بوشهری ها / الهام بهروزی | «بوشهر بانو» اثری است که دربردانده بررسیها، مطالعات و جستوجوها سیدقاسم یاحسینی، مورخ جنوبی در حوزه زنان بوشهر در عهد باستان یا دوران ماقبل تاریخ در گفتوگو با نگارنده است. در واقع، این اثر تلاشی برای بهوجود آوردن تاریخ نانبشته زنان بوشهر عهد کهن در عصر حاضر است.
از اینرو، بوشهربانو بسان فرضیهای است که قابل رد یا تائید است اما کوشیده شده تا آنچه در آن بازتاب یافته است، مستند و جامع باشد. بنابراین عمده اطلاعات و دادههای آن بر مبنای نتایج مطالعات باستانشناختی، مردمشناختی و جامعهشناختی نوشته شده که سیدقاسم یاحسینی در طول سی سال کندوکاو و جستوجو در تاریخ و متعلقات آن و بررسیهای میدانی بهدست آورده است.
بوشهربانو با رویکردی تاریخی و جامعهشناختی به تبیین سیمای زن بوشهری و جایگاه او در دوره باستان پرداخته است؛ یعنی از عصر ایلامیها آغاز میشود و تا ورود اعراب به ایران و شکست ساسانیان ادامه پیدا میکند. یاحسینی در پاسخ به سوالات سادهای که در کتاب مطرح شده، تلاش کرده در ترسیم تاریخ تاریک زنان این دیار در دورههای ذکرشده جوابهای روشن با بیانی ساده و شیوا به مقدار بضاعت علمی و تحقیقی خود بدهد. از آنجا که مخاطب این اثر مخاطب عام است، وی در پاسخها گاه سعی کرده واژهها و اصطلاحات بومی را لابهلای واژهها و اصطلاحات تاریخی بگنجاند و همین ویژگی سبب شده که لحن کتاب بیپیرایه و بدونتلکف جلوه کند.
بوشهر بانو جلد نخست یک مجموعه چند جلدی در خصوص تاریخ زنان بوشهر است که به زودی تدوین و نگارش جلد دوم آن که تاریخ میانه زنان بوشهری تا دوران قاجار را در برمیگیرد، آغاز خواهد شد. در مجالی که پیش آمد با رویکردی آسیبشناسانه با این مورخ در خصوص ویژگیهای گفتوگویش در جلد نخست این مجموعه مفصل به گفتوگو نشستیم که در ادامه میآید.
نخست از نگاه و رویکردتان در تاریخنگاری و تاریخنگری مجموعه گفتوگوهایی که در بوشهربانو داشتید، بگویید.
من در این گفتوگوییهایی که با شما داشتم به عنوان فردی علاقهمند به جامعهشناسی تاریخی، مطالعات زنان، تاریخ از پایین، جامعهشناسی زبان، زبانشناسی و البته مطالعات فرهنگی و تاریخ محلی سخن گفتم. از هر کدام از این رشته¬ها و علوم بویی به مشامم رسیده و در مطالعات و نگاهی که به تاریخ باستان زنان بوشهری داشتم، تلاشم این بود که از این رشتهها به صورت کاربردی استفاده کنم. ناگفته نماند و فاش میگویم که از لحاظ تاریخنگری رویکرد عمده و اصلی من تاریخ زنان، جنسیت و فرودستان بوده است. بالاخره هر مورخی، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، در پسزمینۀ ذهنیاش نگاه، جهانبینی و فلسفه خاصی دارد. در پسزمینۀ ذهنی من هم همین چیزهایی که گفتم، وجود داشته و دارد.
درباب فواید چنین نگاهی حرفی نیست؛ اما فکر نمیکنید اعمال چنین نگاهی ممکن است خطراتی هم داشته باشد و ماجرای آن فرد و تختش در اساطیر یونان باستان پیش بیاید که آدمهایی را که به تخت میبست اگر بلندتر بودند، قسمتی از پاهای آنان را میبرید و اگر قامت آدمی از تخت کوتاهتر بود، آنقدر میکشید تا اندازۀ تخت شود؟!
اتفاقاً به نکتۀ آسیبشناسانه و بسیار مهمی اشاره کردید. اینجا باید اشاره کنم که نظریهها، راهنمای ما در تفسیر پدیدهها هستند و نه برعکس. بُت کردن نظریه و تحمیل نظریه بر واقعیت، خطای مُهلکی است که متأسفانه به وفور شاهد آن هستیم. من هم ممکن است ناخودآگاه در دام چنین خطا و مغالطهای افتاده باشم.
