بوشهری ها /سید محمدرضا بلادی/نویسنده و پژوهشگر/نخل، بیش از یک محصول کشاورزی در جنوب ایران بهویژه در بوشهر، بخشی از زندگی، فرهنگ و حتی هویت تاریخی مردم این منطقه بهشمار میآید؛ اما همین عنصر آشنا و بومی، در برخی متون تاریخیِ غربی، گاه به شکلی نادرست و دور از واقعیت فرهنگیِ منطقه تفسیر شده است. یکی از این موارد، برداشت آیینی از کاشت نخل در گودالهایی است که در نوشتههای برخی پژوهشگران غربی، بهاشتباه «دفن آیینی» تلقی شده است. این مقاله با تکیه بر گزارشهای موریس پِزار، باستانشناس فرانسوی و تحلیل شواهد میدانی و منابع تاریخی، میکوشد این سوءبرداشت را بازخوانی کرده و تصویری دقیقتر از سنت نخلکاری در بوشهر ارائه دهد.
بر اساس گزارش Cambridge University Press (1970, p. 392)، موریس پِزار، در سال ۱۹۱۴ کاوشهایی را در شبهجزیره بوشهر انجام داد؛ جایی که پیشتر در سال ۱۸۸۷، دکتر فریدریش کارل آندریاس آجرهایی دارای کتیبه کشف کرده بود. تحقیقات باستانشناسی و آثار کشفشده نشان میدهند که تاریخ و تمدن در این شبهجزیره که در دوران باستان به لیان شهرت داشت، حداقل به هزاره دوم پیش از میلاد و تمدن ایلام بازمیگردد (Hinz, 1972, p. 113).
موریس پِزار در گزارشی از مشاهدات خود، به گودالهایی اشاره میکند که در آنها نخل کاشته شده بود. برخی پژوهشگران از جمله فرانچسکا گرِلوت سوسینی بر پایه همین توصیف، این عمل را آیینی تدفینی مرتبط با کیریریشا، ایزدبانوی ایلامی دانستهاند. ووتر هنکلمن نیز در کتاب «خدایان دیگری که هستند» به همین روایت ارجاع داده و مینویسد:
«یک رسم محلی جالب توجه، یعنی کندن گودالهایی برای دفن نخلها، توسط (موریس) پِزار در شبهجزیره بوشهر، لیان باستانی مشاهده شده است. او در این خصوص به سازهای باستانی اشاره میکند که ظاهراً برای همین منظور طراحی شده بود، اما در مورد قدمت آن اظهار نظری نمیکند. گرِلوت نیز با احتیاط، مراسم دفن نخل را به آیینی مرتبط با کیریریشا نسبت داده است(Henkelman, 2008, p. 330).»
در برابر این برداشت، سید عبدالعزیز بلادی، ایلامشناس و از شاگردان هنکلمن (نویسنده کتاب یاد شده)، تفسیری متفاوت ارائه میدهد. او میگوید: «آنچه پزار مشاهده کرده، نه آیینی مذهبی، بلکه شیوهای بومی از فناوری کشاورزی در مناطق گرم و کمآب همچون بوشهر است؛ روشی که هنوز هم در مناطقی مانند سیراف، انگالی و شبهجزیره بوشهر رواج دارد. در این روش سنتی، درختانی مانند نخل، انگور و انجیر را در گودالهایی میکاشتند که به آنها «چاه انگوری» یا «کَرِی انگوری» میگفتند. برای محافظت از گیاه و جلوگیری از فرسایش خاک، دهانه چاه با دیوارهای نیممتری از سنگ یا گل محصور میشد. به باور من، توصیف پزار دقیقاً با این شیوه منطبق است؛ اما ترجمه یا پیشفرضهای پژوهشگران غربی باعث شده تا این مشاهدات بهصورت «دفن آیینی» تعبیر شوند.» (سید عبدالعزیز بلادی، مصاحبه شخصی، ۲۹ تیر ۱۴۰۴)
در اینجا لازم است با دقت به زبان بهکار رفته در نقلقول بالا توجه کنیم. هنکلمن از موریس پِزار چنین نقل میکند: «یک رسم محلی جالب توجه، یعنی کندن گودالهایی برای دفن نخلها، توسط (موریس) پِزار در شبهجزیرهی بوشهر، لیان باستانی، مشاهده شده است.»
