بوشهری ها / بابک شاکر
وقتی از تئاتر ایران دههٔ ۱۳۵۰ سخن میگوییم، معمولاً با دو جریان اصلی مواجهیم: از یک سو، تجربههای مدرنیستیِ آمیخته به نمایشنامهنویسی اروپایی و اقتباسهای شبهبورژوایی؛ از سوی دیگر، بازخوانی سنتهای آیینی، تعزیه و نقالی، با هدف خلق «تئاتری ایرانی». اما در این میان، «قلندرخونه» ایرج صغیری جایگاه ویژهای دارد: اثری که نه صرفاً یک نمایش آیینی است و نه تنها یک درام اجتماعی، بلکه نخستین تلاش جدی برای بهصحنهآوردن فرهنگ کار در مقام سوژهی دراماتیک.
کار بهمثابهی صحنه
«قلندرخونه» در فضای آبدارخانهی مسجد و در شب عاشورا میگذرد؛ مکانی که در آن کارگران بارانداز گرد هم آمدهاند. این انتخابِ مکان و زمان تصادفی نیست: صحنه از همان آغاز، صحنهی کار است. آبدارخانه بهعنوان فضای حاشیهای مسجد، معادل همان وضعیت کارگر در ساختار اجتماعی است: حضوری بیصدا، ضروری و حذفشده. صغیری این «حاشیه» را به «متن» بدل میکند؛ درست همان چیزی که در نظریههای انتقادی تئاتر کار از آن بهعنوان تغییر جایگاه بدنهای حذفشده یاد میشود.
بدن جمعی و ریتم کار
کارگران در نمایش نه از خلال فردیتهای رمانتیک، بلکه از خلال بدن جمعی تصویر میشوند. آنها همصدا و همریتم سخن میگویند، و صغیری از ابزار موسیقی آیینی جنوب (دمام، نوحه، ضرباهنگ محلی) استفاده میکند تا ریتمِ کار را به ریتمِ اجرا پیوند بزند. در نتیجه، نمایش صرفاً دربارهی کار نیست؛ بلکه خود بهمثابهی کار اجرا میشود. تماشاگر تجربه میکند که چگونه کارِ جمعی نهتنها در بندر و بارانداز، بلکه بر صحنه نیز وجود دارد.
این همان چیزی است که در نظریهی «تئاتر اپیک» نیز دیده میشود: فاصلهگذاری و ریتم بهعنوان ابزارهایی که کار را به آگاهی بدل میکنند. اما در «قلندرخونه»، این فرآیند نه از دل ساختار برشتی، بلکه از بطن آیین عاشورا و موسیقی بومی برمیآید. در واقع، صغیری از آیین برای تولید آگاهی اجتماعی بهره میگیرد؛ آیین، بدل به ابزاری برای خوانش دوبارهی کار میشود.
آیین و کارگری
تلاقی آیین و کارگری در این نمایش تصادفی نیست. شب عاشورا زمانی است که یاد جمعی و مقاومت تاریخی زنده میشود. صغیری این زمان را به بدنهای کارگر پیوند میزند تا نشان دهد که مقاومت و آیین، هر دو ریشه در کار جمعی و رنج مشترک دارند. از این منظر، «قلندرخونه» نوعی تئاتر آیین-کارگری میسازد که با الگوهای مرسوم فولکلور تفاوت دارد. اینجا آیین دیگر تزئین محلی نیست؛ بلکه زبانِ مشترک بدنهای کارگر برای بازنمایی خودشان است.
از بازنمایی تا کنش
یکی از نکات نظری مهم در «قلندرخونه» این است که نمایش، کارگران را نهفقط ابژهی بازنمایی بلکه سوژهی کنش دراماتیک قرار میدهد. درام از تصمیم یک کارگر برای نافرمانی (کار نکردن در روز عاشورا) آغاز میشود؛ نافرمانیای که هم آیینی است و هم اجتماعی. این لحظه، کارگر را از سطح «ابزار تولید» به سطح «سوژهی سیاسی» ارتقا میدهد. همین جابهجایی است که «قلندرخونه» را به نخستین صورتبندی تئاتر کار در ایران بدل میکند.
اهمیت نظری در تاریخ تئاتر ایران
«قلندرخونه» نشان داد که میتوان از دل سنتهای بومی و آیینی، تئاتری ساخت که نه در خدمت ملیگرایی فرهنگی، بلکه در خدمت بازنمایی مناسبات کار و قدرت باشد. این همان نقطهای است که تئاتر اجتماعی ایران، در امتداد تلاشهای پراکندهی دیگر، برای نخستین بار بهطور جدی به بدن کارگر روی صحنه رسید.
از نظر تاریخی، اثر صغیری را میتوان همسنگ تجربههای جهانی «تئاتر کارگری» دانست؛ تجربههایی که در اروپا و آمریکای لاتین حول بدن جمعی، مناسبات تولید و فرم آیینی شکل گرفتند. اما تفاوت اصلی در این است که صغیری به جای اقتباس مستقیم از برشت یا بونئل، به فرهنگ آیینی جنوب ایران رجوع میکند و از دل آن زبان تازهای برای تئاتر کار میسازد.
«قلندرخونه» ایرج صغیری نه فقط یک نمایش بوشهری یا آیینی، بلکه نقطهی عزیمت تئاتر کار در ایران است. این اثر نشان داد که میتوان بدنهای کارگر را به مرکز صحنه آورد، آیین را با ریتم کار پیوند زد، و از دل فرهنگ محلی، نظریهای بومی برای تئاتر اجتماعی استخراج کرد. جایگاه این نمایش درست در همین است: اولین تئاتر ایرانی که کار و کارگر را نه بهمثابه موضوع، بلکه بهمثابه فرم و زبان صحنه به رسمیت شناخت.
عکس