ببینید! فرضاً اگر خودم را فمینیست، مارکسیست، مذهبی، سکولا یا ساختارگرا، پُست مدرن یا هر چیز دیگری میدانم یا نمیدانم، به هیچ وجه نباید تلاش کنم نظرم را بر فکت مُسَلَم و واقعیت و در اینجا تاریخ زنان بوشهر در عصر باستان تحمیل کنم. یاد یکی از آکادمیسینهای مشهور مارکسیست روسی افتادم که در یکی از آثارش نوشته بود: ما پدیدۀ بردهداری به شیوه یونان را در تاریخ ایران نداریم، اما باید تاریخ ایران باستان را واداشت تا به وجود چنین پدیدهای اعتراف کند! (نقل به مضمون). من این روزها، مورخان، جامعهشناسان و انسانشناسان ایرانی و حتی فرنگی چندی را میبینم که مفتون نظریه شده و تلاش میکنند هر طورشده، نظریه خودشان را بر واقعیت بقبولانند. وای به حال واقعیتی که با نظریه آنان منطبق نباشد! در تمام مراحلی که با شما گفتوگو میکردم، همواره به خودم هشدار میدادم که دچار نظریهزدگی و به قول عوام «زورچپان نظریه بر واقعیت» نشوم.
آیا در این زمینه موفق بودید؟
داوری این امر با خوانندگان نکتهسنج و آگاه است؛ اما حالا که به بحث به اینجا کشیده شد، به یک نکتۀ روششناسی و معرفتشناسی مهم اشاره کنم و آن فرق بین «گذشته» و «تاریخ» است. فیلسوفان تاریخ ثابت کردهاند که محال است «گذشته» را طابق النعل بالنعل و دقیقاً آنطور که رخ داده، بازنویسی کرد. «تاریخ» بُرشی آگاهانه، مختارانه و البته هدفمند و حتی میتوانم بگویم مغرضانه از «گذشته» است، نه گزارشی کامل از زمان ماضی.
یک مذهبی همانطور گذشته را نمینگرد که یک مارکسیست. یک خداناباور، نگاهش به گذشته همان نیست که یک موحد و مؤمن. ما به تعداد مورخان «تاریخ» داریم. «گذشته» دریایی است خروشان و مورخ خیلی که هنر کند، فقط مقداری آب میتواند از این دریا بردارد. تاریخی که یک فمینیست مینویسد، همان نیست که یک زنستیز مینویسد و همانی نیست که یک مارکسیست یا مکتب آنالی مینگارد. بسته به نوع نگاهی که مورخ دارد و برای «قدرتی» که میخواهد تاریخش را برای او بنویسد، محصولات تاریخی نیز متفاوت خواهد بود. این «قدرت» صرفاً قدرت سیاسی هم نیست و میتواند طبقه، اقتصاد، نژاد، جنسیت، قومیت و حتی نوستالوژی ... باشد. آیا یک پانتُرکیسم همان جور تاریخ مینویسد که یک مخالف پانترکیستها؟ آیا تاریخنگار مارکسیست، تاریخ را همان طور میبیند و مینویسد که طرفدار وضع موجود و نظام سرمایهداری؟ نه! هر کسی از ظَن خودش، با گذشته برخورد میکند و از گذشته «تاریخ» مینگارد.
شاید به همین خاطر باشد که پارهای از فیلسوفان تاریخ، نگارش تاریخ را بیشتر نوعی «هنر» میدانند، نه علم. هر چند به باور من، نباید در این زمینه راه افراط را پیمود. طبیعی است نگاه من هم که طرفدار حقوق و جنبش زنان و فرودستان تاریخ هستم، با فردی که هیچ علاقه و گرایشی به چنین مقولاتی ندارد و حتی بدتر از آن با یک مورخ سنتی و زنستیز، از زمین تا آسمان فرق میکند. من چیزهایی میبینم و به فکتها و مواردی علاقه نشان میدهم که آنان هرگز و اصلاً حاضر نیستند به آنها توجه کنند.
چندی است دارم به تعبیر منابع زرتشتی تحقیقی در باب «دشتان» زنان و انعکاس آن در متون نظم و نثر فارسی دِری میکنم. وقتی موضوع را با چند مورخ، ادیب و محقق و استاد دانشگاه، زن و مرد مطرح کردم و از آنان برای رجوع به منابع کلاسیک فارسی یاری و راهنمایی خواستنم، رو تُرش کردند و اطمینان دارم در دلشان چند فحش هم به من دادند. یکی از آن خانمها صراحتاً به من گفت: «موضوع قحطی است؟! این هم شد سوژه کار؟»
من چرا در این گفتوگوها، بر تاریخ زنان بوشهر در عصر باستان تمرکز کردم و نه موضوعات دیگری؟ چون به تاریخ و جنبش زنان و فرودستان علاقه دارم. همین «علاقه» نوع تاریخنگاری و تاریخنگری مرا رقم میزند، چه بخواهم و چه نخواهم، چه خوشم بیاید و چه خوشم نیاید. حالا شما میتوانید بگویید «پس جهتدار تاریخ مینویسید؟»
و من میگویم: «بله! محال است کسی بیجهت و بیغرض کاری را انجام بدهد.» در فلسفه اسلامی، اصلی داریم به نام محال بودن «ترجیه بلامُرجه»؛ یعنی محال است آدمی کاری را بدون انگیزه، هدف و غرض انجام بدهد. روانشناسی و مبحث ضمیر ناخوادآگاه در فروید و یونگ نیز همین موضوع را تا اندازۀ زیادی تائید میکند. به تعبیر یکی از فیلسوفان تاریخ پُست مدرن، در پس همۀ تولیدات و محصولات تاریخی برای کی؟ برای چی؟ و برای چه قدرتی نهفته است. شاید در بدو امر این در ذهنهای ابتدایی سنگین جلوه کند، اما اگر نیک بنگریم، همه تاریخها، برای قدرت خاصی نوشته شده و میشود، حتی آکادمیک و به اصطلاح بیطرفانهترین تاریخها.
