها بیشتر از ما، منتظر رسیدن بالگرد بودند. با زبان سلام میکردند و با چشمهایشان خداحافظی . قرار است بعد از 14 روز کاری به آشیانه برگردند. بی قرارند.چشمانشان برق می زند مثل دیدن آب در آیینه آفتاب.
آقای جوانمرد مدیرسکو خوش آمد صمیمانه می گوید و آقای فریدونی مسئول ایمنی توصیههای لازم را درباره گاز هیدروژن سولفید ( گازی است بیرنگ، سمی و آتشگیر که بوی آن شبیه به بوی تخم مرغ فاسد است. این گاز به صورت گاز فاضلاب و متعفن همراه با ایجاد خفقان شناخته میشود) می کند. ۷ هزار پی پی ام فشار داشت. که فقط ۱۰۰ پی پی ام آن برای گرفتن نفس کفایت می کرد و هر لحظه احتمال پاتک زدنش هست. حس می کنم به بازدید خط مقدم جبهه آمدهام.
پلهها را طی می کنیم و از راهروهای باریک به اتاق کنفرانس می رسیم. کوچههای باریک بافت قدیم بوشهر در ذهنم مجسم می شود.
یک طرف نقشههای دریایی است که آقای علیپور مدیردفتر مدیرعامل با تسلط و عشق توضیح می دهد. دیوار روبرویی نیز تمام وسعت ملکش را وقف قفسههای کتاب کرده بود. کتابها از زمین شناسی زیرزمینی و اصول نظری و کاربردی حفاری تا عرفان مولاناجلال الدین بلخی کنار هم نشستهاند. ساکنان سکو هم از همهی استانها واقوام در مکتب آبادانی، همدلی را مشق می کنند. سکو، ایران کوچکی است.
مهندس ریختهگر مدیرعملیات نفت وگاز پارس دو جمله کلیدی را هدیه می دهد: ۷۰ درصد گاز کشور را همین سکوها(41) تامین می کنند و هم اکنون در برداشت از میدان مشترک با قطریها برابریم.
شربت نسترنی که آقای فتاحی شیک پوش و بانشاط آوردند را مینوشیم. به مقدار زیادی از حالت استرس کمین گاز سمی به حالت استیول(نرمال) برمی گردم.
سالن آمفی تئاتر به همت سید موسوی و آقای عکاس روابط عمومی آذین بندی شده. برای شروع مراسم راهی آنجا می شویم.
شهروندان سکو با لباس های نارنجی، قرمز وسفید روی صندلیها با نظمی صمیمی نشسته اند. روانشناسی و استاندارد کاربرد رنگها در طراحی لباس آنها بسته به شغلشان دلنشین بود. شبیه رنگ لباسهای طبقههای مختلف در فیلمهای تاریخی بود. این مردان قهرمان تاریخ معاصر میهن هستند.
مهندس ملکوتی ، قاری شروع جشن میلاد پیامبر مهربانی و امام دانایی بود. سوره کوثر را خواند. و چه خوب انتخابی داشت.به راستی که خدای دریا در نقطه مرزی خیر کثیری داده بود و تلاش دشمن برای گرفتن آن ازما ابتر ماند بود. خدایاشکرت.
حاج آقا موسوی رییس ستاد اقامه نماز شرکت ، سخنران اول است. سلام آقای مهندس متجلی مدیرعامل را ابلاغ می کند و یک مسابقه باحال مذهبی هم برگزار کرد. انسان خاصی هست. سالهای زیادی از زندگیش روی سکو بوده. سکو و خلق وخوی کارکنانش را می فهمید .همه را به نام کوچک می شناخت و درکشان می کرد. ورژن دوست داشتنی یک روحانی بود که بحق مشاور فرهنگی کم نظیری در صنعت است.
اوج مراسم همبازی شدن ساز های بادی نی و کوبه ای دف بود که موج شادی را تا ارتفاع هلهله حاضران (بجز ردیف جلو) بالا برده است.
طوفان در راه بود. یکی از آخر سالن با هماهنگی آمد و کنار نوازنده نشست . گلویش را برای خواندن تمرین داد. لری خواند و دلم میخواد به اصفهان برگردم. خودش هم نصف جهانی بود. معجزه ی نی نواز دریا را می شکافت.
آقای تقوی مدیرروابط روابط عمومی باتقدیم هدیه ای از دالوند تجلیل کرد.
برنامه با شادی مهارنشدنی زلالی پایان یافت و برای اقامه نماز راهی نماز خانه شدیم. مسجدی بود با همه تجهیزات. قاب عکسی در پنجره گذاشته بود. پس زمینه اش دریای زنده بود. مهمان قاب، ضریح ضامن آهو بود.
دلفریبترین بخش سکو برای یک مهمان، رستوران است. با تنوع و کیفیت مطبوع و میز اردور کم نظیر، عامل شکست هر رژیم غذایی هست.