An intriguing local custom of digging holes to 'bury' palm trees was observed by Pezard on the Bushehr peninsula… (Henkelman)
عبارت «local custom» بهروشنی نشاندهنده یک رسم محلی جاری در زمان مشاهده پزار است، نه آیینی کهن یا منقرضشده. همچنین، بهکارگیری فعل «was observed» نیز بیانگر آن است که این عمل مستقیماً در زمان و محل حضور پزار در بوشهر مشاهده شده، نه برگرفته از آثار باستانی یا نتیجهگیری تاریخی.
نکته مهمتر این است که واژه «bury» در متن درون گیومه آمده؛ نشانهای از آنکه نویسنده در انتخاب این واژه دچار تردید مفهومی بوده یا از بار معنایی دقیق آن اطمینان نداشته است. با این حال، همانطور که ادامه نقلقول نشان میدهد، پژوهشگران بعدی مانند گرِلوت، بدون بررسی میدانی و تنها بر اساس همین توصیف، تعبیر دفن کردن نخلها را قطعی فرض کرده و آن را به فرهنگ ایلامی و آیینهای وابسته به کیریریشا نسبت دادهاند. هنکلمن نیز همین روایت را، هرچند با احتیاط، در متن خود بهعنوان شاهدی در تحلیل آیینی به کار گرفته است.
تحلیلی که از سوی سید عبدالعزیز بلادی ارائه میشود، نه تنها بر خوانشی بومی از پدیدهای تاریخی تأکید میکند، بلکه با شواهد تاریخی دیگری نیز پشتیبانی میشود. جان هنری گری، جهانگرد بریتانیایی، در سفرنامه خود (۱۸۷۵–۱۸۷۷) به تاکستانهایی در حوالی سبزآباد بوشهر اشاره میکند که در آنها، تاکها در گودالهایی به عمق پنج تا شش فوت کاشته شده بودند و با دیواری دایرهای از سنگ محافظت میشدند (Gray, 1879, p. 361). همچنین، جان گوردون لوریمر در کتاب دانشنامه خلیج فارس (۱۹۰۸) از همین الگو در ریشهر بوشهر یاد میکند؛ جایی که تاکها در گودال کاشته و شاخههای آنها بر سطح زمین گسترده میشدند، در حالی که دیوارهای از سنگ خشک به شکل دایرهای آنها را احاطه کرده بود (Lorimer, 1908, p. 331).
با تکیه بر این شواهد، میتوان با اطمینان گفت که تعبیر «دفن نخل» نهتنها نادرست، بلکه ناشی از برداشتی نادرست در ترجمه یا تحلیل است. آنچه پزار گزارش کرده، بهاحتمال زیاد، نمونهای از روشهای بومی و اقلیمی کاشت درخت در مناطق گرم و کمآب جنوب ایران بوده است. اهمیت این خطای تفسیری زمانی بیشتر میشود که بدانیم تفسیرهای آیینی و اسطورهای نادرستی بر پایه همین روایت شکل گرفتهاند. در حالیکه گزارش پزار نشانهای از مراسم تدفینی یا آیین مذهبی دربرندارد و خوانش آیینی هنکلمن را نمیتوان بهطور مستند بر متن پزار استوار کرد. در نهایت، آنچه در نگاه نخست بهصورت آیینی رازآمیز تلقی شده، در بستر بومی خود، در واقع نمودی از خلاقیت و سازگاری زیستمحیطی مردم این منطقه با طبیعت گرم و کمباران خلیجفارس است.
منابع:
Boardman, J., Edwards, I. E. S., Hammond, N. G. L., & Sollberger, E. (Eds.). (1970). The Cambridge ancient history (3rd ed., Vol. 2, Pt. 2, p. 392). Cambridge: Cambridge University Press.
Henkelman, W. (2008). The other gods who are: Studies in Elamite-Iranian acculturation based on the Persepolis Fortification Texts. Nederlands Instituut voor het Nabije Oosten.
Gray, J. H. (1879). A journey round the world in the years 1875–1876–1877. London: Harrison.
Hinz, W. (1972). The lost world of Elam: Re-creation of a vanished civilization (p. 113). London: Sidgwick & Jackson.
Lorimer, J. (1908). Gazetteer of the Persian Gulf, 'Oman, and Central Arabia (Vol. 2). Calcutta: Superintendent Government Printing
عکس