هر چند ما در عالم واقع، «بیطرفی» نداشته و نداریم. مورخان بزرگی چون بلاذری، طبری، این اثیر، رشیدالدین فضلالله، خواندمیر، مورخ الدوله سپهر، مرتضی راوندی، فریدون آدمیت، عباس امانت، عبدالحسین زرینکوب و... را نگاه کنید، همۀ آنان برای قدرتی که در ذهن داشتند، کتاب نوشتهاند. حالا این قدرت ممکن بوده قدرت سیاسی وقت بوده باشد یا قدرتهایی چون مذهب، سنت، طبقه کارگر، تجدد، تودهها و ... مثلاً طبری که برای یک واقعه چندین روایت گاه متضاد و حتی متناقض آورده هم هرگز بیطرف نیست. «قدرتی» که او برایش تاریخ نوشته، اسلام، سُنت و... بوده است. طبری منابع بسیاری در دست داشته که از آنها آگاهانه استفاده نکرده است. دیگر مورخان هم چنین هستند. نگاه مارکسیستی مرتضی راوندی، کل دوره 10 جلدی و عظیم «تاریخ اجتماعی ایران» او را رقم زده است. اگر راوندی به جای مارکسیست بودن مثلاً یک مذهبی دوآتشه بود، محصول تاریخیاش همین بود؟ قطعا نه!
بهنظر میرسد از بحث خودمان دور شدیم!
بله، حق با شماست. بههرحال من هم در هنگام دیدن تاریخ زنان بوشهر در عصر باستان هم گزینشی به تاریخ بوشهر نگاه کردهام و هم قصد و نظری داشتهام؛ اما در حد آگاهی و خودآگاهی خودم تلاشم این بوده که از جاده انصاف و رعایت موازین تاریخنگاری علمی و نمیگویم بیطرفانه خارج نشوم که امیدوارم چنین بوده باشد؛ اما همین که من از «گذشته» بوشهر باستان، موضوع «زنان» را برای گفتوگو با شما انتخاب کردم، هم غرض داشتم و هم از دریای گذشته، چند سطل آب که در حوزۀ علاقه من که چشمانداز و موقعیت زنان باشد، برداشتم. حتی همین کلماتی که دارم به کار می برم، «چشم انداز»، «موقعیت زنان»، «تاریخ نگاری علمی» و... هم برساختههای ذهنی خود من برای نگاه به گذشته است. من اگر برساختههای دیگری چون طبقه، استثمار، تودههای کارگر، کارفرما، تضاد و نبرد طبقاتی، جنبش کارگران، کار، ابزار تولید و... داشتم، قطعا! نوع تاریخی که میدیدم و مینگاشتم و تحویل خلق الله میدادم، جور دیگری بود.
در واقع دارید با نگاه امروزی و معاصر، به گذشتۀ زنان بوشهر در عصر باستان می نگرید، درست است؟
بله، دقیقاً همینطور است. آن گفتۀ گُهربار آن فیلسوف شهیر تاریخ یادمان نرود که گفته بود: «همۀ تاریخ، تاریخ معاصر است». من اگر به موضوع «نقش زنان در تاریخ بوشهر باستان» میپردازم، حتماً مجهز به نگاه فمینیستی، تاریخ از پایین، اندکی دیالکتیک تاریخی و آگاهی از دانشهای علوم اجتماعی روز هستم یا دستکم مدعی دانستن آنها هستم. این چیزی پنهان کردنی نیست. نگاه امروزی من به جنبش زنان و فرودستان در تاریخ است که مرا به تاریخ گذشته بوشهر سوق داده است. با نگاه امروزی دارم تاریخ بوشهر باستان را روایت میکنم. معلوم نیست یک قرن دیگر، مورخی که در سال 2125 م./1504ش. تاریخ بوشهر مینویسد، چطور به تاریخ نگاه خواهد کرد، چنانچه من اگر در قرن نهم هجری میزیستم، نگاهم به مقولۀ زن و موقعیت او و فرودستان تاریخ، مطابق فرهنگ مردسالارانه و نخبهگرایانۀ زمانم بود. همۀ ما در تحلیل نهایی فرزند عصر و گفتمان زمان خودمان هستیم. به قول یک فیلسوفی، ما انسانها تختبند معاصریت خودمانیم. فرار از این معاصریت، واقعاً دشوار است.