مرد میانسال شیک پوشی گوشه تنها نشسته بود.غذایم را بر می دارم و اجازه می گیرم، روبرویش می نشینم. گفت آقای مجری هرکسی می آید بازدید، تا رستوران را می بیند تمام سختی کار ما را فراموش می کند. این تنها صورت زیبای ظاهر سکو هست.
با تمنا ودعا ادامه داد: آقای متجلی ( مدیرعامل نفت وگاز پارس) هم تا الان چندبار آمده سکو بازدید و بنده خدا هماهنگ کرد و تعدادی از وزارت نفت آمدند بررسی کنند وامیدواریم حقوق وشرایطمون بهتر شود.
با خودم فکر می کنم اگر وزیر نفت بودم پرسنل معاونت منابع انسانی را یک شیفت۱۴ روزه جهت کار به سکو می فرستادم .
ماهی های همسایه سکوخوشبخت هستند. آشپزخانه پسماندهای غذایی سالم را با احترام به دریا می ریزد. رقص و شادی تشکرآمیز ماهیها از کارگر آشپزخانه یک سکانس مادرترزایی ست. آرزو می کنم وضعیت واریزی بچه ها سکو نسبت کارشان بهتر شود.
ساعت 14 ما را صدا می زند. وقت رفتن به مقر پشتیبانی ناحیه دو هست.
با بالگرد دیگری پرواز را به مقصد شناور عظیم سی پد آغاز می کنیم. کمتر از نیم ساعت رسیدیم و با نظم وایمنی بر شانهی کوه افتخار فرود آمدیم.
در بدو ورود مدیرتعمیرات فعالیتهای خود را پرزنت می کند .باورکردنی نیست که این همه کار بزرگ تعمیرات اساسی را دراینجا انجام می دهند. مثل بالگرد از ارتفاع صفر و سرعت صفر برخاستهاند ودر آسمان خودباوری به پرواز در آمده اند.
اینجا شهرک بلند مرتبه رفاهی وتعمیراتی مجهز است. از جرثقیل ۴۰ تنی تا ۳هزارتنی پادررکاب صنعت ایستاده اند. تعداد ساکنان اینجا شانه به شانه ی جمعیت یک روستای متوسط می زند.
به رستوران که در طبقه زیرین قرار دارد می رویم. آسانسور هم دارد اما من عاشق این پله و راهروهای پیچ در پیچ معما گونه وعلمی فیلم "دونده هزارتو" هستم.
رستوران را آذین بسته اند. میزهای غذا خوری و نیمکتهایی که جای تکیه ندارند در کف فرو برده اند تا با تکان شناور، به خودش نلرزد و زمین نخورد .شبیه رستوران طبقات زیرین فیلم تایتانیک است.
روی نیمکت که نشسته ام زیر پایم می لرزد. آقای موسوی( مرد عملیاتی روابط عمومی نفت و گاز) متوجه ترسم شد و بالبخندی گفت چیزی نیست فقط موتور شناور روشن است. ترسم خاموش شد.
اینجا هم به روال قبل برنامه اجرا شد و رستوران غرق در پایکوبی شد. آقای علیپور( رئیس دفتر مدیرعامل) وهمتای سیرافی خود دردفتر عسلویه ، سر برگردانده بودند واز شادی همکاران لذت می بردند. آقای تقوی هم با گوشی فیلم می گرفت .همه دلشاد بودند.
بخش جذاب وغمناک مراسم، اعلام مسابقه از سوی حاج آقا موسوی بود. بیش از 20 نفر اعلام آمادگی کردند و به جلو آمدند. سوال این بود: یک آواز بخوانید؟ همه شرم کردند به هر بهانه خواستند برگردند سر جایشان بشینند.
چشمانشان فریاد می زد ، که ترانه های خواننده های قدیم وجدید را صدها بار در خلوت وحتی حمام اجرا کرده اند و حفظ هستند . اما شرم داشتند ازجمع. زندگی اقماری روی دریا ودور از شهر ودیار، اعتماد به نفس آدم را به آب می دهد.
یک طبقه پایین تر عرشه بود . پا به عرشه که می گذاشتی انگار از ایستگاه مترو خیام تهران به خیابان آمده ای. هرچه نگاه میکنی انبار و کارگاه و ابزار آلات. مثل چهاره راه گلوبندک، بازارشوش، مولوی و بازار چارسو پر رفت آمد بود.
آقای شمس مدیر سکو دریایی و کاپیتان سلیمانی و همکارانشان ، همچون مردمان ایل کوهستان، اصیل ومهمانواز هستند و در رفتارشان مهربانی و محبت موج می زند. از بدو فرود تا این لحظه خداحافظی سرشار لطف هستند.
حالا با سرعت 180کیلومتر بر ساعت در حال بازگشتیم. در سکون ذهن و سکوت خویش لنگرانداخته ام. تازه دریافتهام صرفه جویی در گاز چقدر میتواند سختی و خطر کاردر درجزیرههای آهنی را سبک تر کند تا لااقل جوان سکو با ذهنی آرامتر و امید به آیندهی بیشتر برای معشوقه ش بنویسد: زندگی را باهم می سازیم. دوستت دارم.
عکس