فیلسوف مشهور تاریخ جورج کالینگوود بر این ادعا بود که اگر مورخی میخواهد خوب در باب سوژهای که در مورد او تحقیق میکند بداند، باید در جلد آن شخصیت فرو برود و قدرت این را پیدا کند که مثل او، دنیا را ببیند، درک و تحلیل کند، آن موقع است که مورخ موفق میشود تاریخ آن شخص را درست و کامل و با فهم کافی بنویسد!
اما این نظریه از همان موقعی که کالینگوود آن را مطرح کرد، مورد چالش و مناقشه قرار گرفت و مخالفانی جدی و قِدَری پیدا کرد. یکی از نویسندگان غربی رمانی دارد به اسم «گذشته سرزمین گمشده است». این ترم وارد تاریخ و تحقیقات علوم اجتماعی نیز شده است. خصوصاً مورخان پُستمدرن که عقیدۀ زیادی به «گذشته سرزمین گم شده» دارند.
من در موارد زیادی نمیتوانم با کالینگوود همدلی داشته باشم. فرضا ما میخواهیم درباب انسانهای نئاندرتال تحقیق کنیم، چطور میتوانیم در جلد یک زن یا مرد نئاندرتال فرو برویم و مثل او فکر کنیم و دنیا را ببینیم؟ من نمیتوانم در جلد یک زن یا مرد بوشهری عصر ایلام، اشکانی و حتی ساسانی فرو بروم، زیرا اطلاعاتی که از آنان دارم قطرهچکانی و در موارد زیادی تقریباً هیچ است.
مانع مهم دیگر در این مسیر همان است که به «حجاب معاصریت» مشهور شده است؛ یعنی با نگاه امروزیمان موقعیت زن بوشهری در پنج هزار سال پیش و در عصر مثلاً ایلامی را تحلیل میکنم. آیا واقعاً این کار ممکن است؟
پرسش مهمی که من نمیتوانم به آن پاسخ بدهم، این است که آیا آن زن ایلامی هم همین نگاهی که من به مقولۀ «زن بودن» دارم، داشته است؟ قطعاً چنین نبوده و نمیاندیشیده است. ارزشهای امروزی را نباید به گذشته بُرد. فکر کنم میپندارید دارم تناقض میگویم؛ اما واقعاً موضوع پیچیده و به قول ما بوشهریها بد جوری «خَلبوس» و در هم گرهخورده است.
البته معلوم است که من با نگاه امروزی خودم و در عصر موج سوم فمینیسم، دارم زن ایلامی، هخامنشی و ساسانی را نگاه و تحلیل میکنم، اما هرگز اطمیان ندارم که این نگاه، درست باشد و انطباقی با واقعیت آن زنان داشته باشد. تقریباً محال است که من بتوانم در جلد آن زنان بوشهری فرو بروم و افکار، اعمال، کُنشها و حتی زندگی روزمرۀ آنان را مورد تحلیل و بررسی قرار بدهم. پنج هزار سال گذشته! شوخی نیست! حتی معلوم نیست زن پنج هزار سال پیش در بوشهر، ژنی که داشته، چگونه بوده است.
اتفاقاً یکی از موضوعاتی که باید در مطالعات باستانشناسی مربوط به بوشهر و البته دیگر مناطق انجام شود، مطالعات ژنتیکی، دیانای و ساختار فیزیولوژیکی زنان عصر باستان است. در سایۀ چنین کاری، ما اطلاعات بسیار ارزشمندی به دست میآوریم. مثلاً میزان تراکم استخوان و انواع بیماریهای مربوط به اسکلت زنان، بیماریهای زنانه، کمخونی، فقر یا وفور آهن، نوع ویتامین، کلسیم، پروتئین، مواد معدنی ... زنان بوشهر در عصر باستان. با مطالعه روی اجساد زنانی که کشف شده و نمونهبرداری علمی از استخوانهای باقیماندۀ آنان، میتوان به پاسخ کلیه این پرسشها دست یافت. اگر این آزمایشهای علمی و باستانشناختی انجام و نتایج آن منتشر شود، منِ مورخ میتوانم آگاهیهای بسیار ارزشمندی که در هیچ منبع کتبی و مادی دیگری وجود ندارد، در مورد سلامت، بهداشت، تغذیه، کنش جنسی، ژنوم و ساختار فیزیولوژک زنان بوشهری چهار، سه هزار و حتی هزار سال پیش بوشهر به دست بیاورم و در تحلیلهای تاریخی خودم مورد استفاده و بهرهبرداری قرار بدهم.
شما با اینکه مخالف مجذوب شدن به نظریهها هستید اما به نظریه و روش «مؤنث کردن منابع» اعتقاد دارید؛ آیا این زیرشاخه نظریه جنجالی «تولید علم فمینیستی» نیست؟
نه نیست! در تولید علم فمینیستی، کل دانشی که تاکنون بشیریت در همۀ زمینهها شامل علوم تجربی و علوم انسانی به چالش کشیده میشود، مثلاً از ریاضیات، فیزیک و شیمی فمنیستی دَم زده میشود یا در حوزۀ علوم انسانی از جامعهشناسی، روانشناسی و حتی باستانشناسی فمینیستی سخن گفته میشود.
من اگرچه با بخشهایی از این ایده موافق هستم، خصوصاً کاربرد «مفاهیم» و «واژگان» مردسالارانه در علوم، اما تجربۀ تاریخی این چند دهه نشان داده که علم فمینیستی چیز دندانگیری نصیب بشریت نکرده است. حتی برخی از شکست این پروژه سخن میگویند. مشابه تلاشی که در داخل ایران و برخی از علمای مسلمان در دیگر کشورهای اسلامی و حتی برخی از دانشگاهای غربی، برای «اسلامی کردن علوم» انجام شد.
اما در روش و نظریه مؤنث کردن منابع، بحث بر سر تولید دانش و علم فمینیستی نیست، بحث درباب روش و چگونگی رجوع به منابع موجود و برداشت مؤنثانه از آن است. بیشتر این نظریه، در تاریخنگری کاربرد دارد. در تاریخنگاری، فرق چندانی نیست، اما در تاریخنگری است که مورخ میتواند برای به سخن واداشتن منابع، از منظر مؤنثانه به آن نگاه و مطالبی استنباط کند.
مثلاً معماری را در نظر بگیرید. از منظر تاریخنگاری، میتوان مباحث مختلفی درباب معماری مطرح کرد، اما اگر مورخی با روش مؤنث کردن معماری به این مقوله بنگرد، فکر کنم حرفهای تازه و جدیدی بتواند درباب «دیالکتیک معماری و زنان» بزند. مثلاً بحث اندرونی، ساخت درونگرا و بیرونگرا، برخی سازههای موجود، مثل شناشیر یا پنجرههای بزرگ و آفتابگیر و آشپزخانه اُپن (البته در معماریهای مدرن) یا نمادشناسی حلقههای کوبش درهای سنتی را میتوان قرائت مؤنثانه کرد. هر چند کلیت معماری سنتی مثلاً در بوشهر، برمبنای جداسازی زن و مرد اصرار بر جداسازی و تفکیک جنسیتی و مهار زنان در اندرونی است. این البته یک بحث فنی است که که اگر وارد آن شدیم، به این سادگی نمیتوانیم بیرون بیاییم. همین مطالبی که گفتم هم مخالفان سرسختی دارد که البته باید حرفها و استدلالهایشان را شنید و درباب آنها اندیشه انتقادی داشت.
بحث دیگری که مایلم از شما بپرسم، موضوع دورهبندی تاریخی است که برای چینش این گفتوگو پیشنهاد دادید و سرانجام گفتوگوهای بوشهر بانو بر همین مبنا تنظیم و منتشر شد!
این هم پرسش بسیار کلیدی و مهمی است. ببینید مفهوم «دورهبندی» در تاریخ یک مفهوم نسبتاً جدیدی است. مثلاً ما در تاریخ یونان باستان، دوران فرهنگ و تمدن مسیحیی و عصر کلاسیک اسلامی دورهبندی به مفهوم امروزی نداشتهایم. تواریخ کلاسیک اسلامی و به دنبال آن کل تاریخنگاری مسلمانان عموماً براساس سال شماری استوار بوده که الگوبرداری شده از تواریخ موسوم به «مغازی» و «سیره» رسول اکرم محم بن عبدالله (ص) شکل گرفته و تکامل پیدا کرده است. ما تا عصر مدرن، در تواریخ اسلامی و ایرانی با مفهوم دورهبندی مواجه نیستیم.
چنانکه دیتریچ گردهارد در مقالۀ «دورهبندی در تاریخ» نوشته، دورهبندی غیردینی و سکولار از تاریخ، تقریباً از قرن هیجدهم میلادی/ دوازدهم هجری قمری و عمدتاً برگرفته از تاریخ اروپا شکل گرفته است؛ اما باید توجه داشت که هرگونه دورهبندی، اعتباری و برساخته ذهن مُجردساز انسان است. ما به مفهوم کانتی کلمه، در «واقعیت» و «گذشته» هیچ دورهبندی نداشته و نداریم. همۀ دورهبندیها ساختگی و برای تکه تکه کردن گذشته با هدف مطالعۀ بهتر و موردیتر است. مثلاً اروپاییها تاریخ خود را عموماً به عصر باستان، قرون وسطی، عصر نو و تاریخ معاصر دورهبندی و تقسیم کردهاند. همین الگو، بعدها در تاریخ و دورهبندی مشرق زمین و مناطق غیر اروپایی نیز اعمال شد یا در ماتریالیسم دیالکتیک و فلسفه تاریخ کارل مارکس و خصوصاً فردریش انگلس، تاریخ به کمون اولیه، بردهداری، فئودالیسم، سرمایهداری و تاریخ آینده و نیامده نیز به سوسیالیسم و کمونیسم دورهبندی شده است. جالب اینکه مارکس در کتاب «ایدهئولوژی آلمانی» که در دوره جوانی با کمک انگلس نوشت، صراحتاً هشدار میدهد که این دورهبندی صرفاً برای تسهیل مطالعه دیالکتیکی تاریخی است و این تجرد ذهنی را نباید با واقعیت تاریخی درهم آمیخت! اما این هشدار مارکس، اول از همه از سوی انگلس در کتاب «دیالکتیک طبیعت» و برخی از آثاری که پس از مرگ مارکس نوشته، نادیده گرفته شد و بعدها در دوران استالین، این دورهبندی اعتباری دچار نوعی شیءوارگی و حتی بُتشدگی شد. وای به حال جامعه، فرهنگ و تمدنی که با دورهبندی موسوم و مرسوم «دیالکتیک تاریخی» که استالین ساخت، منطبق نبود!
باز هم از بحث اصلی دور افتادیم!
نه، این بار دور نیفتادم. لازم است توضیح مفصلی بدهم تا خوب روشن شود که هر گونه دورهبندی تاریخی امری اعتباری و ذهنی صرفاً برای آسان کردن مطالعه گذشته است و نه چیزی بیشتر! هرگونه دورهبندی، اعتباری، قابل تجدید نظر است. ضمناً ما دورهبندی جهانی نمیتوانیم داشته باشیم. بسته به هر فرهنگ، جامعه و تمدنی باید خاص آن جامعه دورهبندی صورت گیرد.
مثلاً ما در تاریخ اسلام و ایران، قرون وسطی به آن مفهوم اروپایی نداشتیم. دوران ظلمت و قرون وسطی که این نیز برساخته چند قرن اخیر است و اعتباری، مطلقاً با عصر زایش و رونق فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی قابل انطباق نیست، بماند که خود غربیها، چندین دهه است مشغول تجدیدنظر جدی و همهجانبه در داوری خشک و دگماتیک خودشان از دوران موسوم به «قرون وسطی» هستند و ریشۀ بسیاری از آنچه «عصر رنسانس» میخوانند، از فلسفه و دانش تجربی گرفته تا تکنولوژِی و هنر، در همین دوران قرون وسطی برآمده است.
بین دورهبندی و فلسفۀ تاریخ البته ارتباط مستقیم وجود دارد. مثلاً دورهبندی متفکری که قائل به «نظریۀ پیشرفت در تاریخ» است، مثل عموم متفکران عصر روشنگری و حتی مارکسیستها، با متفکری که اعتقادی به نظریه «پیشرفت خطی و مستقیم» ندارد یا حتی متفکری مثل نیچه که به نوعی دور تاریخی و تسلسل حوادث معتقد است، تفاوتهای اساسی وجود دارد. البته جای پرداختن تفصیلی به این موضوع جذاب، اما فنی، در این گفتوگو نیست.
نوعی دورهبندی هم هست که مُبدع آن فرنان برودل، مورخ مشهور متعلق به مکتب آنان است. برودل در کار عظیم و سه جلدی «تمدن و سرمایهداری» که خوشبختانه با ترجمه خوبی هم به فارسی هم منتشر شد، قائل به «تاریخ کوتاه» و «تاریخ دور» است. به باور او، برای تبیین درست و عمیق برخی مفاهیم، مقولات و جوامع، بررسی و تحلیل تاریخ کوتاهمدت آنان، مثلاً پنجاه یا حتی صد سال، کفایت نمیکند و مورخ باید تاریخ بلندمدت را در نظر بگیرد. مثلاً خودش در همین کتاب «تمدن و سرمایهداری» چهارصد سال تاریخ را از قرن پانزده تا هیجدهم، مد نظر قرار داده و با انبوه فکتهای مختلف، نشان داده که سرمایهداری/ بورژوازی پدیده جدیدی نیست و ریشه در تاریخ کل تمدن بشری و در همه جوامع دارد.
من فکر میکنم مُدل تاریخ بلندمدت برودل در برخی از مقاطع تاریخ ایران نیز قابل کاربرد است. مثلاً اگر منابع مهیا بود، در همین مورد چشم انداز زن بوشهری در عصر باستان، به باور من روش تاریخ بلندمدت بهتر و عمیقتر جواب میداد تا تاریخ کوتاه مدت و دروه-بندی سلسلهای، اما خوب در این مورد خاص، منابع نداریم تا چنین کنیم.
با کمال تأسف در باب مبانی نظری دورهبندی در تاریخ ایران و اسلام، ما در ایران اول راه هستیم. هنوز به درستی نمیتوانیم به این پرسش ساده پاسخ بدهیم که ملاک ما در دورهبندی تاریخی چیست؟ ما چند نوع دروهبندی دارم؟ سیاست؟ ادبیات؟ فرهنگ؟ هنر، سلسله پادشاهی؟ ظهور و افول پدیدهها یا... مزایا و معایب هر کدام از این دورهبندیها چیست و آیا اساساً برای تاریخ ایران میتوان یک دورهبندی درونی ابداع و مَفصَلبندی کرد؟
طفا در این زمینه بیشتر توضیح میدهید؟
ـ ببینید! تاریخ ایران را میشود به طُرُق گوناگون دورهبندی کرد و نوشت. معروفترین دورهبندی که البته تنها دورهبندی هم نیست، دورهبندی موسوم به «دورهبندی سیاسی» است. محور این دورهبندی تقسیم تاریخ ایران به سلسلههای پادشاهی و ظهور و سقوط هر پادشاه و سلسلۀ اوست. معمولاً این دورهبندی که بهشدت وامدار غربیها و فرنگیهایی است که تاریخ عمومی ایران را نگاشتند، مثل سِر جان ملکوم و ...، تاریخ ایران از عصر مادها آغاز شده و به سلسله پهلوی ختم میشود!
جالب و در عین حال عجیب اینکه چهار، پنج هزار سال تاریخ مثلاً ایلام کهن، ایلام میانه و ایلام نو، مطلقاً در این دورهبندی «تحمیلی» جایی ندارد! در همه چیز، از سیاست و حکومت گرفته تا ادبیات و موسیقی و هنر و حتی نقاشی، تاریخ ایران با مهاجرت قوم آریاییها به فلات داخلی ایران آغاز میشود! خوب آبشخور چنین تاریخنگری و دورهبندی چه بوده؟ برتری قوم و نژاد آریا؟ نظریات نژادپرستانۀ کُنت دو گوبینو؟ نمیدانم!
حال آنکه جالب است بدانیم مادها هنگام استقرار در فلات داخلی ایران، فاقد فرهنگی پیشرفته و عموماً دارای زندگی شبانی و کوچرو بودند. ضمناً فاقد فرهنگ نوشتاری بودند. مادها در برخورد با تمدن پیشرفته و پیچیدۀ ایلامیها بود که نوشتن آموختند و عملاً آشوریها و ایلامیها بودند که آنان را وارد تاریخ کردند! حتی در دوره هخامنشی نیز همچنان خط و کتابت ایلامی رایج بود، چنانکه الواح معروف و تاریخی تخت جمشید، همگی به خط ایلامی است.
در این دورهبندی تاریخی، تاریخ ایران برپایۀ سلسلههای ماد، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی دورهبندی شده و حتی هنوز هم میشود، حتی در مطالعات جدید، دیدهام که مورخان و پژوهشگران تاریخ چند هزار ساله ایلامی را حداکثر به عنوان «پیش تاریخ ایران»، نگریسته و با آن برخورد کرده و میکنند.
اما شما هم در سرتاسر این گفتوگو تاریخ سیاسی را محور دورهبندی قرار دادید، البته با افزودن تاریخ ایلام و شهر لیان!
ـ بله همین طور است. من هم در این گفتوگو، تاریخ سیاسی و دورهبندی آن را مورد نظر داشتم. البته با محوریت جنسیت و برجستهسازی تاریخ زنان بوشهر در عصر باستان. چرا این کار را کردم و مثلاً مُدل دیگری از دورهبندی را به کار نبردم؟ میدانیم که میتوان دورهبندیهای فراوانی را به کار بُرد و اعمال کرد، مثل دین، نژد، فرهنگ، تمدن، عنصر غالب، جنسیت، سن، زبان، شیوه ابزار تولید، تکامل اجتماعی، طبقات اجتماعی، ساخت اجتماعی، فولکلور و دهها مورد دیگر.
اما از میان انواع دورهبندیها، شما دورهبندی سیاسی را برگزیدید!
چون ناچار بودم و دستم بسته بود. ببینید هرگونه دورهبندی، یکسری مفروضات فلسفی، تاریخی، شناختشناسی دارد و بر اساس گفتمان، منابع، نوع تاریخنگری و صدها عامل پنهان و آشکار دیگر شکل میگیرد و جا میافتد. به نظر من، دورهبندی سیاسی آسانترین نوع دورهبندی تاریخ ایران بوده است! هر دورهبندی دیگری، نیاز به شناخت عمیق و مطالعۀ ژرف سی، چهل ساله دارد که در مورد زنان بوشهر در عصر باستان، مطلقاً زمینۀ ذهنی و عینی آن وجود ندارد. چنانکه گذشت، من حتی در همین سادهترین دورهبندی که سیاسی و براساس رفت و آمد سلسلههای پادشاهی بود، هم دچار انواع مشکلات در کمبود، بلکه نبود منابع و مأخذ بودم.
خیلی عجیب است که دستکم از شش، هفت هزار سال تاریخ بوشهر که بیش از پنج هزار سال آن تاریخ مکتوب هم هست، من با زور و ضرب، صد صفحه توانستم مطلب بگویم! آن هم با توسل به چند کتیبه، النگوی شیشهای و چند کارگاه تولد پارچه و شراب که زنان وابسته به الیت قدرت و وصل به دربار هخامنشی صاحبان آن بودند! اگر من اطلاعات جزئی، دقیق و همهجانبه از بود و باش زنان بوشهری عصر باستان داشتم، شاید میتوانستم از دیگر انواع دورهبندیهای پیشنهادی، مثلاً جنسیت، کار و طبقه استفاده کنم؛ اما چه کنم که منابع مکتوب ما فوقالعاده اندک است و ما برای هزاران سال با سکوت مطلق تاریخ درباب زنان بوشهری روبهرو هستیم. از سرتاسر دوره ساسانی که نزدیک تراز همه به ماست، ما چه دارم؟ تقریباً هیچ!
در فقدان منابع، اسناد مکتوب و مادی است و با وجود روش مؤنث کردن منابع، من ناچار بودم دَمدستترین و آسانترین و شایعترین دورهبندی را که همانا دورهبندی سیاسی است، انتخاب کنم. «انتخاب» کلمه درست و دقیقی نیست و بهتر است واژه «تحمیل» را به کار ببرم.
خلاصه کنم! من به عمد و آگاهانه برای سهولت بحث در این گفتوگوها از دورهبندی سیاسی و به اصلاح سلسلهای استفاده کردم. هنگام بحث و گفتوگو، به خوبی و روشنی آگاه بودم که میتوان دوره و عصر بوشهر باستان را با محوریت مفاهیم و دادههای متنوع دیگری دورهبندی و حتی مَفصَلبندی کرد، اما همواره به خودم این هشدار را میدادم که با کدام داده، اطلاعات، فکت و سند مشخص؟ این مهم وقتی پیچیدهتر میشود که دریابیم در باب حال و روز و بود و باش زیست و زندگی روزمره زنان بندر و استان بوشهر در عصر باستان، میزان آگاهیهای ما هزاران بار کمتر از نادانستهها و مجهولات است. اطلاعات واقعاً قطرهچکانی است. برای هزاران سال تاریخ بوشهر، ما هیچ چیزی درباب زنان این منطقه نمیدانیم، بماند که درباب مردان هم خیلی خیلی کم می دانیم، اما زنان همواره «نیمۀ پنهان» تاریخ بوده و همچنان هستند!
با چنین خلاء هولناک تاریخی، مورخ مدرن و مجهز به انواع نظریهها و فلسفههای تاریخ مدرن، چگونه میتواند دست به دورهبندی ابداعی و ابتکاری بزند؟ این ماجرا مثل راه رفتن در تاریکی مطلق و بدون هیچ آگاهی از مسیری صَعب، دشوار، نارفته و ناشاخته است.
با همۀ این تنگناهای تئوریک و تاریخی، من درحد توان، دانش، حوصله و دقت ناچیز خودم، تلاش کردهام افزون بر تاریخ جنسیت و زنان، از دیگر متدهای تاریخنگاری و تاریخنگری از قبیل مفاهیم برساختهای چون طبقه، تاریخ کار، تاریخ مالکیت، تاریخ از پایین، تاریخ فرودستان، تاریخ مطالعات فرهنگی، زبانشناسی اجتماعی، جغرافیای تطبیقی، باستانشناسی و ... در سرتاسر این گفتوگوها استفاده کنم، البته اگر موفق نشدهام، این به خُردی گوهر ذاتی و ناتوانی من باز میگردد. همۀ امیدم این است مورخ و یا مورخان تواناتر، با دانشتر و ژرفنگرتر از من، کار را دنبال کرده و نوری بر تاریک تاریخ وضعیت زنان بوشهری عصر باستان و حتی دوران اسلامی تا معاصر، بتابانند. انشاءالله.
عکس